تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
mahdi zakizadeh

سَر دَواندی و به سر می دَوَم آنجا که تویی چشمِ خود بسته بر آن راه تماشا که تویی دل به هر ساز که میل تو زند می رقصد به لبم خط خوشی حک شده آوا که تویی رود سرشارِ سرودی ست در اندیشه ی من جریان یافته در ب...

ادامه شعر
مجید قربانی

بی تو ای آرم جانم دل من طوفانیست... موج این عشق بلند است و دلم دریانیست... در تب دوری تو سوخت دلم حاشا نیست... یودنت همچو سراب است و دلم صحرانیست... عجبم هست که امشب به دلم غوغا نیست... قلمم هس...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

ای عشق نــــــــــــامدار ای دل بیقرار ای چشم انتظـــار ای جان خود نـــثار آتش به جان تــــــــو چه شعله ور بود آتش چه سان بــــــــود چون دانه ی انـار آب شده ایـــــن تنت پیروز شد دشمنت آب است چو خون...

ادامه شعر
سکینه شهبازی

در دشت مهر و محبت گل های قاصدک را پرواز دادم ذره ذره وجودت شده تار و پود پیراهن روز خورشید که تو را تن می کند با طلوع ات هزاران نور امید می روید یعنی هزاران شکوه تو و آغاز راه شروع من و تو #سکینه_ش...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

چـشـم انتـظارم در زنـی گـویـی ؛ منم عشـق با اشتـیاق ، در را به رویـت وا کُـنَـم ؛ عشـق چشمـم به چـشمـت تا بـیفـتـد ، زیـن تـعلّـق : مـورمـور می‌گـردد چـنان مـوی تـنـم ؛ عشـق بـا مـن مـواجـه می‌شـوی...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

دلبر دل نشین ما دل به دلم نمی دهد همره من نمی شود یاد صنم نمی کند دل به هوای وصل او در عجب است زبی دلی بر سرکوی دلبرش باده به جم نمی زند باغ گلش شکفته است گل به گلش خنده کنان خنده به روی من کند سر ...

ادامه شعر
سیدمهدی  حسینی فرد

یک شاخهٔ رزی که گاهی خار هم داری یک قافله سرگشته و بیمار هم داری جذاب و شیرینی ولیکن دلهره آور آرام ‌و مغروری سر آزار هم داری چنگیز دلرحمی که بعد از خون و ویرانی بین سپاهت دکتر و معمار هم داری غیر از...

ادامه شعر
jalal babaie

(غزل سپید) با دلی تنگ نشسته ام در کنار جویی آب باران می زند. من همچنان قلبم به یاد عشق تو در سینه می تپد. باران همیشه مرحم دل های تنگ هست معشوق من. آری درست هست که باران بوی پیراهنت را می دهد. دلتنگ و...

ادامه شعر
علی معصومی

عوض کنی میشد دوباره حال و هوامو عوض کنی ناگفته های چون و چرامو عوض کنی با کفر گوشه گوشه ی چشمان فتنه ات عمق نگاه سمت خدامو عوض کنی میشد برای اینکه بخوانم برای تو آهنگ سوز و ساز نوامو عوض کنی مثل پر...

ادامه شعر
پرستش مددی

سروم ولے قد خم نخواهم کرد ، از غرش طوفان نمے ترسم دنیا پر از نامردے و بخل است ، از باد سرگردان نمے ترسم دریا تر از تقدیر خوبانم ، با موج هاے غم گلآویزم بر ساحلم وقتے غزل باشد ، از هول کشتیبان نمے تر...

ادامه شعر
پرستش مددی

با نگاهی سرد من همجنس طوفان می شوم گاه در لاک شکستن نیز پنهان می شوم کوه از کم طاقتی احساس را گم می کند من همان کوهم که در احساس حیران می شوم بغض ها را می خورم بر شعر خود دل می دهم شعر از هر سو بیا...

ادامه شعر
سید مهدی نژادهاشمی

نشسته ام تک و تنها و قهوه می نوشم تمام تلخی عالم شده است تن پوشم ندیده است دلم روز خوش دراین دنیا چنان که بعد تو شادی شده فراموشم چه بار های گرانی به دوش من رفته که درک کرده ؟!غمت را نشسته بر دو...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

یاد باد از شهریاران یاد باد شهریاری بود بهجت نام راد شاعری از خطّه آذربایجان آن ادب پرور ادب گستر نماد شد زبانزد بین خلقی یاد او عاشقی عارف به دور از انجماد یاد بابا حیدرش افتی دلا وصف حالی را کند...

ادامه شعر
منیژه (رویا) باقری

تلاش بی ثمر چندسالی دل به راه وچشم بر در داشتم خسته ام دست ازتلاش بی ثمر برداشتم فکرمیکردم که می آیی به دیدارم ولی تازه فهمیدم تورابیهوده باورداشتم دورخودیک خط قرمزمیکشم چون سالها درخودم باخود نبردی...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

شراب چشم تو جانا شبی به یاد آرد که پای محفل جانان کمی بیارامد بخواب کودک امید روزهای فراق دلم گرفته از این روزگار کارآمد از این جهان مساعد که نا مساعد را مدام در نظری آورد پذیراند اگر چه شوق وصالی...

ادامه شعر
سید مهدی نژادهاشمی

مانده ست شود یا ,که, نه ، هم صحبت هرکس سیبی که نباید بشود قسمت هرکس! از قسم اناری نرسیده است به پاییز ... دلخون شده تر از دل بی طاقت هرکس بی پرده مباش این همه رو راست ، شده تا با سنگ به آیینه زدن...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

حیرانی من اگر چه بیش است مگر این فعل عمل ز دست خویش است مگر در روشنی فضا به غارت رفتم در تاریکی مکان دریش است مگر آن غارت دل بود عجب دشوار کار زان کار دلم چه ریش ریش است مگر ببریده شدم و بسته در تار ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

در عشقزار صبح عسل، خوابی تا چله خوان میخک بیتابی در قتل عام ستاره ی شب آرا در بافه های ابرک سرخابی در تازش خزان غزلپوشست تصویر ماه در تپش قابی کاریزها ، غل غل باران هاست در بیخ باد ، شاخه ی دارابی طعم...

ادامه شعر
امیرحسین  زیوری برازنده

آتش کشیده بر تن شب های تار من
چَشمی ستوده همره من در کنار من
روشن شده نگاه من اندر نگاه او
همچون شروع خالقیت از غبار من
رضوان کشیده تا ابدالدهر ماجرا
بر جویبار دوزخ پر انتظار ...

ادامه شعر
mahdi zakizadeh

شکی ندارم این زمستان ماندنی نیست داغِ دلِ شومینه سوزان ماندنی نیست شاید که موسی بی عصا افتاده از پا بسته سبیلِ نیل چندان ماندنی نیست حق داشتی ، من مردِ رویایی نبودم البته گل همّیشه خندان ماندنی نیست...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا