تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
یعقوب  پایمرد

ازشهری که همه ام را سوزاند.و گرفت دور شدم فراری از دیار خود با بد شانسی به شما پناه امده بودم من غریبه با درد، بغض وکینه خسته از دور امده تا به اینجا رسیده...

ادامه شعر
امین مقدس

<<بهار>> نوشِ تو نسیمی‌ست که در جامِ بهار است این، لحظهٔ شیرین شدن از کامِ بهار است <با این‌که پُر از حسرت و دردیم نخور غم> چون بعدِ زمستانِ تو، هنگامِ بهار است وقتی که گُلِ گَردش...

ادامه شعر
جلال بابائی

برخیز بهار آمد هنگام قرار آمد. غم ها به کنار آمد شادی چو قطار آمد. بلبل به درخت آمد مطرب بزن آن چنگت‌. رقاص چمن آمد مطرب بزن آهنگت. آری که عروس آمد بانگی چو خروس آمد. دیدار به جوش آمد هنگامه ی بوس آم...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«مسیر عشق» ای تیغ بُران سر بریدن کار ما نیست جلّاد بی رحمی شدن معیار ما نیست دُردانه ی دل را مکن غمگین ز کینه جز گوهر دُردانه در بازار ما نیست این جام دل پُر می شود از باده ی عشق در گوشه ی میخ...

ادامه شعر
شهناز عیدی وندی

بهار عطر خوش زندگی آمدنت شاد باد...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«سرما» از این همه بیداد می ترسم از زوزه های باد می ترسم از بغض مانده در گلو امروز فردا شود فریاد می ترسم از زخم جانِ خورده زان شیرین ازتیشه ی فرهاد می ترسم باغی خزان گردیده جنّت نیست از این هم...

ادامه شعر
کاظم قادری

برخیز که در چمن دوباره غوغا بکنیم شادانه بساط نوروز مهیا بکنیم با رایحه ی گل و نوای عندلیبان هرچند گره که می شود ز دل وا بکنیم اکنون که زمان بازگشتن پرستوست برخیز که جشنی عاشقانه برپا بکنیم این سنت...

ادامه شعر
مهدی بابایی

۱_ در نوروز آزادی، در بهار دیدار، دشت تن ات را، گل به گل می بوسم ! ۲_ در سپیده دم شادی ، بوسه ی آزادی ما، دلچسب ترین، لحظه ی قرن خواهد شد ! مهدی بابایی ( سوشیانت )...

ادامه شعر
سجاد اوسیانی

سال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت فصل های کهنه و پژمرده این جهان هم گذشت سال نو یعنی آغاز نو یک شروع مجدد در خودت بی خیال گذشته فصل سختی جان هم گذشت اگر امسال خیری ندیدی و صد بار قلبت شکست ...

ادامه شعر
حسن سهرابی

نو شد زمین،اَندر میان بغض و کین پیمانه را از من بگیر، تا با نفسهای زمین، ما هم، نفسهایش شویم. یک جرعه را هم نوش کن غمهای دل خاموش کن با آن دو چشم مست خود میخانه را مدهوش کن. ......................

ادامه شعر
احمد آذرکمان

ابدیت ساکن است و تصویر آن متحرک. (آگوستینوس) ┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈• آفرینش خدا مثل خوابیدن زنی جوان است بر تشک آبیِ براق با ساتنی‌ شکلاتی‌رنگ کنار عودی که می‌سوزد و چراغ‌ها‌ی رنگی  که الکی‌ روشن‌اند. آفر...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

بنده خدا حقیقت را گفت من ناراحت شدم بی منطق نیستم از او انتظار نداشتم

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«هوای زمستانی» شکسته جام دلم دیده گشته بارانی هوای فصل دلم گشته بس زمستانی غروب غمزده ای گشته شام تاریک است نمانده نام و نشانی ز آن مسلمانی زمان مکر و ریا گشته بوی تزویر است در این فضا شده پُر...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

طبع شعرم شده خاموش به آن می گریم شده این شعله فراموش به آن می گریم قلم افتاده زدست و همه دم می نالم خانه تاریک و سیاه پوش به آن می گریم نه امیدی نه خیال خوش و نه یک دل سیر ته این خاطره بیهوش به آن ...

ادامه شعر
احمد آذرکمان

مِثل سلوک طفره‌آمیز ستاره‌ای به وقتِ سِقْط مِثل چَنْته‌ی خالیِ گنجه‌ی عصمت مثل آن برهنگی که به لباس‌ها سرایت کند مِثل خُنیایی متروک در صفحه‌ای شکسته مِثل شنفتن اخبار ماضی وقت خواب مِثل دوده‌های ماسیده...

ادامه شعر
Nabi Poloyi amirabadi

این شعر محو را که از هیچ سر زده ... را می‌نویسم از چه کسی که نیامده ... یا رفته ،بی که باز کند ،لب به گفتگو یا مرده بی که گور شود ،طبق قاعده این شخص سوم از همه ی ما غلیظ‌تر عاشق شده،مریض شده،بعد گم ش...

ادامه شعر
شهرام بذلی

از قضاوتهای بیجا از زمان رنجیده ایم از تمام رعدهای آسمان رنجیده ایم در مسیرِ زندگانی ،پر تلاطم بی فراز . از فرود،از غربتِ رنگین کمان رنجیده ایم داغی از زخم ثریا رویِ دلها مانده است از هجومِ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«کاش می شد» کاش اینجا گرگ و کفتاری نبود این همه روباه مکّاری نبود کاش هرگز خون نمی شد یک دلی در جهان زالوی خونخواری نبود کاش بی مادر نمی شد کودکی کاش هرگز دیده ی زاری نبود کاش باغ ما پُر از ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«سپید و سیاه» زندگانی همه سیاهی نیست یوسفی در میان چاهی نیست می رود این مسیر پُر کج و خم مانده ای در کنار راهی نیست می شود آسمان شبی ابری در شب ابرِ تیره ماهی نیست می دمد روشنی پس از ظلمت بعد...

ادامه شعر
حمیدرضا آب روان

هر چند که دورم ز تو اما گله‌ای نیست در قلب تو باشم که دگر فاصله‌ای نیست هر روز و شب از وصف تو ای عشق‌ نوشتم جز از تو نوشتن به خدا حوصله‌ای نیست خود خواسته‌ام واله و شیدای تو باشم گیرم که بمیرم ز غمت...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا