- لیست اشعار
- مناسبت
- مرگ
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بابک وفایی
در06 /02/ 1343 -
عبدالرشید حمیدی
در06 /02/ 1369 -
بهزاد فروزنده
در06 /02/ 1385
《دوست دارم》 غزل دوست دارم کوزه گر از خاک من جامی بسازد یا که یک سوتک برای کودک خامی بسازد دوست دارم باده پُر گردد در آن هنگامه جامم تا که هر عاشق شود سرمست و ایّامی بسازد دوست دارم سوتکم بازیچه...
ادامه شعر......ساکن شهر خاموش.... پارسال ته کلاس می نشستی امسال هم خوب نگاه کردم چپ دستی امسال هم هرچه فکر کردم ادم هستی امسال هم می خورده بودی و باز مستی امسال هم در نگاهت برق جستی امسال هم با دو چشمت را...
ادامه شعرخبر ندادی و رفتی ، غریب اسماعیل دلم گرفته برایت ، عجیب اسماعیل تو از قبیله ی آدم حسابیان بودی شریف بودی و بسیار ، نجیب اسماعیل خدا کند که نسوزد کسی به تب اما مریض داغ تو هستم ، طبیب اسماعیل چه آیه ها ...
ادامه شعربا زندگی بگو که مرگ، آنقدرها هم چیز بدی نیست در گوشهای نشسته و زیباتر از موسیقی آشفتهی تو چنگ میزند بر حس و حال کهنه، باور کن بی چنگ او یک جای این ضیافت خستهکننده لنگ میزند با زندگی بگو این دختر ...
ادامه شعرمن که گریان بدنیا آمدم با لبی خندان زدنیا می روم نه ترس جهنم دارم نه حرص بهشت دارم چنان بین شما زیستم که فردا قراره بمیرم ز مرگ ذره ای هراس ندارم چون زخاکم به خاک می روم گر پایان رسد پیمانه عمرم غ...
ادامه شعرباز هم، بویِ پاییز باز، آبانِ غم انگیز شده از جای جایِ جانِ من سَر ریز آه ای ناجی؛ مرگ جامِ شیرینت را در خُمِ جانم ریز...
ادامه شعردرسایه ی غروب دلتنگ پنجشنبه چشم به جاهای خالی که نگاه کردن به آنها ذره ذره آتش نهفته ی زبر خاکستر را شعله ور میکند، قاب عکس ها را تماشا می کنم. به امیدوصالی،، شاخه ا ی از خیال تکان م...
ادامه شعرآمدی جانم به قربانت ولی؛ آنقدررررر دیر که؛ آرزوهایم تماماً دود شد، نابود شد.
ادامه شعراین تخت اسمش تخت بیداره تخت تموم بی تو بودن هام تختی که خیلی خوب می دونه تنهاتر از تنهاترین تنهام اون قدر تو اشکام غلطیده خون گریه هامو خوب فهمیده این تخت، مشتای بدی خورده این تخت، چیزای بدی دیده هر...
ادامه شعربسمه اللطیف آسمان رحمت رفتهای از این جهان و سالهای آزگار من به سوگت همچنان درماندهام آشفته وار چشم من دریا و اشکم سیل و حال من خراب سینهام دشتی شده از لالههای داغدار سرنگون افتادهام در چاه وی...
ادامه شعررفتی و داغ رفتنت در دل من ماند داغ جهنم به از آن رفتنت بود از دوری تو این دل تنگ آمد ای رفته از خانه و کاشانه ی من کی خواهی آمد؟ لعنت بر آن شب های تلخ و تنهایی درد و دل با شب های سرد و بی قراری بعد ت...
ادامه شعرو چه فرقی می کرد؛ واژه در چَشمِ تو باشد یا؛ نگاهِ پنجره؟! آن دَمی که؛ کوچه شعرِ بی کسی بود.
ادامه شعرمرگ گاهی #آرزوبیرانوند مرگ گاهی دروغگو میشه مثل قانونِ کار می مونه مرگ گاهی شبیه لبخندِ یه سیاستمدار می مونه! میخوان از ما بگیرنت با دروغ مرگتو توی شهر پاشیدن احمقا واسه کشتنت حتّی رو یه سنگ اسمتم ...
ادامه شعر۱. جیغ زد عقربه یِ گیجِ زمان؛ جاده باریک و سفر نزدیک است بایَدَت رفت از این شهری که؛ همه اَش وسوسه ای تاریک است. *** ۲. جیغ زد عقربه یِ گیجِ زمان؛ جاده باریک و سفر نزدیک است رخت باید بست از شهری که م...
ادامه شعرپرنده؛ ناله هایش را زِ گوشِ ابر پنهان کرد ولی؛ باران حواسش بود و غم؛ در شهرِ بی دردان شده سِیلان!
ادامه شعرپنجره نالید و کوچه در تردید و ابر هم بارید و معرکه برپا شد
ادامه شعرشکست بغضِ قاصدک بالا آورد آرزوها را؛ گلویِ باد.
ادامه شعربرادرم سرباز جمعه مادر را به خاطر ندارم پشت سرش آب ریخته باشد که اشک هایش هر سه شنبه شب توسل می بست به رژه های پشت پنجره پدرم سالها عشق و چشم را به خیابان دوخت برای نان نمی دانست چراغ گرد سوز خانه ...
ادامه شعرشهر؛ باردارِ غمی جانسوز کوچه؛ داغدارِ قدم هایِ شاید یک روز! و خانه؛ خانه هم عجیب در حسرتِ دیروز است. آه از این سایه یِ غارتگرِ هر روز؛ زمان آه از این داغِ جگرسوز؛ زمان...
ادامه شعراجـل ازباغ دل گل چیدو می برد فغـانهای مـرا مـی دیــدو می بــرد خـودم دیـدم کـه بـرجـسم بـــرادر بمـیرم مـن کفـن پیچـیدومی برد تـو کـه رفـتی بــرادر سوی افلاک ز داغ تـو گـریبان مـی زدم چاک بمــیرم ای ...
ادامه شعر