تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
بهرام داودپور

رفت... در نیمه های شب آنگاه که چشمان من غرق خواب بود بی خداحافظی بال زد و پرکشید ومن در خیال خود که باز او را میبینم در بی خبری دو روزه لعنت به آن ساعت اما که من غرق خواب بودم و تو برای یه نفس دست ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《پرواز آخر》 غزل شک مکن ای رهگذر این رَه به پایان می رسد نوبت کوچ پرستوها چه آسان می رسد تا ابد شمس فروزانت نماند ماندگار عاقبت خاموشیِ شمس فروزان می رسد می شود باغت خزان دیگر نروید گل در آن مرگ ...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

شور شیرینی داشت سبزی گندمزار در دل سبز و لطیفش به بهار دیده بودم موج را می خرامید به شکوه در دل دشت و دمن چو عروسی شادان رقص او را به چمن بوسه سردش را برلب ساحلها چک آبدارش را به رخ سخت و صبور...

ادامه شعر
بهاالدین  داودپور

تک سوار آمدم سویت ای آرام جان باپای لرزان چشم گریان درآخرین نقطه ی بی بازگشت روبه پایان تاخت وتازتک سواران ناشناسی درمیان آشنایان دیدمت تنهاوبی کس افتاده ازاسب آرام وبی جان درکنار مرکب خاکستری من...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف نسیم لاله زار تقدیم به مادری که فرزندش را از دست داد... ای نور دیدگان پر و اشک بار من ای دلبر عزیز من ای گلعذار من باور نمی کنم که تو رفتی ز پیش من ای نوگل شکفته باغ بهار من داغ تو ماند...

ادامه شعر
حنظله  ربانی

تأثیر دعای خیر تو با من باد تا جان و جهانم از بلا ایمن باد رفتی و غمت اگرچه خاموشم کرد یاد تو همیشه در دلم روشن باد حنظله ربانی...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

خاک را دوست دارم تو را بغل کرده است جای من خالی

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

مرگ میرسد هر آنی خواهد گرفت یه جانی تا زندگی میکنی بر خود بخوان قرآنی قرآن کند قلبت پاک آزاد کند زندانی وای به حال کسانی قرآن نخوانده فانی وقتِ تو هم میرسد چه نوکری چه خانی خدا ببخشد مارا گناهِ آن فل...

ادامه شعر
بهاالدین  داودپور

حصار ای شب بگوچه دیدی وشنیدی چگونه کارسازشد آن هنگام چشم شیرمردی درخواب شد درحصارتنهایی خویش خونابه وزهر پیرهن پاره یاتنی صدچاک شد درهم پیمانی کفتاروشغال بگوآن واقعه ی هولناک چگونه چال شد جان ازقف...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

هی مینویسم و هی گریه میکنم  با خاطرات تو هی گریه میکنم  رفتن چه زود بود برایت عزیز من  هی بغض میکنم و گریه میکنم  نیمه راهه جذاب لعنتی، رفیق من  باور نمیکنم و هی گریه میکنم لعنت به کوه، به دره ، به...

ادامه شعر
فیروزه  سمیعی

از حالم اگر پرسیده باشی کلاغ می خواند بر روزگار قناری سپید شویی گیسوانم بی سانسور به دست باد پریشان ست. لبخند زده ام در قاب سیاه پنجره هوایم حوای عشق ست رو به بن بست خیابان که صدای آزادی می دود ب...

ادامه شعر
محمدجواد منوچهری

می‌دمد مرگ دمی، در تن و جانم ببرد تا مرا گر چه به عشقش، به جهانی ببرد ٫ آنچه گویم در پسِ وابستگی‌ام در این جسم نتوانم بپذیرم، چرا مرگ بگیرد جانم از این جسم ٫ آنچه دیدم در پس این غروب دردناک راه اجباری...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

ظرف چینی که شکست مادر از خواب پرید پسرک هیچ نگفت خواهرش جیغ کشید تا بخواهند که کاری بکنند پدر از راه رسید پسرک هیچ نگفت پدرش آه کشید پسرک خواست که حرفی بزند اشک بر گونه چکید پسرک هیچ نگفت پدرش گفت که ...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

این روزها شهر من شهر سربداران است فریاد حیدر حیدر حنجره های متورم مشت های گره کرده چشمان گریان و پیکر خونین یک مرد مردی از تبار غیرتمندان سبزوار را به قیام خواند این بار در برابر او ایلچی مغول نبود...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

چشم خود را بست چه آرامشی دارد گنجشک بر زمین

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

با درود و عرض ادب خدمت شما عزیزان همراه. متاسفانه هر روز خبری از پرواز عزیزی و هنرمندی و نازنینی میرسد و این بر هرکسی تأثیر میگذارد خاصه افرادی که احساسات و عواطفشان از دیگر خصایص انسانی قویتر اس...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

مادرم آمد باز هم صدای کلاغ حیف بیدار شدم

ادامه شعر
بهرام الهی

بر سیم ها می نشینند به وقت غروب، سیگاری دود می کنند و بعد بدون بال می میرند! پرندگان. مسیر لانه شأن را فراموش کرده اند .پرندگان به وقت غروب .........

ادامه شعر
محمد مولوی

گفت الهی پیر شوی مادر ! اما پیری هم هیچ گوهی نیست رسیدم به کمالی که ! به جز مرگ در سرم هیچ خیالی نیست جان تن فرسوده و خیال افسرده و حال دل پریشان می دانم مرگ من هم به ... هیچ کسی نیست ! #محمد_مول...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《پایان》 غزل ای مسافر عاقبت ای رَه به پایان می رسد نوبت خاموشیِ شمس فروزان می رسد می وزد باد خزان بر شاخ و برگ زندگی لاله ها پژمرده مرگ مرغ خوشخوان می رسد این همه جنگ و ستیز و ناجوانمردی چرا؟ عا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا