تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی  پیرانی شال

مرغِ مینا… با عمل همره بسازی گر زبان را خوبتر مرغِ مینا گه بلد باشد بیان را خوبتر صحبت از جویِ روان با باغبانان را چه سود؟! گر ببیند باغبان آبِ روان را خوبتر می شود کمتر بگویی ای جناب از فضلِ خویش؟...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

هـر آدم نیکویی تا نیک سِیـَر باشد بر رتبه ی انسانـی دیدش به بصر باشد در مرحله حیوانی ، پای نگذارد آن پایش به ره دانش ، رهبر به بشر باشد ...

ادامه شعر
Dariush Jelini

عکسامو هاشور می‌زنم، نبینن چقدر زخمی شده روزگارم چقد دلم تنگه برای گریه می‌خوام که امشب تا سحر ببارم نمی‌تونم بخندم و ببینم دنیا داره باهام چکار می‌کنه دلم می‌خواد بشینم و ببینم شبِ سیا داره فرار می...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بر دست جهانـی نـبُوَد یک سر کارم من کار جهان را همه بر دست بدارم گـر جمله مخلوق به تدبیـر برآیند نـتوان خللـی جمله بیارنـد بـه کارم ٭...

ادامه شعر
jalal babaie

مستی وغرورت همه پوچ است. رو سجده نما که هنگامه کوچ است. آدم که نداند که او را چه بود پیش. پس از چه سبب به خود زند نیش. آنان که دویدند فقط در ره اموال. اکنون تو بنگر که افتاده شدند در ته گودال. چشمی ب...

ادامه شعر
Dariush Jelini

می‌خوام با سَر بکوبم توی دیوار شاید این دفعه پایانو بلد شم می‌دونم سخته اما شاید این بار بشه از هفت خوانت ساده رد شم من و تو توو جهانی غیرِ اینجا هزاران ساله با هم آشنائیم نداریم طاقتِ دوریِ از هم ش...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

من باختم در این قمار سهمگین بازنده کل جهان پر ز کین تابوت ، من آماده‌ی خوابیدنم پایان بخوبی می نوازد آخرین شاید پس از مردن شود احوال خوب شاید که سختی ها مختص زمین می ارزد اما ریسک، قصدش آرزو اینجا ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

هشت هزار قدمت بُوَد بر حسب سال قدمت ‌شهر ، تکاب و شهر زال تا بنا شد تخت شاهی بر سلیمان در تکاب در کنارش ساخته شد زندانِ دیوانِ خراب رازها دارند بناهای بنا گشته در آن گر ط...

ادامه شعر
حافظ کریمی

نه به دنیا و نه آلات دنیایی اعتبار نیست یقین به بر پایی ساعتی دوست و ساعتی دشمن حزب بادند و حزب اهریمن دل مبند و دل مده ای دل روزها معشوق اند و شبها وِل گاه گاهی شده اند انسان ها لحظه ای شاد ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

عرفان یکی است ، معرفتش از لقای ما عرفانیـان صدا بزننـد چون صدای ما اول حسن تو معنی عُرف از خدا بخواه وانگه بگو تو شعر به طبع و رضای ما ٭٭٭ زِ علم ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

همیشه حرف حق بگوبه هر زمان وهرمکان همیشه راه حق بُرو ، مَرو به راه گمرهان رفیق گمرهان مشو ، رفیق دوستان بشو که با تودوستی کندهمان خدای انس وجان ٭٭٭ خـدای لم یزلـی ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

برادر راه آدم به همین دین مبین است راه دیگری نیست ، ره آدمی این است هیهات ، از این آدم بیچـاره مـغرور کآن گرگ اجل درسرراهش به کمین است ٭٭٭ دلا از دان...

ادامه شعر
sarab sh.n

نوشیدن یک فنجان قهوه.. با طعم تلخ تنهایی.. به شیرینی یادت میارزد.. سراب..ش.ن

ادامه شعر
سامان صالحی س سکوت

و می سوزد نان... از عطش ساقه های گندم آب را به توبره کشید! اسبهای تشنه ی تابستان سامان صالحی (س.سکوت)

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

هر فـرد بشر را نظری بر هنری هست گـر نیک تکاپو بکند پـُر هنری هست هر کس به ره علم و هنـر هیچ نـپوید بیهوده بـُوَد بودن آن ، بی هنری هست ٭٭٭ هر ف...

ادامه شعر
jalal babaie

گر تو را مهمان شدم یک لقمه ی کافی بود. هرچه از دیدار تو حاصل کنم باقی شود. سفره ی رنگین مرا هرگز نکرد حاصل پذیر. چون که روی تو ببینم من شوم آنگاه اسیر. حسن خلقت بر سر سفره ی دیدار ما. کی به خوردن می ش...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف وصف گلستان اینجا گلستان است و در آن خار و خس نیست بهتر از این کی بوده و این نیز بس نیست گویا جهان غرقه به ظلم و جور بوده است اما ز عدل و داد خوبان زین سپس نیست آن قد پربار است گل افشا...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

سلطان در بند یک جنگل اگر شود بدون سلطان بی دغدغه، کفتار بخواند فرمان روبه صفتان به کام شان شیرین است تقدیر سیاه ، سایه اش بر بستان چون نعره شیر دیگر از بند شنید ...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

مشت می زند به در و دیوار وَ ناسزا می گوید به غربت پناهنده ای که مرگ را طلبکا ر است *** بربروار جنگل را فتح میکندُ در شادی بی رحم خویش انقراض را می رقصد... او ، سرچشمه ی سقوط استُ قلبش ، پناهگاه ش...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

 《ترس》 می ترسم از شهر بی تو می ترسم از سایه ی شوم تنهایی بر تن دیوارهای سکوت، می ترسم از فرار مثل عطر تن اَت که دیگر نیست بر نبض رگ شعرم، در دلم افتاده این همه ترسِ نبودنت و من همچون خوابِ کودکی هایم...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا