تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حشمت‌الله  محمدی

آتشی در سینه دارد این تن رنجور من عاقبت بر عرش بنشاند، دل پر شور من هُرم این آتش حکایت می کند از داغ جان هرطرف گیرد زبانه از غمی دارد نشان رنگ زرد شعله هایش زردی روی منست هرچه خاکستر نماید منشاء...

ادامه شعر
حشمت‌الله  محمدی

عشق را هرکس کند معنا، معما می شود صد هزاران نکته در این واژه پیدا می شود هرکسی از ظن خود نامی نهد او را و لِیک درمصاف عشق بازی، مشت ها وا می شود بحر ناپیدای او را کس نداند عرض و طول بی خبر از واد...

ادامه شعر
عبدالحسین خزائی

شعرعرفانی:  وادی ... به وادی  ... ای کاش در راه «طلب» من نام گیرم بر ملک معنا تاخته اِنعام گیرم چون مهوشان ازشوق حق جامه درانم با «عشق» دواسبه تازم و آرام گیرم دامنکشان معشوق خودرا درنوردم همچون ...

ادامه شعر
سارا اسدی زهرائی

سوار بر ابرو بادی از رویاها دیری دور از دریای آدم ها چون قطره ای در اندرون پنهان می‌افتم از چشم ها چندان چون ژاله ای از پرنیانِ جان یک من هست، شنوای نوای هر ذره ، هر آواز ویک تو هست، با این همه جهان ...

ادامه شعر
سحر خالقی

کودک درون کودک درونم کودک درونم همانند آرایه های ادبی ست که باغچه قلبم را با کلماتش سبز میکند گاهی آبی میشود مانند آسمان صاف ، ابری ، بارانی هرز گاهی سبز مثل جنگل باطراوت وتازه اوقاتی هم همانند شعر م...

ادامه شعر
محسن جوزچی

یک بود و یک نبود سر آغاز قصه بود پایان آن چه کسی بود؟ ، قصه بود!!! در هیچ و پوچ جهان عمرمان گذشت چون وقت خواب قصه ندانم زمان گذشت ۱/۱۰/۱۴۰۱ محسن جوزچی...

ادامه شعر
سروش اسکندری

کابوسی که تو را در پی امواج برد شاید همان موج تو را به معراج برد

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

تقدیم به مهندس آورندِ عزیز ازخطه ی مِهر خیز گیلان: مرام وخوبی ومردی،بسان ابرسپید هنوزمیشوداورادرون آینه دید نگاه راسخ او چون بلوط پُرباری، دَوانده ریشه ی خود،تابه کوه حق برسید سفرنکرده دلش،جز به راهِ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

من مانده و این پیچ و خم تقدیری شاید که به فضل خود کند تدبیری گفتند ز سر صدق دعائی بکنی باشد که به خواست او کند تاثیری آن پیر جهان دیده به ما گفت چنین گو بگذرد از هر آنچه هست تقصیری شاید که مق...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

بسم الله الرحمن الرحیم السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین باز، مهری از آسمان رخشید وعده ی توبه بر جهان بخشید پدرش آمین گفت مادرش اختصاصیِ خودشان گل هایی چید...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

من آسمان ابری ات را دوست دارم ای عشق! من بی صبری ات را دوست دارم مازندران! طعم هوایت عاشقانَه ست با تو، هوای دل، همیشه پر بهانَه ست این جا، ترنّم ها به رنگ عشق هستند سبک آفرینانِ قشنگِ عشق هستند ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

خداوندا چه دنیایست دلی پر درد و آهی سرد گهی افسرده گه آرام پُر از تنهایی وحسرت وآهی سرد وقلبی زار گهی خنده، گهی گریه پـُر از درد غریبی درد بی درمان وطن جان است، وطن مام است وطن آن نو...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

آی رؤیای ساده، گندمزار! جلوه ی ناز جاده، گندمزار! حیف! اهل "شتاب_راهیم" و در تَسَلسُل فتاده، گندمزار! ما فقط می رویم و می گذریم نیست در ما اراده، گندمزار! برکتیّ و به حُرمت غزلت ...

ادامه شعر
سحر خالقی

زمانی بود که تورا در صورت های مختلفی می دیدم گاه در زمانی که ذره در پیاله وجودم جاری میشد گاه در مکانی که من را در تاریخ غرق میکرد گاه تسبیح سبزی بودی در کنار سجاده مادرم گاه گاه هم در لابه لای نوشت...

ادامه شعر
Milad Afrough

چو رسی به تور سینا به درون کوه بنگر که جواب ارنی را تو درون کوه بینی _ بر سر سنگ عیان است یک گل لاله وحشی که میان برگ هایش یه بنفشه نقش بسته _ بر شکاف کوهی از سنگ قطره آب روان است که صدای دل نشی...

ادامه شعر
سحر خالقی

من هرز گاهی که به خود می‌نگرم خودم را استعاره ای می‌نگرم در قابی از مردمک چشمانت تو شایدم هم دیدی باشم در زوایای پنهان بیصرتت که هر گاه در آسمانی میخواستی من را پیدا کنی ایهامی در درون دستانت می‌گذاش...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

عاقبت از زهرِ غم، جامِ دلم لبریز شد در بهارِ زندگی، دنیایِ من پاییز شد سینه مالامال درد و چشم، خونبار و دلم مثل نیشابور بعد از حمله‌یِ چنگیز شد سیبِ سرخِ باغ آخر شد نصیبِ یک چلاق دُخترِ رز نو عروسِ ...

ادامه شعر
سحر خالقی

اهل نظر در این ره در سفر نند که همگی زین جمله در حول یک محورنند میروند در این ره و ذوب میشونند در او که آنها نوری ز انوار این پیکرنند رباعی نو شعر ازاد اریحا ...

ادامه شعر
شیما رحمانی

من؛ نَه آن سایه که می پنداشتی انبساطِ آتشم؛ نورَم ببین. *** من؛ نَه آن ظلمت که می پنداشتی شعله هایِ سَرکِشَم؛ شورَم ببین! ...

ادامه شعر
محمد اسکندری کتکی

حکایت شب هجران ،که دوست انشا کرد سواد دیده ی ما را دوات املا کرد به باغبان چه شکایت بری تو ای بلبل که گل هر آنچه جفا کرده بود حاشا کرد حدیث عشق نگویم که اندرین گلشن گلوی غنچه بریدند تا دهان وا کرد وفا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا