تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمد جواد علی نژاد

دل من شکست و شست آبرویم درد غم در ساحل عشق نشست برجان وجودم کجایی ماهیه دل آرام من کجایی لیلای دل آشوب من اندر ساحل عشق بی تابم زوجودت ای همیشه ذل ، تمنای حضورت گر وفاکنی به عهد عشق سرکوبت کنند ...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

سفید است صورتت خالِ سیاهش فتنه ی جان است مُنوّر کرده ای آفاق جمالت ماهِ تابان است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ تورا مشّاطه لازم نیست هرگز ای پری چهره به زیباییِ تو عقلِ تمامِ انس حیران است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ گرفته چشمهایت ازدلم صبر...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

نام توبردم دلم آتش گرفت غمی سوزان هجله بر آتش گرفت یادتو باران دل خشکیده است صفای تو موهبت دل خشکیده است لیلای من بیفروز صفایت را زپس تیرگان برون آی بیفروز جمالت را آخ که من بی تو چه ها کشیده ام؟! ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

دل است دیگر؛ اَفسارش را که ول کنی به خانه اش بر می گردد! به سمت دروازه های عشق..‌.

ادامه شعر
عارفه  رحیمی جعفری

من تا بشنیدم که تو با ابر بهاری خود را برسانیدم و از ابر چکیدم من قطره شدم امده ام بهرنگاهت اما دگری را به تماشای تو دیدم... من رفته ام از روح و روان تا ابد اما خود ر...

ادامه شعر
امین مقدس

<<جهانِ ترانه‌ها>> وقتی زمانهٔ خفقانِ ترانه‌هاست "چشمت" مکانِ امن و جهانِ ترانه‌هاست دورِ تو اند آدمیان و پرندگان چون"گویشت" شبیهِ زبانِ ترانه‌هاست سالم مسافرانِ تو، تا گوش می‌رسند وقتی...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف #رباعی - شماره ۱۵ خرد شدن جامی که به نوش دست می برد، شدم مست لب او که باده می خورد، شدم اما آن دم که شد ز باده بدمست از شدت ناسپاسی اش خرد شدم #مهدی_رستگاری یکم شهریور سال یکهزار و چه...

ادامه شعر
دکترمهدی منصورزاده

چگونه وا کنم از سر گناه  بهتان را... چو یوسفم ، که به جانش خریده زندان را پیمبر زن  مستی شدم که اجدادش به سخره داشت رسالات مرد چوپان را به کفر زلف سیاهش مردّدم،شاید که واکنم سر یک استخاره،قرآن را ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_من با تو؛ بلد شدم تمام کوچه پس کوچه های دلتنگی را... _عطر تو را ،هر روز به دور تنم می پیچم و با عصای پاشکسته ی بغض؛ رهسپار می شوم به هر کجا که ردپایی از خیال و خنده های تو... _تو رفته ای! احمقانه اس...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"جهان تازه " تو جهان تازه ای وقتی که در خود زیسته ام، تو از راه رسیده ای که گل ها را به نظاره بنشینی و من، بنفشه ای که خودش را به آفتاب معرفی کرد! شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا)...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

دیدم که تو دریا شدی و رود شدم در وسعت چشمان تو محدود شدم آن روز که در آتش عشق افتادم سرسبزتر از آتش نمرود شدم ####### یک بوسه ی دلبرانه تقدیم تو باد صد واژه ی عاشقانه تقدیم تو باد جان و دل من به لحظه ...

ادامه شعر
رضا ساقی

صـد آفـرین به شیـوه و ناز سـلام تو بشکفـت باغ جـان ز نســیم پیـام تو مرغ دلت بشاخه ی شادی ترانه خوان جانت پراز امیـد و می حق به جـام تو عشقی به حق نصیب تو عزت برای تو امل...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

شبِ آخر ، غروب خاطره ها لحظه هایی به دور از آرامش خیره گشتم به حرف چشمانش پر غرورست و غرق در خواهش گفتم احساس در دلم مرده تازگی ها حوالی ام ابری ست منم ان شاخه‌ی تبر خورده طاقتم‌ رفته رنگ بی صبری س...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

در خواب پرنده عاشقش شدُ بیدار که شد کنارِ او قلبِ تپنده ای نبود. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
یاسر قادری

دم نزنم اگر زنم چرخ همی بهم زنم چرخ زنم،نهیب زنم،بی اعتنا بغم زنم دم نزنم اگر زنم طعنه بر عاشقان زنم زنم که من بجا زنم، نعره بر فغان زنم طلب کنم طلب تویی ، طلبه و مدعا منم این نه منم، نه من منم، عاشق...

ادامه شعر
منوچهر فتیان پور

آه خدایا باااااین همه دل نگرانی ها وارسته ام عاجز از جور وجفا بی مردانگی ها وارسته ام ای فلک کمتر برزمین عشق شیرینم ترکه زن گر ترکه زد به بالم بی شادمانی ها وارسته ام باد بار درین بند میزان با ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

تو رفتی و من به سیاهچاله ی درونم تبعید شدم! عشق در بند بند تنم در این انفرادی های شلوغ ناشیانه ردپاهای تو را جستجو کرد؛ نیست!نیست... بعد تو شراب ِ گره گشای دل در جان من بی اثر می شود... بند به بند ...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

قلبت همه سنگ است مانند ِدیواری با ما از این به باش زیبای ِ تاتاری چنگیز ِ بیرحمی تیمور لنگ ِ توست کوهی که از سرهاست محصول ِ جنگ ِ توست جام ِ شراب ِ تو خون ِ رزان دارد این خون ِ پُر نفرین زخمی گزان د...

ادامه شعر
رضا طاهری

بشو از من چون حکایت می کنم قصه ام بر تو روایت می کنم ذهن من بر قصه ها وابسته است قصه ی من قصه ی پر غصه است چیست قصه چیست غصه ابتدا گو ببینم‌ درد چیست ای بی وفا ؟ درد یعنی انتخاب اشتباه درد یعنی...

ادامه شعر
نازنین نکیسا

در خلوت و تنهایی، از عشق تو سودایی سر بر قدمت آرم، ای دلبر روءیایی ای بادهء سُکر آور، بر سوز دلم بنگر ترسم گذرد عمرو، بر دیده نه در آیی دل تا به تو شد مایل، عقل رفته و شد زایل هر گوشه چو پیچیده، آوازه...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا