تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
امین بیک وردی

وآنچنان مست و خرابم که دل می‌خواهد پر کشدم از قفس جان به جان باز آید آمد آن باد صبا باز جوان بر پا شد زین نهان شد نشان باز جهان بر پا شد حال چنین گشت کزین مست به مستانه رسید حالتی رفت که صحت به افسان...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

زندگی زیبا نیست مهربان،پیدا نیست آدمان طمع دارند هرچه بیشتر،بیشتر واقعیت این است زندگی زیبا نیست گر که او زیبا بود آدمی مهران بود در شبی پنهان بود جیره اش تقسیم کرد فقرا را ز غذا،یمین کرد انسانیت رفته...

ادامه شعر
علی آقا  اخوان ملایری

بدتر از رنجِ فراق، غم نیست زَخمِ عاشقان را مَرهم نیست

ادامه شعر
دادا بیلوردی

* 261- * آمدست از نو بهار جلوه ای دیگر ز سیمای نگار غم خوری یا شاد باشی این یکی هم بگذرد باش از پیمانه ی حُسنش خمار شوی از چشمت غبار * 262- * باغبانی لاله کاشت لاله در خود جز یکی غنچه نداشت تند بادی ...

ادامه شعر
امین مقدس

«کَشتیِ گَشتی» هرگز نگو شخصی غنی، آن یک فقیر است ظاهر ملاکِ چشمِ انسانِ حقیرست سُخره نگیراز پوشش هم‌کیشِ درویش عالِم به عالَم چشمِ او از زرق سیر است هرگز نخور گولِ توان و زور و بازو زیرا برای فیلْ ...

ادامه شعر
Metti Rafiee

گله دارم،گله ای بیش از بیش تو بیاور مرهم ای خیراندیش رحمت از هرچه کنی می نالم من تو را صاحب درد، دل خویش می دانم پرده ی دوری میان،من و خود را سوزان ورنه بر باده کنم خانه ی دل را ویران ای خدا کورم اگر...

ادامه شعر
امین مقدس

«حامی» ای که در گویشِ شاعر تو به من کاکامی یا تو خواهر! دَدِه‌‌ام هستی و پیشم نامی یارگیری بکن از "ذوق" برای کامت غلبه تا بکند هنگِ تو بر ناکامی نامِ "آرام" برازنده‌ٔ اقیانوس‌ست پس بزرگی اگر ای دو...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

برف میبارید و من مات و حیران بر سپیدیِ چمن می شدم غـرقِ تـماشـای جهـان ِ خـویشتـن بیگمان پوسیده خواهد گشت تن روزگاری در کفن * برف می بارید و باز غنچه می نالید از سوز ِ اَیـاز موی اسپیدِ ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

کاشک یارب که یک بار جواب میدادی * یا که با یک نظر از کار گره بگشادی ما که غیر تو نداریم دگر ملجائی * نظری کرده به این بنده ز آن درگاهی هر چه خواهی به کسی خواهی داد * ...

ادامه شعر
احسان بابادی

کاشکی این غم هجران به پایانش رسد وین زمان بی قراری ها به پایانش رسد ما را ارزانی این خاک پای او کنید در شبی این دوری یارم به پایانش رسد...

ادامه شعر
امیر ابراهیم مقصودی فرد

زردِ پاییزی که می آید برایم روشن است عمر، در حالِ گذارِ لحظه هایِ آخر است دستها خالی ولی چشمانِ من پر آرِزوست دستها واقع نگر چشمانِ من بی باور است ...

ادامه شعر
امین مقدس

ای که داری بازوانِ پهلوان ! گاه در "افتادگی" رستم بمان گاه با یک دستِ‌خود کُشتی بگیر مثلِ تختی باش دیدی ناتوان زورِ انسان می‌شود روزی ضعیف، پس نگو هستم قوی در هر زمان تا ابد "باران" میانِ ابر نیست ...

ادامه شعر
امین مقدس

«ملبس به صلح» باشد همه جا یارِ تو الله، بگو بس جز یاریِ او هر کمکی را ‌تو بده پس قبل‌از سخنی مزّه بکن ارزشِ آن‌ را هر حرفِ نپخته بشود در دهنت گس از عِلمْ بیاموز که عالم بشوی تا - هرگز نشوی بی‌خبراز...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

کِلـک تو آموخت به من بندگـی از ره دانایـی و سـر زندگـی قهـر تو آورد مـرا رو بـه تـو در ره دانـایـی و تـرسندگـی ٭٭٭ عـشق ت...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

خدا کند که هیچ پزشکی از بیمار به ناچار قطع امید نکند خدا کند که هیچ فرزندی پیش روی پدر از درد زیاد ناله نکند خدا کند که خدا هیچ فرزندی را در کودکی جدا ز مادر نکند خدا کند که خدا این حال خراب پدر را ...

ادامه شعر
آرمان پرناک

با نگاهی لغزان با خاطراتی پریشان نشسته بود تنها بازمانده ی بهمن بر تیغه ی شانه ی کوه ... _ یک تارِ مو مشکی _ ✍ آرمان پرناک ...

ادامه شعر
علی احمدی

نگاهی متفاوت به غزل معروف حافظ * * * * * * * دوش دیدم که شیاطین در بتخانه زدند رَه آدم بِبُریدند و به ویرانه زدند . ساکنان دَغل جور و جفای هَپَروت به من گمش...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

خدا هست همینجاست در وجود من و توست گوش کن جان دلم به صدایی که درون من و توست هر چه از دوست بخواهی در وجود من و توست او که غایب از نظر اما کنار من وتوست بنده ای را دیدمش منکر ز لطف رب شده گر تجسس کردمش...

ادامه شعر
 اسماعیل سهامی

ما به دانه های تسبیحت چشم داشتیم قطره های باران را دریا پنداشتیم یک سحر ما را مهمان خود کن دانه ای تسبیح، خرج کار ما کن از عطش سوختیم و آب شدیم یک نظر رود شدیم و سیراب شدیم حمدالله که در این قافله هس...

ادامه شعر
دکتر سجاد  فرهمند

آن گونه که نادر از هند تاراج گرفت مرا چینِ گیسویت در امواج گرفت بیچاره منم که از جواهرات قلبم برق تیغ چشم های تو باج گرفت دکتر سجاد فرهمند ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا