- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
سپهر صحراییان
در09 /01/ 1373 -
اعظم قارلقی
در09 /01/ 1360 -
علی اکبر امیدی
در09 /01/ 1370 -
احمدرضا میرزایی
در09 /01/ 1360
تا سر کوچه ی دل آمد و خندید و برفت یک بغل عاطفه از باغ دلم چید و برفت پر کشید از سر دیوار نگاهم به شتاب پلک بر هم زدم انگار که ترسید و برفت مثل نوری که رها می شود از روزن ابر لحظه ای بر سر من آمد و...
ادامه شعرهمه جا دیوارست پنجره ، در خواب می بینیم سر تا پا بده کاریم ژشت طلب کار می گیریم از خدا جدا شدیم ، فکر می کنیم خدا شدیم غافل هستیم که داریم ،جهالت و پس می گیریم وقتی بیدار می شیم ، که تا ...
ادامه شعردوستی داشتم بَسا دوست داشتنی بسی خردمند بود و بسی ماندنی دو سال شبانه روز با کمال عشق در نجف و کربلا و گاهی دمشق کنارم بود و کنارش به آرامی دل آرام بودم و گاهی نا آرامی نا آرام نبود او مطلق آرام...
ادامه شعرصادق اهل بیت ما چنین روایت می کند گناه شود وارد جسم بدن شکایت می کند گناه یعنی چیزِ مضر به شکل های مختلف است گاهی به شکل گریه وگاهی به شکل خنده است گاهی به خوردن غذا گاهی به نوشیدن آب گاهی...
ادامه شعردر این آشفته بازاری که هر دم می رسد دردی خدایا سایه را آخر دریغ از این جهان کردی دلم گاهی به تنهایی، سراغ شعر او میرفت میان هق هق و اشکم، دمی فارغ ز نامردی اگر چه عاشقان را نیست پایان و فراموشی نیار...
ادامه شعرروزِگاریست دلم پُر زِ نیازِ تو شده همه ی زندگیم خاطره سازِ توشده سَرِ این رشتهٔ دل را توبگیرش محکم که مناجاتِ دلم سویِ نمازِ تو شده متالم زِ همه رفتن وهرگز نرسیدن هایم آه از این عُمرِ گران بسته به...
ادامه شعرغزل : لب ِ سیگار با کودکِ عشقم ، تو را ای یار می بوسم در هر غزل جانا تو را بسیار می بوسم لیلی ِ شور انگیزِ بیتِ نابِ تقویمَم هر عاشقت را در دلِ اعصار می بوسم شخصی ترین آموزگار کهنه در ...
ادامه شعردلم تنگست و دلگیرم ، ازین ویرانسرا سیرم دلم میسوزد از اینکه ، نباشد هیچ تقصیرم زمان در پهنهء تاریخ ، بود در ساعت عسرت مکان در صحنهء گیتی ، بود زندان و زنجیرم پریده رنگ رخسار از ، زمین و آسمان اکنون...
ادامه شعرسایه کجاست ؟ نور می آید ولی سایه ای نیست... سایه دیگر گرم نیست سایه سرد است سایه دیگر بین ما نیست شعربی سایه شد......
ادامه شعرچو پروانه گردیدم دور جهان ندیدم یکی در عمل پهلوان به هرجاکه رفتم فقط حرف بود عمل کردن بر آن مزخرف بود ندیدم یکی لوطی و بامرام به هرکس نگاه کردم بود از عوام رسیدم خرابات رندان شهر بگفتم میان شما ه...
ادامه شعرای مهربان ترین کس در بین دوستانم من آمدم به سویت از درگهت مرانم هر چند پیر وزارم گر تو کنی نگاهم شاداب و شاد گردم انگاربس جوانم خود گفته ای بیایم تاتو کنی دوایم من آمدم کجایی گر گفته ای بخوانم ا...
ادامه شعردرمن ...؟ درمن صدای خوش آهنگ زندگی مرده اعضای تن همه از نامیدی افسرده میلی نمانده برای نفس کشیدنها اندوه بی همه چیز اشتیاق دل برده چون موریانه شبیخون زده مفاصل را بی وقفه جامه دران مغزاستخوان خورده...
ادامه شعرا لهی قــلب من محـجو ب گرد ا ن ا لهی جا ن من مــجــذو ب گر د ا ن ا لـهی گر گنـا ه کر د م به عــا لــم تو بخشا ی ا ین گنا ه من بــه عـا لم پشیــما نــم ز کـــر د ا ر خــلا فم امید و ا ر م ت...
ادامه شعرداستان تو من یک ستاره ام وسط آسمان تو دل میزنم به هر نفسِ همزمان تو بین تمام جاذبه ها در مدار عشق افتاده ام به طره ای از کهکشان تو از بسکه چیدنی شده انگور قسمتم دست قضا نموده مرا باغبان تو ای بهتر...
ادامه شعرسال شد نیمه و عمر میگذرد هوش بدار نیمه اش خواب گذشت پند مرا گوش بدار خیلیها اول سال بودند و اکنون نیستند عده ای هم نبودند شروع نمودند زیستند بچه ها قدکشیدند صداهاشون عوض شده بزرگترها خمیدند به ت...
ادامه شعربسمه اللطیف ابر گریان در وصف وجود منور حضرت رباب (علیها السلام) ای کوه ایمانی که بودی تکیه گاهم من بی تو بس آشفته حال و بی پناهم بی نور تو در ظلمت اهل زمانه بیزار از این مردم گم کرده راهم دریای بی ...
ادامه شعرالسلام علیک یا ابا عبدالله الحسین خدا حافظ ای حاجیان به حج رفتهِ کربلا خدا حافظ ای سرزمین مصفای دل کربلا خداحافظ ای لاله های بخون خفتهِ کربلا خداحافظ ای عاشقان دل آسوده ی کربلا خدا حافظ ای راهیا...
ادامه شعرغزل : وسعتِ یک «ما» یک مرثیه به آخرِ دنیا نمانده است مرزی میانِ فرض و تماشا نمانده است تابیده عنکبوتِ سراپا سکوتِ شب در لابهلای گیسِ کسی، جا نمانده است شب بویِ باغِ عاشقی از دست آفتاب عمر...
ادامه شعربهترین کار همین است کمی خندیدن خنده ای بر لب اندوه بشر بخشیدن سایه ای بر سر یک غنچه ی لزران از شوق بی طمع بهر گلابی به گل آب پاشیدن کودکی گشتن و نصف شکلات خود را نصف دنیای خودت در دهنی جنبیدن کرم ش...
ادامه شعرگوش مستی گر بباشد بشنود پیغام را گرچه گل بینم، نمیبینم صبا در شام را پاکدل را جز بلا حاصل نباشد در سرا گفت شاهین: یادگیری زود دُردآشام را باد در حلقت مده، بر زور بازویت مناز رزق قسمت گشته، یزدان می...
ادامه شعر