- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
احمد البرز
در31 /01/ 1394 -
دکتر کیوان محب خسروی
در31 /01/ 1348
ازشهری که همه ام را سوزاند.و گرفت دور شدم فراری از دیار خود با بد شانسی به شما پناه امده بودم من غریبه با درد، بغض وکینه خسته از دور امده تا به اینجا رسیده...
ادامه شعر<<بهار>> نوشِ تو نسیمیست که در جامِ بهار است این، لحظهٔ شیرین شدن از کامِ بهار است <با اینکه پُر از حسرت و دردیم نخور غم> چون بعدِ زمستانِ تو، هنگامِ بهار است وقتی که گُلِ گَردش...
ادامه شعربرخیز بهار آمد هنگام قرار آمد. غم ها به کنار آمد شادی چو قطار آمد. بلبل به درخت آمد مطرب بزن آن چنگت. رقاص چمن آمد مطرب بزن آهنگت. آری که عروس آمد بانگی چو خروس آمد. دیدار به جوش آمد هنگامه ی بوس آم...
ادامه شعر«مسیر عشق» ای تیغ بُران سر بریدن کار ما نیست جلّاد بی رحمی شدن معیار ما نیست دُردانه ی دل را مکن غمگین ز کینه جز گوهر دُردانه در بازار ما نیست این جام دل پُر می شود از باده ی عشق در گوشه ی میخ...
ادامه شعر«سرما» از این همه بیداد می ترسم از زوزه های باد می ترسم از بغض مانده در گلو امروز فردا شود فریاد می ترسم از زخم جانِ خورده زان شیرین ازتیشه ی فرهاد می ترسم باغی خزان گردیده جنّت نیست از این هم...
ادامه شعربرخیز که در چمن دوباره غوغا بکنیم شادانه بساط نوروز مهیا بکنیم با رایحه ی گل و نوای عندلیبان هرچند گره که می شود ز دل وا بکنیم اکنون که زمان بازگشتن پرستوست برخیز که جشنی عاشقانه برپا بکنیم این سنت...
ادامه شعر۱_ در نوروز آزادی، در بهار دیدار، دشت تن ات را، گل به گل می بوسم ! ۲_ در سپیده دم شادی ، بوسه ی آزادی ما، دلچسب ترین، لحظه ی قرن خواهد شد ! مهدی بابایی ( سوشیانت )...
ادامه شعرسال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت فصل های کهنه و پژمرده این جهان هم گذشت سال نو یعنی آغاز نو یک شروع مجدد در خودت بی خیال گذشته فصل سختی جان هم گذشت اگر امسال خیری ندیدی و صد بار قلبت شکست ...
ادامه شعرنو شد زمین،اَندر میان بغض و کین پیمانه را از من بگیر، تا با نفسهای زمین، ما هم، نفسهایش شویم. یک جرعه را هم نوش کن غمهای دل خاموش کن با آن دو چشم مست خود میخانه را مدهوش کن. ......................
ادامه شعرابدیت ساکن است و تصویر آن متحرک. (آگوستینوس) ┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈• آفرینش خدا مثل خوابیدن زنی جوان است بر تشک آبیِ براق با ساتنی شکلاتیرنگ کنار عودی که میسوزد و چراغهای رنگی که الکی روشناند. آفر...
ادامه شعربنده خدا حقیقت را گفت من ناراحت شدم بی منطق نیستم از او انتظار نداشتم
ادامه شعر«هوای زمستانی» شکسته جام دلم دیده گشته بارانی هوای فصل دلم گشته بس زمستانی غروب غمزده ای گشته شام تاریک است نمانده نام و نشانی ز آن مسلمانی زمان مکر و ریا گشته بوی تزویر است در این فضا شده پُر...
ادامه شعرطبع شعرم شده خاموش به آن می گریم شده این شعله فراموش به آن می گریم قلم افتاده زدست و همه دم می نالم خانه تاریک و سیاه پوش به آن می گریم نه امیدی نه خیال خوش و نه یک دل سیر ته این خاطره بیهوش به آن ...
ادامه شعرمِثل سلوک طفرهآمیز ستارهای به وقتِ سِقْط مِثل چَنْتهی خالیِ گنجهی عصمت مثل آن برهنگی که به لباسها سرایت کند مِثل خُنیایی متروک در صفحهای شکسته مِثل شنفتن اخبار ماضی وقت خواب مِثل دودههای ماسیده...
ادامه شعراین شعر محو را که از هیچ سر زده ... را مینویسم از چه کسی که نیامده ... یا رفته ،بی که باز کند ،لب به گفتگو یا مرده بی که گور شود ،طبق قاعده این شخص سوم از همه ی ما غلیظتر عاشق شده،مریض شده،بعد گم ش...
ادامه شعراز قضاوتهای بیجا از زمان رنجیده ایم از تمام رعدهای آسمان رنجیده ایم در مسیرِ زندگانی ،پر تلاطم بی فراز . از فرود،از غربتِ رنگین کمان رنجیده ایم داغی از زخم ثریا رویِ دلها مانده است از هجومِ...
ادامه شعر«کاش می شد» کاش اینجا گرگ و کفتاری نبود این همه روباه مکّاری نبود کاش هرگز خون نمی شد یک دلی در جهان زالوی خونخواری نبود کاش بی مادر نمی شد کودکی کاش هرگز دیده ی زاری نبود کاش باغ ما پُر از ...
ادامه شعر«سپید و سیاه» زندگانی همه سیاهی نیست یوسفی در میان چاهی نیست می رود این مسیر پُر کج و خم مانده ای در کنار راهی نیست می شود آسمان شبی ابری در شب ابرِ تیره ماهی نیست می دمد روشنی پس از ظلمت بعد...
ادامه شعرهر چند که دورم ز تو اما گلهای نیست در قلب تو باشم که دگر فاصلهای نیست هر روز و شب از وصف تو ای عشق نوشتم جز از تو نوشتن به خدا حوصلهای نیست خود خواستهام واله و شیدای تو باشم گیرم که بمیرم ز غمت...
ادامه شعر