- لیست اشعار
- مناسبت
- عرفانی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ابوالفضل مرادی نیازاغه
در05 /02/ 1394 -
علی امیری
در05 /02/ 1394 -
کریم افشار
در05 /02/ 1394 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
ساچلین اربابی
در05 /02/ 1363 -
اکرم کرم زاده
در05 /02/ 1385 -
عباس نعمتی
در05 /02/ 1363 -
amir namdar
در05 /02/ 1401 -
مسعود ویسی
در05 /02/ 1354 -
صاحبه پویان مهر
در05 /02/ 1370
آتشی در سینه دارد این تن رنجور من عاقبت بر عرش بنشاند، دل پر شور من هُرم این آتش حکایت می کند از داغ جان هرطرف گیرد زبانه از غمی دارد نشان رنگ زرد شعله هایش زردی روی منست هرچه خاکستر نماید منشاء...
ادامه شعرعشق را هرکس کند معنا، معما می شود صد هزاران نکته در این واژه پیدا می شود هرکسی از ظن خود نامی نهد او را و لِیک درمصاف عشق بازی، مشت ها وا می شود بحر ناپیدای او را کس نداند عرض و طول بی خبر از واد...
ادامه شعرشعرعرفانی: وادی ... به وادی ... ای کاش در راه «طلب» من نام گیرم بر ملک معنا تاخته اِنعام گیرم چون مهوشان ازشوق حق جامه درانم با «عشق» دواسبه تازم و آرام گیرم دامنکشان معشوق خودرا درنوردم همچون ...
ادامه شعرسوار بر ابرو بادی از رویاها دیری دور از دریای آدم ها چون قطره ای در اندرون پنهان میافتم از چشم ها چندان چون ژاله ای از پرنیانِ جان یک من هست، شنوای نوای هر ذره ، هر آواز ویک تو هست، با این همه جهان ...
ادامه شعرکودک درون کودک درونم کودک درونم همانند آرایه های ادبی ست که باغچه قلبم را با کلماتش سبز میکند گاهی آبی میشود مانند آسمان صاف ، ابری ، بارانی هرز گاهی سبز مثل جنگل باطراوت وتازه اوقاتی هم همانند شعر م...
ادامه شعریک بود و یک نبود سر آغاز قصه بود پایان آن چه کسی بود؟ ، قصه بود!!! در هیچ و پوچ جهان عمرمان گذشت چون وقت خواب قصه ندانم زمان گذشت ۱/۱۰/۱۴۰۱ محسن جوزچی...
ادامه شعرکابوسی که تو را در پی امواج برد شاید همان موج تو را به معراج برد
ادامه شعرتقدیم به مهندس آورندِ عزیز ازخطه ی مِهر خیز گیلان: مرام وخوبی ومردی،بسان ابرسپید هنوزمیشوداورادرون آینه دید نگاه راسخ او چون بلوط پُرباری، دَوانده ریشه ی خود،تابه کوه حق برسید سفرنکرده دلش،جز به راهِ...
ادامه شعرمن مانده و این پیچ و خم تقدیری شاید که به فضل خود کند تدبیری گفتند ز سر صدق دعائی بکنی باشد که به خواست او کند تاثیری آن پیر جهان دیده به ما گفت چنین گو بگذرد از هر آنچه هست تقصیری شاید که مق...
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین باز، مهری از آسمان رخشید وعده ی توبه بر جهان بخشید پدرش آمین گفت مادرش اختصاصیِ خودشان گل هایی چید...
ادامه شعرمن آسمان ابری ات را دوست دارم ای عشق! من بی صبری ات را دوست دارم مازندران! طعم هوایت عاشقانَه ست با تو، هوای دل، همیشه پر بهانَه ست این جا، ترنّم ها به رنگ عشق هستند سبک آفرینانِ قشنگِ عشق هستند ...
ادامه شعرخداوندا چه دنیایست دلی پر درد و آهی سرد گهی افسرده گه آرام پُر از تنهایی وحسرت وآهی سرد وقلبی زار گهی خنده، گهی گریه پـُر از درد غریبی درد بی درمان وطن جان است، وطن مام است وطن آن نو...
ادامه شعرآی رؤیای ساده، گندمزار! جلوه ی ناز جاده، گندمزار! حیف! اهل "شتاب_راهیم" و در تَسَلسُل فتاده، گندمزار! ما فقط می رویم و می گذریم نیست در ما اراده، گندمزار! برکتیّ و به حُرمت غزلت ...
ادامه شعرزمانی بود که تورا در صورت های مختلفی می دیدم گاه در زمانی که ذره در پیاله وجودم جاری میشد گاه در مکانی که من را در تاریخ غرق میکرد گاه تسبیح سبزی بودی در کنار سجاده مادرم گاه گاه هم در لابه لای نوشت...
ادامه شعرچو رسی به تور سینا به درون کوه بنگر که جواب ارنی را تو درون کوه بینی _ بر سر سنگ عیان است یک گل لاله وحشی که میان برگ هایش یه بنفشه نقش بسته _ بر شکاف کوهی از سنگ قطره آب روان است که صدای دل نشی...
ادامه شعرمن هرز گاهی که به خود مینگرم خودم را استعاره ای مینگرم در قابی از مردمک چشمانت تو شایدم هم دیدی باشم در زوایای پنهان بیصرتت که هر گاه در آسمانی میخواستی من را پیدا کنی ایهامی در درون دستانت میگذاش...
ادامه شعرعاقبت از زهرِ غم، جامِ دلم لبریز شد در بهارِ زندگی، دنیایِ من پاییز شد سینه مالامال درد و چشم، خونبار و دلم مثل نیشابور بعد از حملهیِ چنگیز شد سیبِ سرخِ باغ آخر شد نصیبِ یک چلاق دُخترِ رز نو عروسِ ...
ادامه شعراهل نظر در این ره در سفر نند که همگی زین جمله در حول یک محورنند میروند در این ره و ذوب میشونند در او که آنها نوری ز انوار این پیکرنند رباعی نو شعر ازاد اریحا ...
ادامه شعرمن؛ نَه آن سایه که می پنداشتی انبساطِ آتشم؛ نورَم ببین. *** من؛ نَه آن ظلمت که می پنداشتی شعله هایِ سَرکِشَم؛ شورَم ببین! ...
ادامه شعرحکایت شب هجران ،که دوست انشا کرد سواد دیده ی ما را دوات املا کرد به باغبان چه شکایت بری تو ای بلبل که گل هر آنچه جفا کرده بود حاشا کرد حدیث عشق نگویم که اندرین گلشن گلوی غنچه بریدند تا دهان وا کرد وفا...
ادامه شعر