تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سیدرضا موسوی راضی

شعله دارد عشق و ای دل گرد آن پروانه ایی لحظه ایی با احتیاط و دقت و پروا ، نه ایی هر نفس ریزد به کامت از بلا پیمانه ایی پای او اما بمانی چون هوس پیما ، نه ایی آنقدر شیرین که گویا تنگ شکرخانه ایی گرچ...

ادامه شعر
آرمان پرناک

یاهو هر روز: من ... تو ... من ... تو، فقط استخاره کن با هر هجوم شب، نخِ تسبیح پاره کن آیینه را مقصّرِ اغوای خود بدان انگشتِ اتّهامِ خودش را اشاره کن پا در رکابِ ابر به زاری ادامه ده چخماقِ دل بس...

ادامه شعر
حافظ کریمی

هیچ وقت با کسی بیش از جنبه اش شوخی نکن 《حرمت ها شکسته میشود》 هیچ وقت به کسی بیش از جنبه اش خوبی نکن 《تبدیل به وظیفه میشود》 هیچ وقت به کسی بیش از جنبه اش عشق نورز ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

غزل شِعرٍ شَعر گر که بگشایی به پیشم خرمن مویت به ناز عقدهء دل نازنینم میکنم پیش تو باز با سرانگشتان احساسم کنم شانه سرت تا که هر تاری ز مویت قصه ایی آرد دراز تو پریشان زلف مشکین کن ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

مدتی است به لطف حضرت حق اندیشه ام در کتاب حضرت حق سخنی دیدم از مفسر آن از علی همان، صراط روان این چنین فرموده مثال عجین مرتضای احمد و چراغ متین اقیانوس عجیبی است کتاب خدا بی تَه است و عمیق کتا...

ادامه شعر
عزیز حسینی

لبخند هایش را لا به لای مو هایم بافته ام تا مبادا نسیمی بوزد و لبخندش را به صحرا و بیابان ببرد آنجایی که از نظرم محو شود عزیزحسینی فرشته رضایی...

ادامه شعر
علیرضا خوشرو

دیــرگاهیست که درحسرت چشمان توییم بی خبر از تــو و عمریست که ویران توییم تو که از حـــال دلـم بیخبری خوب ببین در تب عشق که محـتاج به درمـان توییم یا بیـــا خــلـوت تنهــایی دل را بگشـا یــا بدان تـا...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

بـیـچـارهٔ بـی‌چـاره ؛ دگـر چـاره نـداری !! جـز یـک دل بـشـکـسـتـهٔ آواره نـداری ..؛ مـجـبـور نـبـودی تـو بـه دلـبـسـتـن زوری خالـی شـده ، جـایی دل رخـساره نـداری او رفـتـه و رفـتـی پـیِ نـوشیـدن ال...

ادامه شعر
علی ناب

ای دل دل دیوانه کردی مرا بیگانه تا کی به تمنایت آتش بزنم خانه چون مور ضعیفم من بی‌جا و حریفم من در پیش قدمهایت در حسرت یک دانه بی توشه و بی برگم دنبال من است مرگم چون اسب شتابان است تا زود بروم لانه ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف خیال رهایی کاش می شد که از این مهلکه آزاد شوم به رهایی ز بد حادثه دلشاد شوم سرو آزادم و در وحشت این دشت بلا به شکوفایی اندیشه ام آباد شوم به دو روزی که به جا مانده از عمرم به جهان باز ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

رمز و راز دارند ، چهارده نورِ نور رمزداران در سعادت ناشناسان کورِ کور رازِ هشتم در امام هشتم است چو ضمانت کردن او از دل است اصلِ بر تسلیم بودن در صفاست چون صفا در خانه ی مکه به پاست هر که ...

ادامه شعر
فرهاد  احمدیان

ای اشک پنهان میکنی غم دل را میدانم خونابه دل گر شد عیان آن دم چه سازم درگردش چرخ روزگار نکتها هست جانا ساده دلی در این دنیا نباشد عاقلان کارم هزاران تیر نیرنگ به دور از چشم باشد نشانه بر دل زارم ...

ادامه شعر
محمد نیک روش

تو چشمانت همانند مونالیزا زبان دارد درون معبدِ  چشـم تو  گرگی آشیان دارد تناقض در تناقض را ببین ، اعجاز را بنگر که چشمی بی حیا داری و شرمی توأمان دارد  دمی گـرمی دمی سـردی  مـزاجی دمدمـ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

قُل اَعُوذِ بِرَب الفَلق ..... وَمِن شَر حاسِد اذاحَسد انسان که غرق شود قطعا می میرد. چه در دریا، چه در رویا، چه در دروغ ، چه درگناه چه در خوشی، چه در جهل ، چه در قدرت ، چه در انکار،چه درحسد، چه در...

ادامه شعر
حافظ کریمی

دل پاک کافیست ،بعضی ها می گویند اشتباه کرده و قطعا اشتباه می گویند آن خدایی که یقین خالق ماست فرموده اعمال صالح و ایمان را به دل جا داده و نفرموده که ایمان به دلها کافیست عمل صالح و ایمان که ب...

ادامه شعر
ندا جوکار

#سراب ___________________________ گفتم خوشا در دلش چو لیلا شده ای در پیش چشم مجنون هویدا شده ‌ای هردم به شوق وصل بشماری ثانیه ها چونان تلاطم عشق وامق و عذرا شده ای یوسف گذر نکرده ز کویت، ولی کنون ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف قربانی عشق تقدیم به محضر نورانی حضرت سیدالشهدا علیه السلام می روم تا در وفای عشق قربانی شوم مظهر آزادگی در عالم فانی شوم عید قربان است و باید پای آرم در رکاب رهسپار راه های سخت و طولانی ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

عشقبازی نه از اول به جهان کار من است نه گناهیست که با این دل بیزار من است تو که از درون و حال چو منی بیخبری غم دل با کی بگویم تو نگویی خبری ای که اندرز دهی عشق را ملامت گویی تو نبودی و نگفتی به چه ...

ادامه شعر
علی معصومی

نگرفتی گفتی که غبار از رخ ایام بگیری، نگرفتی از حال و هوای دلمان وام بگیری، نگرفتی پرواز دل انگیز تو را روی سرم دیدم گفتم برگردی و جائی لب این بام بگیری، نگرفتی پلکی زدی و آینه ها غرق تماشای تو گشت...

ادامه شعر
میثم علی یزدی

در گوش من آیه ی شفا میخواند آن لب که غزل های تو را میخواند بر پرده ی چشمان سیاهت تا صبح دستی روی کعبه ات دعا میخواند با پای نیاز دل به سوی تو دویده از مروه ی عشق تو صفا میخواند قربانی تو جان شده...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا