تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سیده نسترن طالب زاده

جهان غلیظ زنانگیم، بارانی شانه های توست و انتحال لبهایت، تا شبی به جای تو مرده باشم.. خون گریبان غزلخانه در آبراهه ی جنگها پیدا نیست.. و اسکندریه، تازیانه های مورب آتشست.. آه دریا صدایم میکند و ......

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

ز روز اولش تصمیم بـــــــــــــاید و پیوند را نمود دونیم بـــــــــــاید جدا از آب همچون ماهی اش کرد کسیکه ماندنی نیست راهی اش کرد و آنکه بــــودنی باشد معلوم است که آنکه بودنی نیست باشد، شوم است تحم......

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《اثر انگشت》 شکسته شدنم را دوست دارم مثل شاخه ی درخت بید کهنسال یا شبیه خطوط نستعلیق که از بُخار چشمانت می بارد بر تن کاغذهای کاهی دفتر شعرم، ببین..! چگونه دلتنگی چکه می کند میان بغض متورم گلویم و جای......

ادامه شعر
علیرضا خوشرو

چون زلف تو در بادم،در اوج پـــریشانی چون جغد شباویزم، در بی ســـر و سامانی تو بی خبری از من، من مست و خمار تو غمهای دل مـــــارا بهتر کـــــه نمیدانی مهمانِ تو ام امشب،بنشین و تماشــا کن این حال پری......

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

قهر می کنی ، آب می شوم، روی بَر کِشی، خراب می شوم، پیشانیت چین دارد و من اینچنین، بی خواب می شوم، عادت ندارد گوش من، تا بشنود از تو گِله، چشمم ندیده تا کنون، از تو غرور و فاصله، یاد آر که دست نرم تو، ......

ادامه شعر
jalal babaie

گه گاهی میشوی پیدا می شوم شیدا. حس مرموز به من دست داد از جانبت لیلا. آنچنان محو بودم در تماشای تو ای معشوق. ذهن من فراموش خانه ی شده که نداند کی گمی کی پیدا. با شکنجه ی که توسل به آن جستی مرا به غم ک......

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

امروز مـــــرا خراب و ویران کردی شیدا دل من اسیر حـــــرمان کردی قاضی شدی و محاکمه فـــــــــرمودی حکمم به قصاص و حصر و زندان کردی ناکرده گنه چــــرا چنین ؟ بی انصاف ! آیا که چنین ز کینه فرمـــــان......

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

سروشی در مکتب ادبی نورگرایی دور از آواز مرغکان بودم در غم شهر، نوحه خوان بودم جانِ ارزان به دست در کلانشهری "قیمتِ دلخوشی _ گران" بودم آمدم به چمن چای می نوشم عکس می گیرم شعر می خوانم و بدون......

ادامه شعر
مهدی قناتی

چشم هایش می سوزاند گویی قبل از گریه مست بود ...

ادامه شعر
محمد مولوی

سختی تنهایی ، در تنها بودن نیست قسمت سخت تنهایی آنجاست که نمی دونی شام چی درست کنی . یا فردا ناهار ... محمدمولوی...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

سراسر رستنی ها را شکستند شکفتن را زبیخ و بن گسستند تحمل کرده ام در وسعت عشق وحالا شور و هیجانها نشستند .................................. خداوندا بمیران درد سر را بخشکان بوته های بی هنر را مروت را به ......

ادامه شعر
فاطمه امیدی

جانا مرا رها کن زین دوری و جدایی دستم بگیر و بنشان بر خوان آشنایی دیریست در گلویم بغضی نهفته دارم میبارمش به راهت تا بار دیگر آیی بی مهر رویت ای گل دنیا دمی نیرزد خوشتر ز ملک باشد در کوی تو گدایی م......

ادامه شعر
فاطمه شایگان

عاشقت هستم خدا داند که رویا نیستم هرکجا گویم من این را ،اهل غوغا نیستم من دلم را با غزلهایت هوایی می کنم عاشقم بر روی ماهت بی تو برپا نیستم دست هایم را برایت باز و آغوش تورا گرم می خواهم،بدان من ......

ادامه شعر
حافظ کریمی

معصومه دُر ناب است و گوهری درخشان در آسمان عصمت معصومه ماه رخشان معصومه شِبه زهرا دارد مقام عظما با معرفت شناسیم گردیم رهایی عقبا معصومه را خدا داد فاطمه را شناسیم با دیدن مزارش سوی بقیع ......

ادامه شعر
حافظ کریمی

در کوه طور سینا حضرت موسی خطاب به خداوند می گوید: اِرنی (خود را به من نشان بده) خداوند می فرمایند: لَن تَرانی ( هرگز مرا نخواهی دید) ----------------------------------------......

ادامه شعر
حافظ کریمی

دلم بغض کرده در آدینه بازهم نمیدانم چه معجونی بسازم غروب جمعه که نزدیک میشه دلم جوشان و پر آشوب میشه چنان در جنب وجوش میشه درونم ......

ادامه شعر
لیلا طیبی

--در باغچه، --در باغ، یا جنگل؛ هرجا که پا بگذاری درخت احساسم، --پوست می‌ترکاند! #لیلا_طیبی (رها) ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

تۆ موسا بوێ و ئەمن بنی‌ئیسراییل هەر دەقیقە بیانگەتم ئەگرد ◇ برگردان فارسی: تو موسی بودی و من بنی‌اسرائیل دقیقه به دقیقه بهانه‌ات را می‌گرفتم. #زانا_کوردستانی......

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

زندگی تاتوانست رنج هدیه کرد شادی فزود و غم تقسیم کرد. عشق تا توانست الهام آفرید، کشاند آنچه را که خواست و رهاند آنکه را که نماند. وقتی آفریده شدیم دیده شدیم؛ اگر آفریدیم پدیده شدیم وقتی تلاش کردیم ص......

ادامه شعر
علی اصغر رضایی مقدم

شامگاهانی، فروغت را چو یغما کرده اند شب نگه داران، تو را در قلب شب جا کرده اند در میان کوره راهی غیرت و اوج تو را ناجوانمردانه و دزدانه یغما کرده اند در گلوگاهِ سکوت شیر و دادِ روبهان بیرقی را با نشان......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا