- لیست اشعار
- مناسبت
- عرفانی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ابوالفضل مرادی نیازاغه
در05 /02/ 1394 -
علی امیری
در05 /02/ 1394 -
کریم افشار
در05 /02/ 1394 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
ساچلین اربابی
در05 /02/ 1363 -
اکرم کرم زاده
در05 /02/ 1385 -
عباس نعمتی
در05 /02/ 1363 -
amir namdar
در05 /02/ 1401 -
مسعود ویسی
در05 /02/ 1354 -
صاحبه پویان مهر
در05 /02/ 1370
خداوندا به نامَت شعرم آغاز کز آن زیـنِ قلم شد اعجاز چو سر رسد وقتـِ شبانگاه بدیدم قوه ات بر چهره ماه بیاوردی هزاران چرخ گــردان بـِ اویختی هلالِ گوش ز ...
ادامه شعرچند گاهی است که در پی “اکنون و جهانم” خود ندانم که چه میخواستهام از “دل و جانم” جان شیرینم بیان کن تو که از حال و احوال دلم باخبری… گوی ، “گرداننده” رها کن تن بی جان من از همهمۀ بی خبری… حقیقت چیست...
ادامه شعراَرَنی کس بگوید جگری سوخته دارد چشم دل میبیند اما گر دهانی دوخته دارد در دلش حسرت بگیرد که زبان مقام ندارد چون رسیدی کوه سینا دیدی،چه صدایی دارد بش...
ادامه شعرسروشی در مکتب ادبی نورگرایی مثل حسّ قطار در جنگل مثل گل های باغ راز غزل مثل قله به چشم کوهنورد مثل روزن، ستاره ی روشن برای مسافری تنها مانده با خودرویی در طولانی ترین تونل، مختل مثل حلّ معضل...
ادامه شعرگر دلدادۀ عشقیم ولی راه ندانیم گر دردانۀ مهریم، ولی باب ندانیم اگر در ره ، اسیری یا فقیری یا دبیری اگر دیدی مسیری یا نصیبی یا بصیری بدان در خلوت عشقی اسیری بدان در بند عشق و در مسیری اگر اندیشۀ عشق...
ادامه شعردر حال خود حاضر شوی بر درک خود شاهد شوی گر ناظر جانت شوی حاضر به احوالت شوی درگیر تن یا اسم و رسمِ خود شوی با نَفسی و غافل زِاحوال خود شوی گر غافل از نَفسَت شوی در جان و تن حاضر شوی در خود که با خ...
ادامه شعرنماز من به چه ارزد که معنی اش گنگ است که آب در دل هر تنگ شبیه آن تنگ است ستاده آن به نماز و دلش به بازارست تمام مردم بازار از او در آزارست فلان به سجده و دل پیش همسر همراه خودش به قرب الهی بداند ...
ادامه شعرپیر روزگار چو ابرویِ نگارم گرچه من قدّی کمان دارم نه پیرِ سال و ماهم من، که قلبی نوجوان دارم نشسته برف پیری بر سرم، زیرا که مدّت هاست خبر از عهد یاران با خسان و ناکسان دارم منم یعقوبِ کنعانی که ا...
ادامه شعرانسان ، با عبور از ، خلاقیت خویش، در یک لحظه ؛ تصویر گسترده ای؛ از ممکن های بسیاری رو می بینه در بر این رخ داد؛ . … او خود میبیند که ؛ چگونه در این خلق ؛ ” با خلاقیت خویش” آنان که پیوسته بدنبال ، ت...
ادامه شعربه نام خداوند نیکی طلب خداوند روز و خداوند شب به نام تو ای یاور جان و روح خداوند روزی ده باشکوه به نام تو ای جان در دست تو به نام تو ای روح سرمست تو ز یادت امید دلم زنده شد به لطف تو این روح پاین...
ادامه شعردر آن دم ، که درون را درمینوردیدم روان را یافتم، که دوران گَردی میکرد گِرداگردش نور بود و کارش درمان در همان دم ، دیدم که آن دم ، که در دم ، درون را درمینوردیدم درمانگری دیدم که جنسش از نور و ک...
ادامه شعرآب و خاکم اون قدیما نسلی از حافظ ها کاشتن نسلی که وجودشون رو در بَرِ حضور گذاشتن نسل نور و روشنایی نسل مولانا و تبریزی و سعدی نسلی که ریشه ای هستن نسلی که یکتا پرستن نسلی که کعبه خود رو توی قلبشون...
ادامه شعرتماما ابر و باران فدای مویت فاطمه خوشهی گندم ز جو فدای رویت فاطمه دیدم ام در خواب خود روی پنهان تو را من فدای روی پنهان و عزیزت فاطمه در خلوتم گویی تنها تو سنگر بودهای در خفای ذهن من تنها تو خورشید ...
ادامه شعرهزاره آتش (تقدیم به ساحت مقدس حضرت ولی عصر(عج)) (در انحنای کوچه تکرار مانده ایم) در لابلای سنگی دیوار مانده ایم از کوچ تا هزاره آتش چه دردها عمری به جان خریده و تب دار مانده ایم زخمی ترین حکایت تاریخ...
ادامه شعرنسل فردا، نسل من و توست نسل زیبای بیان من و توست نسل شاگردان و استاد که شوند درگذر از تجربه استاد نسل وحدت، نسل بینا نسل بینایی و بیداری معنا نسل بخشش، نسل سُرنا نسل پویایی و معنا شدنِ ما نسل ای...
ادامه شعرچونکه دل عاشق شد و در انتظار روی یار خاصه هنگامی که میخواهد گریزد از حصار میزند در هر طپش خودرا به دیوار از وفا میکند از عمق جانش نام دلبر را هوار بال پروازش اگر در جنگ با دیوان شکست میشود بر بال ...
ادامه شعربنام نگارگر " تویی " ماه تویی، راه تویی ، معبد و خانقاه تویی نور تویی ، شور تویی،مقصداین راه تویی دل چو ببیند رخ تو ، جمله شود پاسخ تو پاسخ هر پرسش من، قطب دل و شاه تویی جام من و باده من ، ...
ادامه شعرآنکه ناظر بر من و حال من و فال من است خود بدیده است چگونه، در من افعالِ من است ٫ هرچه را بر دلم انداخت به هنگام ندایی رخ نشان کرد، در تجربهای یا به هنگام وصالی ٫ در شگفتم، یا که محصور بهشتم یا مدور، ...
ادامه شعربه خود دیدم میان این همه آشفته حالی خفته ام مابین و در مرکز نهان دارم زلالی چرا اینگونه درگیر پی و ریز و بم دنیا شدم من چرا پیوسته پاهایم به سطح و زمینیتر شدم من خداوندا چنین فکری محال است که تحمیل...
ادامه شعرخواهی که به نفس خود حاکم گردی مکرش ز میان برده و غالب گردی عقلت چو نبی تو را هدایت سازد گر ترک گناه کرده و عابد گردی ................................................................ هنگامه صبح ز عرش ا...
ادامه شعر