تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدشفیع دریانورد

مروارید دریا کجای قصه ی مروارید دریا تو نیستی قلبم تاریکه توی این روزهای دل شکستن دلم با موج دریا همرنگه نمی خوام موج ها طوفان بشه دلم از دلشکستن بیزاره نزار صید ترال من و از دریا برداره تو غمگینی دل...

ادامه شعر
بشری نجفی

در خاطره های من زنی غمگین است از من گله دارد که منی غمگین است توی تن من کسی قفس می بافد توی تن من تارتنی غمگین است...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شیر و روباه» روبه مکّار هرگز شیر غُرّانی نشد نفس آدم پیرو آئین انسانی نشد بیشه خالی گشته از سلطان نباشد شیر نر روبه مکّار در این بیشه سلطانی نشد هر کجا خار و خسی روئیده گشته شوره زار این کوی...

ادامه شعر
عابدین  پاپی

واژه¬ای سُراغ دارم که از رفتارِخودش باز می ایستد نام اش: «بی نامی» است اولباسی از نگاهِ نیم نگاه ها برتن دارد چشمانش با اندیشه ی آزادی باز می¬شوند تولد من به کودکی خیابان شبیه است ودرتعبیر خواب ها فر...

ادامه شعر
محمدوحید  خواجه

بسی زحمت و رنج کشیدم که هیچ از هیچ به هیچ رسیدم که هیچ حسرت ای کاش برایم ماند که هیچ خلق بسی گفته است گو دست بگیرد که هیچ ارزش هیچ نداری که هیچ بار اضافه ای هیچ به هیچ...

ادامه شعر
سامان نظری

بنگرید و بنگرید آغاز کیست بعد ما پایان این دنیا کیست شهرت انسان که دانی،فانیست همچو آن گیاه و آن حیوانیست عمر صد ساله نبودش پیشتر کیش و ماتی عاقبت خاک بیشتر همه پاسخ به درون چون باشد این درون آن برون ...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

*** هنوز آفتاب‌پرست بود اگر چه میان شاخه‌های بی‌برگ یکرنگ به نظر می‌رسید... ***

ادامه شعر
محمدنبی خرّمی

در برگ گل نوشتند خونت گلاب باشد خرّم کسی که از یار آشفته‌خواب باشد مجنون چرا نلغزید از هر که موی مالید؟ زیباترین نما چون زلفِ خراب باشد چون کشمش ملایر، معنای صبر باید چیزی شبیه شیراز عین شراب باشد.....

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شب ظلمت» می رود غم از دل ما روزگاری غم مخور خانه ی ما پُر شود از شادمانی غم مخور گر که در بندِ سیاهی هست خورشید زمان عاقبت پایان پذیرد شام تاری غم مخور گر خزان گردیده در فصل زمستان باغ ما می...

ادامه شعر
محسن فرخ پور

آه از دنیای کج رفتار پست /پشت خوبانش به ناگه غم شکست /جملگی چون طایربشکسته بال / از فراغ او شدیم افسرده حال / رو زمان گشته تیره مثل شب / اشک ریزان جملگی در تاب وتب / آدمیت رخت بسته از جهان /. کل ع...

ادامه شعر
محمدوحید  خواجه

دلداده شدم به می و میخانه همه مسته تو و منه دیوانه جام آمد به دست همه دردم بکسست فاحشه بازی آمد ز دست باز دل ما را شکست او توبه کرد ‌و من هنوز مسته مست ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«ای کاش» کاش دل جایی برای غم نبود عالم فانی پُر از ماتم نبود کاش زخمی دل نمی شد این زمان از برای دل نمک مرهم نبود کاش می شد آسمان آبی شود شام تاری در شب عالم نبود کاش می شد دل پُر از شور و ...

ادامه شعر
حبیب حسن نژاد

از عقل نه؛ از عشق بگو، از باران هی کوزه به دوش و تشنه و سرگردان! هرگز کسی از سراب سیراب نشد از بسترِ تشنه، کوزه را برگردان!...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

*** میان اسباب بازی‌ها عروسکی که دهانش باز نمی‌شد و دست‌هایش مشت ارزانتر بود... ***

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«انسانیت» دریا اگر خشکیده گردد شوره زار است جنگل اگر خشکد زمینش پُر ز خار است گر دل نباشد خانه ی عشق و محبّت این دل پُر از کین می شود رنجور و زار است در سرزمین دل اگر نوری نتابد روشن نمی باشد ز...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«گرگ خونخوار» هر که شد زالو نهایت گرگ خونخواری شود تابع نفس هوا گردیده حیوانی شود گر بمیرد خوی و خُلق آدمی در آدمی لاشه خواری در طبیعت همچو کفتاری شود خانه ی قلبش شود تاریک و ظلمانی چو شب حال و...

ادامه شعر
نازنین بیداد

مزخرف ترین حس ، حس ششمه ، میفهمی ولی نمیتونی اثبات کنی...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«رؤیا» تنها شدیم و شام سیاهی زمانه شد بس ناله و فغان که در اینجا ترانه شد بشکسته بال من تو که رفتی کبوترم بعد از عروج تو دل من پُر بهانه شد آتش زدی به خرمن دل بین که سوختم رؤیای نیمه شب ز برا...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

اَیا ای دکتر دندان تو اجرت را نما ارزان که مردم هم کنند جرأت کنند ترمیم با سرعت بیایند در مطب پر سوز برای ایمپلنت هر روز بسازند پُر ، کشند اعصاب کنند لثه به سیم خوش تاب بیارایند دهان خویش به کا...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«چشمه ی خشکیده» چشمه ها خشکیده اینجا ابر بارانی کجاست؟ کعبه ویران گشته آئین مسلمانی کجاست؟ آسمان تار است و دل خونین ز بیداد و ستم از برای شام ظلمت ماه تابانی کجاست؟ باغِ انسانی خزان گردیده گشت...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا