تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی معصومی

آرزو های قشنگ خنده حتی لحظه ای را بی تو همراهم نشد ژاله ی چشم تری هم صحبت آهم نشد بغض سردم را خیابان در خیابان ریختم ناله ها کردم در گوشی که آگاهم نشد هرچه رویای تو را در سینه با خود کاشتم آرزو ه...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

یک خیابان دلهره با کوچه های پر زِ آه می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام بارها گفتم که این آخر کند من را تباه حس غربت در دلم بدجور بی آرامش است میکن...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب الهدایه و النور #دوبیتی - شماره ۶۳ نور هستی   تو نور هستی و شور صلاتی تو معنا و تو مجرای حیاتی در این توفان بی پایان محمد بدون شک تو کشتی نجاتی غبار دستگاه حسینی- مهدی رستگاری چهارم بهمن سال...

ادامه شعر
جواد قنبریان

سبزه بر سبزه و گل بر رخ و دامن به چمن وَه چه زیباست وصالِ نمِ باران به دَمَن رویْ در رویِ مَهِ چهره یِ زیبای نگار پر کشیدن به هوای گلِ سرمستِ بهار بلبل و باغ گل و سینه پر از نغمه ی ...

ادامه شعر
هدایت کارگر شورکی

خیابان خوب پوشانده تن لخت خیابان را برف درنیارند مگر پشت سرش مردم حرف «عشق» یک اسم فقط نیست؛ گمانم فعل است فعل خاصی که شده توی خیابان ها صرف هر خیابان شده در دوری تان کوهی دور هر خیابان شده در یاد ت...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«کوچه ی برفی» هوا سرد است و ابری دیده های آسمان گریان کنار کوچه ی برفی نشسته کودکی نالان شده بیدی که می لرزد دل و جانش ز بی مهری گذرگاهی شلوغ است و نمی باشد در آن انسان همه سر را فرو بُرده می...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

"میرود جا نهد دل خود را زیر خاڪی ڪه سرد و تاریڪست بگذرد ز مرز ناچاری از مسیری ڪه سخت باریڪست   هر شب او نشانی خود را در توهم ، زخواب میگیرد چشم وا میڪند به روی خودش با طلوعی دوباره میمیرد   ل...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

من ازتو چه می جویم من از تو چه می خواهم من که رو به پایانم چرا از تو نمی کاهم یعقوب پایمرد paymard

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.......راز شب رندان...... یا رب به کجا این دل بشکسته توان درمان کرد حافظی یافت و مرهم درد شب هجران کرد اشک شمسی که ز ناودان بامی بچکید سرمه چشم خمار و می صد مستان کرد دار منصور به صد خون جگر یافت و ...

ادامه شعر
(هه‌وال)کیهان نیک‌زاد

مرداب بودم عطر تو نیلوفرم ڪرد روییدم از تو؛ تا خدا هم باورم ڪرد پیچید دستت در رگ و در ریشہ ے من تا اوج رفتم عشق تو نام آورم ڪرد جارے شدے چون رود در رگ هاے خشڪم زایندہ رودت تشنگے را ؛ از سرم ڪرد از ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف شعر نوشین هر آن گاهی که از لب‌های سرخت بوسه می‌چینم به چشمان تو حالی دلکش و مستانه می‌بینم به بوسه از تو جان می‌گیرم و جان می‌دهم هر دم ندارم قدرت توصیف حس و حال شیرینم نده بر باد گیسوی...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

گرگ و میش؟ نفرین تورا ای روزگاری کزمن و ما خسته ای دروازه های شهر را بر عشق و رویابسته ای شنزارکردی بحر را آوار کردی شهررا از ما گذشتی ؟ لاجرم بر ناکسان دلبسته ای گرما و سرما فرق نیست ازبخشش ات جام...

ادامه شعر
علی معصومی

حصار بازوانت برایت بار دیگر نقشه دیدار خواهم چید بسمت ناامیدی بعد از این دیوار خواهم چید هلا ای خوشه ی لبریز شهد کام سرمستی تو را از تاک های ترد لاکردار خواهم چید من از جاماندگان شهرک متروک تاریخم...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

بماند که می شد کنارم بمانی ونماندی ... ازهمه دل کندم... که اینگونه ویرانم نمایی؟!! می گذرد زمانه و می ماند درد ویرانی ... الان که نمی دانی ،بماند که بعد ها بدانی ... من تورا دوست داشتم برای خودت نه تن...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

گفتا که از کجایی گفتم ز شهر باران گفتا که مقصد اکنون گفتم به جمع یاران گفتا که منطق تو گفتم به عشق ورزی گفتا دلیل این عشق گفتم به مهرورزی گفتا شبیه دریا اینک چرا کویری گفتم کنار دریا ساحل ب...

ادامه شعر
محمود فتحی

خنده جرمو گریه جرمو داد جرم آنچه در راه است خانه ی بیداد جرم گرچه ما اماده باشیم در نماز دشمن نادان دهد فرمان جرم نیست روزی که سری بر دار نیست میرسد از پشت سر پیغام جرم جرم ما سفره ی خالی ماست جرم ما ...

ادامه شعر
یاسر قادری

خیالت ، آخر غرق خود میکند مرا می دانم، آخر این درد میکشد مرا حکمت دل باختن و هجران چیست؟ نمیدانم،مرگ سوی خود میکشد مرا شمع حرمی و با جان در طواف توام پروانه ام و آتش عشقت میسوزد مرا صید چشمانتم و مش...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

این ابرهای شفاهی،دلواپسی های مزمن سیگار روشن نکرده،یعنی بقول تومؤمن زیرصفوف تجسس،وگریه های مجازی عُقم گرفت از نردد،لای قفس های خائن آثار قتل وجنایت،درمن شبیه دل من طوری که جز دود وسیگار،چیزی نماند ازق...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«هویدا» یک شیخ نادان گفت روزی با کلانی امروز مردک پیش ما بس ناتوانی یک عمر بر تختی نشستی در وزارت میری نبودی از برای مردمانی آخر چه کردی از برای بینوایان امروز در چنگال تیز ما تو مانی پیر خر...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف غروب طلایی در این غروب طلایی به سوی خانه روانم روانه ام که خودم را به ّدلبرم برسانم نهاده حضرت خورشید سر به دامن دریا که جلوه ای شود از اشتیاق و مهر نهانم شکوفه کرده دوباره محبتت به درو...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا