تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن  مصطفایی دهنوی

مَـشـــو گـویـنـــده حـرف دروغـــی اگــر دانـــا دل و روشـــن فـروغـــی مَـزن حـرفــی که بـر ملت دروغ است در ایـن دنیــای پُــر حـرف و شـلوغـــی ٭٭٭ خـ......

ادامه شعر
فروغ گودرزی

تو نفس می کشی و من تعدادشان را برای زنده ماندنم می شمارم... ...

ادامه شعر
حسین خسروی

جامه تنم از جان گشته یک وجب کوتاه شلوار تَن زده زانو بس که زانو زده پیش بنده و بنّا جاذبه نقض کرده هر شب جان تَن همه معده و روده و احشا فکر و ذکرم شده چون بنز این پراید تَن مدل هشتاد دل هلو هوس کرده ج......

ادامه شعر
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

همای سعادت الا ای گوهر فرزانه ، مادر چراغ پر فروغ خانه ، مادر شهید مهر و ایثار و محبت تمام هستی کاشانه ، مادر انیس و مونس شبهای تارم الا ای همدم جانانه ، مادر خدا داند نبا......

ادامه شعر
محمدکاظم پرستش

قد و بالای چنین را تو بگو کجاست به سرم شور زمان هست بگو شانه کجاست به دلم گردش آفاق متل رخ توست زچه در چاه زنخندان شده ام چانه کجاست ز خدا خییر که بودست همین بوده که هست دگر از کفر گذشتم دم شکران......

ادامه شعر
نادیا  قهرمانی کیا

" تقدیم به تمام دختران سرزمینم " من نه یک روز که تمام روزها را روز دختر می دانم. دختران، همان فرشتگانِ زیبا، دلفریب، معصوم و امیدوارهستند که روی زمینِ خدا، هستی بخش زیبایی ها و خلاقیت ها هستند. عطر گ......

ادامه شعر
شقایق رضازاده

من جدا مانده ام از نیمه ی جانم انگار بی تو بین دو جهان در نوسانم انگار کنج خانه وطن دنج من و شده بود غربت آغاز شده از چمدانم انگار یادگاری دو سه خط شعر سفارش دادی خواستی روسریَم را بتکانم انگار ......

ادامه شعر
حافظ کریمی

مشاوران شیطان بود ما از بود حق است و یقینا بود فنا نیست حضرت حق بود ما و بود ما هم جز بقا نیست این همه یاس ها و نیستی نزد انسانهای دنیا با چه برهان و دلیلی بعضیها گویند بقا نیست کالبد آدم مگر از گو......

ادامه شعر
محمد  عالمی

من تشنه دریای مولا یم علیم من عاشــق مــولایــم عــلیم من تشنه قطره ای از دریای اویم من عــا شــق و شیـــد ا ی علیم از لطف علی دلم شود روشن بزمانه من شر منــده مــولا یــم عــلــیم بیمار بدرگ......

ادامه شعر
jalal babaie

با دشت ها و کوه هایت خاطره دارم دیلمان.با چشمه هایت زندگی کرده ام وبا برف هایت دست در دست شده ام.با آسمانت در خیال پرواز کرده ام.به خاکت بوسه می زنم به خاک نیاکان.در دل خاکت یادگار شاهان سلحشورت نهفته......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف هوای مادر در حسرت و دریغ درک صفای مادر گردیده قلب و ذهنم پر از هوای مادر دل گشته تنگ و خواهد بال و پری گشاید در آسمان آغوش دلگشای مادر مهری است در دل ما کز جوششش به سینه آسوده می نماییم......

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

به ثروت‌ها، به حشمت‌ها، حکومت‌ها که بید اینجا مبندی دل نسیمی را که یک لحظه دمید اینجا تو دیدی زندگی کردنِ یوسف پایِ زاویرا لذا زاری نکن از تلخِ کامی ناامید اینجا تو گر خواهی که از خاری بجویی نیک حاف......

ادامه شعر
حافظ کریمی

اولین شرط طهارت لقمه های معده است گر نباشد پاک لقمه،حاصلش در روده است آنچه انسان را ز حیوان برتری بخشیده است طیبات است ، طیباتی که بُوَد رنجش بدست لقمه ی طاهر،طهارت بر دل افزون میک......

ادامه شعر
سعید فلاحی

لەیلاکم کە بوو بە پایز تۆ هەنارەکان بچنەو بووم بێرا... دەمەوەێ شەوگاری درێژی پایز هاوڕێ بوونی دەسەکانی تۆ بم هەتا گەیشتن بە بەێانی هەنار تەنانەت بەڵمەێکە... ▪ برگردان: لیلای‌من! پاییز که شد تو انا......

ادامه شعر
لیلا طیبی

قلمم زبانش گرفته‌ست! گویی لال شده، [زبان بسته]!!! از بس، از دلتنگی برایش گفتم وُ او نوشت... #لیلا_طیبی (رها)......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« منزلگه یار » هر که در مدت عمرش ، پی مِهر دل نیست بی دلی لایق هر منزل و هر محفل نیست آن زمان ره بـتوان بُرد ، به منزلگه یار گر تو را مهر کس دیگ......

ادامه شعر
عنایت کرمی

هان ای رفیقِ غریق در ورطۀ خیال! برخیز و بندهای جهالت ز خود بگیر راهی به سوی حکمت و آزادگی بجو گاهی سراغِ مهرِ عدالت ز خود بگیر جای سکوت و نشستن در کنجِ واهمه بر پای شو و ننگِ ذلالت ز خود بگیر رنگی نو......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف رهایی و عشق ای چشمهایت از رم آهو رمیده تر ابروی تو ز قوس کمان ها کشیده تر جان و تنت شکفت به آغوش من به ناز سیب درخت قامت تو شد رسیده تر پیراهنم شده است کنون از شتاب و شوق از برگ و بار ب......

ادامه شعر
علی معصومی

ننویس لطفا! یک جو صداقت توی گندمزار ما نیست حرف از رفاقت بر سر بازار ما نیست گرگی برادر های مان را خورده شاید غیر از لباسی پاره چیزی بار ما نیست شب زنده داری هایمان را خواب نوشید صبحی همآوای دل بید......

ادامه شعر
ادریس علیزاده

مادام که وابسته معبود پلیدی لعین از خشم تو ، آتش بشود سینه ز کین آرامش ما در به غارت‌ شدنی بود ولی آگاهی ما بند جهالت، که همواره کمین مبهوتم از این گسترش ق......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا