تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
افسانه نجفی

_تو که می رفتی؛ چمدان بزرگت،مگر جا نداشت؟! _که چشم هایت را؛ این جا روی دیوار آسمان جا گذاشته ای... _در عجبم از تو ؛ رفتن خیال همیشگی ات بود... _چقدر با شتاب رفته ای مگر؟! تمام خنده ها و خاطرات مشتر...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف شعر نوشین هر آن گاهی که از لب‌های سرخت بوسه می‌چینم به چشمان تو حالی دلکش و مستانه می‌بینم به بوسه از تو جان می‌گیرم و جان می‌دهم هر دم ندارم قدرت توصیف حس و حال شیرینم نده بر باد گیسوی...

ادامه شعر
حسن سهرابی

ساحل بی تاب آرامش،شود حیران، ز طوفانی که چشمانت کند ویران ، غم شبهای بی پایان. ولی دانم ! شراب سرخ لبهایت ، کند سامان ، همه موجهای سرگردان،در این دریای پر طوفان. نفس می گیرد از تقدیر،از این تقد...

ادامه شعر
افسانه نجفی

کِز کرده به کُنج نحیف ِ اتاقش؛ مردم شهر،با زخمه ی اندوه بی پایانش! آخ!داغ ِبهمن فروریخته تا مغزاستخوانش...

ادامه شعر
شاعرزهره  خانی مهرآبادی(شیدا)

پاره کن فلسفه ی جدایی را پاییز یعنی من درآغوش تو...

ادامه شعر
یاسر قادری

خیالت ، آخر غرق خود میکند مرا می دانم، آخر این درد میکشد مرا حکمت دل باختن و هجران چیست؟ نمیدانم،مرگ سوی خود میکشد مرا شمع حرمی و با جان در طواف توام پروانه ام و آتش عشقت میسوزد مرا صید چشمانتم و مش...

ادامه شعر
عزیز حسینی

عمریست در واپسین ،انزوای تاریک پنجره نشسته ام که شاید روزی تو باز آیی . عابران خسته ی شب نشین ،آن لحضه را که تو بر من پا میگذاری به تصویر می کشانند آن لحضه که ابرهای مه آلود ،از آواز سکوت پر است و من ...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

این ابرهای شفاهی،دلواپسی های مزمن سیگار روشن نکرده،یعنی بقول تومؤمن زیرصفوف تجسس،وگریه های مجازی عُقم گرفت از نردد،لای قفس های خائن آثار قتل وجنایت،درمن شبیه دل من طوری که جز دود وسیگار،چیزی نماند ازق...

ادامه شعر
پویان صالحی

تو ای معشوق و هستی، تو ای جانم کجایی بیانداز بر لبان دل عاشق نگاهی تو بنگر که چگونه دلم تشنه ی عشق است چه دردیست که تو اصلا خبر از من نداری تو که عهد رفاقت چو بستی با دل من بگو آموختی از که تو رسم بی ...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

قاش قارا کیپریک قارا گوزلرقارا ووردون اورکدن منه گیزلین یارا ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ جانیمی الدن آلیب حُسنون سنین درده سالیبدیر کی تاپیلماز چارا ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ای بدیر اوزلی صنم آهسته گئت سویله گوروم سن کی گئدیرسن هارا ⚘⚘⚘⚘...

ادامه شعر
دکتر سجاد  فرهمند

ما خوب بودیم، خیابان معلم خوبی نبود عشق و احساسمان را بی رحمانه ربود خیابان اسم رفیق نمک نشناس ماست آتش زد بر فرش دوستی تا تار و پود سجاد فرهمند ...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

سرد است هوا نگاه تو جان بخش است آن چهره ی همچو ماه تو جان بخش است این شهر تمام مردمش مایوس اند آغوش تو و پناه تو جان بخش است ********** ژرفایِ نگاهت از جنون لبریز است تاثیرِ دو چشمِ تو ، چو تیغِ تیز...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_تو اگر خودت را هر شب مثل خون در رگهای من تزریق کنی؛ باز هم من فردا لبریز از درد بیدار خواهم شد؛ خالی از تو ... _گاهی عجیب برای مداوا، دیر می شود!!!...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

در من زن تنهای مغروری از خاطرات تلخ لبریز است در مردمکهای پریشانش طعم گس شبهای پاییز است گاهی عذاب روح تبدارش هل داده او را تا جنون مرگ گاهی پشیمان گشته از رفتن دل بسته بر شهریوری بی برگ از آینه ...

ادامه شعر
امین مقدس

<<قاصدک>> باغِ اوصافِ تو اشعارِ گلستانِ من‌اند سوسن و یاسمن و زنبقِ بستانِ من‌اند ای که ابیاتِ تو انوارِ دلِ شب زده‌‌هاست ! شعرهایم همگی حاصلِ ایمانِ من‌اند هرچه از غیر نوشتم غضب و پاره...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۲۶ آرزوی محال شمعی شدم از اشک زلالم گفتم از آرزوی دور و محالم گفتم من شرح غم دوری از آغوش تو را با جوش و خروش حس و حالم گفتم #مهدی_رستگاری یازدهم بهمن سال یکهزار و چهارصد و دو خور...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

بیر قوشام غملر یوروب دا اوشماغ خوش گلمیر منه باده لر بیر بیر دؤلوب دا ، ایچمکده خوش گلمیر منه غملروندن بیر زامان شاهلیخ ادیردیم عالمه سن گئدن گوندن بیر غملرده خوش گلمیر منه...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_عشق را؛ پیش چشمانم سر بُریدند... _و من،سال ها در خلوت خویش بی صدا اشک ریختم... _تا که امروز ناگهان فهمیدم؛ عشق چهره می گرداند! _عشق نامیراست......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۲۷ نایره فکر با خود به زبان نیمه لالم گفتم از روحیه رو به زوالم گفتم از سوزش خلواره آتش به دلم در نایره فکر و خیالم گفتم #مهدی_رستگاری یازدهن بهمن سال یکهزار و چهارصد و دو خورشید...

ادامه شعر
جواد مرادی

من هنوز می‌چرخم در جاده‌ی سبز آلودی که قبلن‌ها قدم می‌زدیم ، مثل چرخیدن لابه‌لای فرش‌های دستباف گیراست اما خاکستری‌ها ظاهراً لطیف ظرافت آبی‌ها حسرت آمیز و بی‌جانند گل‌هایی که اینجا اتراق کرده‌اند؛ ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا