- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
احمد البرز
در31 /01/ 1394 -
دکتر کیوان محب خسروی
در31 /01/ 1348
#سکوت هبوط بی فایده ی سیبی در شاهرگ گندمزار نان به شکم بستند وُ در جیب هاشان مانده ام روی دلشان وقتی با دست سیلاب می شویند یا به صاعقه ی کوری در آسمان شکار می شوم اینجا که مرگ هم از زبان...
ادامه شعرخطا کردی خودم دیدیم جفا کردی رنجیدم خندیدی و رها کردی بر زبان هرچه امد صدا کردی رفتی من باخیالت مانده ام من حتی با خیالت قانع بودم خ...
ادامه شعرقرص خواب : گفت میرزا قرص هایت را خوردی ؟ گفتم بله ... فکر کنم نشاسته شون زیاد شده ! محمدمولوی
ادامه شعر«تزویر» در خانه ی تزویر شبی تار و سیاه است سجّاده ی تزویر نشانی ز گناه است شیری نشود هر که در آن مکر و ریا بود این روبه مکّار که خود عین گواه است با مکر و ریا چاه مکن بهر کسی تو آنکس بِکند چاه...
ادامه شعرگرچه گویند که افسانه شده سوره عشق خوشتر آن است بمیرم به افسانه تو در نظر بازی رِندان نشود جمله عیان نشود فاش و عیان درگه جمخانه تو بخشی از شعر فاش و عیان ...
ادامه شعرسر میان برف کرده مانند کبک میخورد باز شیطان از او رکب ... او نقابی بر چهره خود دارد تا که شیطان را به زانو آورد ... ما سخن گفتیم او گفت یاوه است به خیالش آمده فرزانه است ... جسم و روحش آلوده گشته به ...
ادامه شعر. یه وقتایی نه که هربار وجودت حالتی انگار یه جو تازه می بینه پس از یک خلأ دیدار یه احوال عجیبی که به خوابی رفته مدت دار میاد بیدار میشه از نو تا اون حالت بشه تکرار میشی سرشار از احساسی که هم خوبه...
ادامه شعر«شام تار» دیدم که در بند است خورشید زمانه دیدم که ظلمت گشته شام تار خانه دیدم هوا تار است و مهتابی در آن نیست نوری نمی تابد به کنج آشیانه دیدم پرستو نیمه شب ترک وطن کرد کوچ پرستو بود در شام شبا...
ادامه شعرازسکوتم، صولتِ فریاد می ریزد به هم وز حدیثم، قصه ی فرهاد می ریزد به هم از سؤال بی جوابم ، وز هراسِ مبهمم داد ویران می شود بیداد می ریزد به هم خستگی هایم اگر جاری شود در ذهنِ سال مهر می گرید مرا، خ...
ادامه شعر«خواب» کدخدا این خانه ویران شد تو در خوابی هنوز فصل پاییز و زمستان شد تو در خوابی هنوز روبهی گردیده سلطان وای بر احوال شیر در قفس بس شیر غرّان شد تو در خوابی هنوز شمس تابان در غل و زنجیر شام ظ...
ادامه شعر«دریای طوفانی» آبی نمی شد آسمان گر قطره بارانی نبود در چشمه ی جوشان دل عشق فراوانی نبود هرگز نمی شد خوش نوا مرغ هَزار زندگی گر سوسن و آلاله ای در باغ و بُستانی نبود هرگز نمی شد گوهر دُردانه ای...
ادامه شعرمروارید دریا کجای قصه ی مروارید دریا تو نیستی قلبم تاریکه توی این روزهای دل شکستن دلم با موج دریا همرنگه نمی خوام موج ها طوفان بشه دلم از دلشکستن بیزاره نزار صید ترال من و از دریا برداره تو غمگینی دل...
ادامه شعردر خاطره های من زنی غمگین است از من گله دارد که منی غمگین است توی تن من کسی قفس می بافد توی تن من تارتنی غمگین است...
ادامه شعر«شیر و روباه» روبه مکّار هرگز شیر غُرّانی نشد نفس آدم پیرو آئین انسانی نشد بیشه خالی گشته از سلطان نباشد شیر نر روبه مکّار در این بیشه سلطانی نشد هر کجا خار و خسی روئیده گشته شوره زار این کوی...
ادامه شعرواژه¬ای سُراغ دارم که از رفتارِخودش باز می ایستد نام اش: «بی نامی» است اولباسی از نگاهِ نیم نگاه ها برتن دارد چشمانش با اندیشه ی آزادی باز می¬شوند تولد من به کودکی خیابان شبیه است ودرتعبیر خواب ها فر...
ادامه شعربسی زحمت و رنج کشیدم که هیچ از هیچ به هیچ رسیدم که هیچ حسرت ای کاش برایم ماند که هیچ خلق بسی گفته است گو دست بگیرد که هیچ ارزش هیچ نداری که هیچ بار اضافه ای هیچ به هیچ...
ادامه شعربنگرید و بنگرید آغاز کیست بعد ما پایان این دنیا کیست شهرت انسان که دانی،فانیست همچو آن گیاه و آن حیوانیست عمر صد ساله نبودش پیشتر کیش و ماتی عاقبت خاک بیشتر همه پاسخ به درون چون باشد این درون آن برون ...
ادامه شعر*** هنوز آفتابپرست بود اگر چه میان شاخههای بیبرگ یکرنگ به نظر میرسید... ***
ادامه شعردر برگ گل نوشتند خونت گلاب باشد خرّم کسی که از یار آشفتهخواب باشد مجنون چرا نلغزید از هر که موی مالید؟ زیباترین نما چون زلفِ خراب باشد چون کشمش ملایر، معنای صبر باید چیزی شبیه شیراز عین شراب باشد.....
ادامه شعر«شب ظلمت» می رود غم از دل ما روزگاری غم مخور خانه ی ما پُر شود از شادمانی غم مخور گر که در بندِ سیاهی هست خورشید زمان عاقبت پایان پذیرد شام تاری غم مخور گر خزان گردیده در فصل زمستان باغ ما می...
ادامه شعر