تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
هدایت کارگر شورکی

ساعت درست رأس لبت ایستاده است گاهی درنگ عقربه ها فوق العاده است خوابیده بود ساعت قلبش هزار سال مردی که قرن هاست سرازیر جاده است هر چارشنبه ساعت پنج از تو می شنید: یک ربع راه تا دل دریا پیاده است ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_با دست هایی که مدام توی هوا تکان می داد روبه رویم نشسته بود افسانه می گفت یا که پند می داد؟! نمی دانم... _به گمانم آغوشش پرت ترین دژ ِفراموشی بود! _دلم عجیب هوای تبعید شدن کرده بود در تنگنای بازوان...

ادامه شعر
محمدعلی یوسفی

نگارا تو بیا نگذار شعر فراقم به درازا بکشد عمر شاعر به بلندای همین وعده پوشالی فرداها نیست ! #محمدعلی_یوسفی

ادامه شعر
امیرصالح زمردی

سکوتِ خانه را با نیّتِ شَر زیر و رو کرد مرا پیشِ همه سَرخورده و بی آبرو کرد چه دردی داشت نیشِ طعنه هایش بی مروّت نمیدانم زبانش را کجایِ من فرو کرد !!!!؟؟؟...

ادامه شعر
یاسر قادری

گلدان کنار پنجره ای و بی اثر باشی؟ خاک میکنم دلم را ، که پر ثمر باشی گوهری بود به امانت،سپردم نزد تو بازیچه شد در دستت،که پرشرر باشی گویند عشق همه به اظهار است ولی بسته ام چشم نظر، مبادا در نظر باشی...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

همه وجود من بسته به تار موی تو تویی همه جان و تنم، تصدق، بلای تو نه هوسی نه زود گذر شدی نفس در، من گذر یعقوب پایمرد ...

ادامه شعر
امین مقدس

<<تایتانیک>> شد ناخدا "پروانه‌ای" بر عرشهٔ کشتی شد شعلهٔ پیوندِ ما شمعِ همین مَشتی شد تایتانیکِ دلم تسلیمِ مردن چون کوهِ یخِ دوری‌ِ ما خورده به این کشتی در چشمِ من دریاست، چون از ساحلِ ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف #رباعی -شماره ۱۲ چشم هایت ای آن که لبت به شهد آمیخته ای دل را به سر گیسویت آویخته ای گشتم ز نگاه چشم مست تو خراب در جام دو چشم خویش چه ریخته ای #مهدی_رستگاری هفدهم مرداد سال یکهزار و چ...

ادامه شعر
فاطمه  اکبرپور

ای جویبار جاری، از تو کجا گریزم؟ بی تو کجا روم من، باده و می بریزم!

ادامه شعر
صدیقه جـُر

شدم خسته  و دلمرده   ِِشبا  خوابُم نمی گیره نِگو عاشق شدی؛  اصلا تو درد من نمیدونی میرم  دایم  جلو اما جهان کارش عقب گرده مثال طفل  که مادر از سر تابش نمی گیره ِغما رویایی و  چیزی ِشبیه قصه  می باشد ...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"وطن" که در پس هر برگی رگی جوانه می زد، که ساقه ها شده بودند، استخوان هایم، که سفرهای به تو پیش می افتاد در گوشت و پوست ام. وطن! با تو سخن می گویم ای آفتاب! شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا)...

ادامه شعر
عنایت کرمی

یاد آمدم از خوابی، در یک شب مهتابی آن گاه که چشمانم، در بندِ تمنا بود آن گاه که محبوبی، خوش منظر و خوش قامت آرام ربود از من، چندان که دلارا بود آن ماه درخشنده، آن مطربِ چرخنده، در هیئت یک حوری دا...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_عجیب گیج و سردرگمم! _اگر این شهر؛ هوایش مردمش کوچه پس کوچه هایش تمامش شبیه توست..‌. _پس چرا من هنوز دلتنگم از نبودنت؟!...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

بغض تنهایی نشسته در گلـو یادش بخیر عاقبت من هم شدم باغصه خو یادش بخیر این که دارو بودی و بر زخم جــــانم مرهمی میتوانی بگذری راهت برو یادش خیر قـــول دادم بر دلم ، دیگـــــر نبینم روی تو نه قــــ...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

هرگز نبود مرا دلیل، حاصل از این زندگی ???? تحریم بود همه ام ، محکوم به این زندگی از راه رسیدی ای غریبه از بهر آشنایی ...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

برای مرگ یک پرنده شیون وحیله سازگار نیست.... اسارتو زندان قفس سازگار نیست.... گربچیند بال و پرش آن صیاد .... همی روزی هزار بار کشد اورا یاد خاطرات پرواز.... یک به هزارم بار مرور کند خاطرات پرواز ........

ادامه شعر
امین مقدس

<<شمعِ نقّال>> رودابه ! منم زالِ تو بی‌‌ آن‌‌ که بدانی آن عاشقِ تمثالِ تو بی‌ آن‌ که بدانی در خوانشِ شهنامهٔ پروانهٔ یادت شد شمعِ تو نقّالِ تو بی‌ آن‌ که بدانی بر خاکِ خیالم خُلل‌از ردّ...

ادامه شعر
حسن سهرابی

چه فاصله ای است لایتناهی میان...... خواستن و نرسیدن......عشق و نفرت....... مرگ و شهوت. وچقدر به هم نزدیکند....نرسیدن وخواستن......... نفرت و عشق....... شهوت و مرگ. و ما متحیر مانده ایم میان فاصله ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«عشق ربّانی» ای پیر خرد ز عشق ربّانی گو از آتش و سوزِ عشق پنهانی گو از بانگ اذان نیمه شب هیچ نگو از سجده و تسبیح مسلمانی گو این نفس هوای آدمی ابلیس است از خصلت و خوی پاک انسانی گو شام است و د...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_همین دیشب زنی؛ تمام زیبایی و وقارش را به دستان ِ بی جان خود به پیشواز مرگی تلخ فرستاد به پای طناب دار!!! _ای کاش که لبخندی ناگهان می شد سدّ ِ راه پاره می کرد این طلسم ِ نحس تنهایی... _همین دیشب مرد...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا