- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
احمد البرز
در31 /01/ 1394 -
دکتر کیوان محب خسروی
در31 /01/ 1348
«آسمان تار» من آسمان را تار می بینم رنگین کمان را زار می بینم در این هوای سرد پاییزی آلاله را بیمار می بینم صحبت ز مرگ آدم و حوّاست من آدمی را خوار می بینم باران نمی بارد زمین خشک است صحرای...
ادامه شعرمن آن شهریم که یادش رفته کسی را ندارد ... دلش میخواهد برقصد ولی تاب وتوان ندارد ... منم آن عاشق حیران وخسته ... دل ز راهت بسی سخت چشم بسته ...... گر زرخسارت نمی دیدم همی ... پی ز غم درونت نمی ترسیدم ا...
ادامه شعرنیستی ما را چه با فصول بهاری که نیستی با آب رنگ و نقش و نگاری که نیستی از رقص بال شاپرک و عطر زندگی تا کوچه های شهر و دیاری که نیستی ما را چه با سرور و حضور و ترانه ها در وعده گاه قول و قراری که ن...
ادامه شعرای کاش پرچم آزادی درجهان برافراشته می شد ای کاش بجای بذر نفاق بذر حقیقت کاشته می شد ای کاش پاب پرونده ی ادم کشان به دادگاه صالحه کشانده می شد ای کاش حرف حساب به کرسی عدالت نشانده می شد ای کاش فقر و ف...
ادامه شعربسمه اللطیف پهلوانان نوین ما پهلوان و مرد این عصر نوین هستیم بی هیچ ترس و واهمه آری همین هستیم با اکتشاف عشق بی شک سربلندیم و در شوره زار زندگی شورآفرین هستیم در زیر سرپوشی که پوشیده است روی ما پوش...
ادامه شعررمضان آمده امسال به آغوش بهار ربنا هدیه و عیدانه در گوش بهار رطب آورده به جای گز مهمانی عید روزه آورده سر سفره ی پرجوش بهار شانه بر شانه ی فصلی خوش و سالی نیکو شده همسایه و هم ریشه و همدوش بهار در ...
ادامه شعرشبیه به من ✍????شبیه نسیم دلگشا به وقت سحر است» همیشه غریب و تنها و بیوطن است» چقدر خسته و تنها،وبی مونس و همدم» چقدر گذشته اش شبیه به یک دختر است» کتاب ها قصه هایی زِ شجاعتش گوی...
ادامه شعرگفتی ستاره ای و کبوتر نداشتی یک آسمان و عاشق تک پر نداشتی چشمت نسوخت جای دو بالم، که انتظار از کاسه کاسه آتش دل، بر نداشتی عشقم که در نگاه تو تحویل میشود عیدی خزان گرفته و باور نداشتی انگار ...
ادامه شعر«خود کرده» از چه می نالید چون خود کرده را تدبیر نیست در میان این دغل بازان که یک تن میر نیست خویِ حیوانی مسلّط گشته بر احوالشان در میان ذهن پُر مکر و ریا تدبیر نیست خانه ویران گشت شام آسمان آن ...
ادامه شعرامشب به پایت ای مه ام،سر دهم جان و تنم باز عاشقانه میرقصم،گرچه غرق خون پیکرم قربانی ام در عشق تو،بر من گذر کن ای صنم محو تماشایت شوم با چشم دل نه چشم سرم هر کسی از عشق با خود یادگاری میبرد من بینوا ...
ادامه شعرشعر بندری دلوم دلوم پاره پارن اَ کار تو رشته رشتن چه اتکه با قلب پاکوم نومت اتا الرزوم ای بانی قلب پاره مه آه اکشم با ناله ی روز سزاش ابینی خیلی زود هم به ولله چوب خدا صدا اینینن درد ایشن صدا اینی...
ادامه شعردردم از یارست و از اغیار نیست هیچ گُل را بینصیب از خار نیست ???????????????????????????????????? ماه من گشتی ، بمان بر بام من ! غیر کویت ،آشیان ،انگار نیست ???????????????????????????????????? کی ...
ادامه شعرنقشه می کشم باید بهانه کنم دیدن تو را همراه چلچله گل چیدن تو را در لابلای تماشای لاله ها ناز و ادا و خرامیدن تو را شاید نشانه کنم بار دیگری از هرچه خاطره خندیدن تو را با گوشه های نگاهیکه میکنی ...
ادامه شعر«حرمت» چرا تحمّل نسل جوان چنین کم شد؟ بجای شعله ی عشقی دلا پُر از غم شد شکسته حرمت پیوند ، بین نسل جوان دریده پرده ی عصمت حیا بسی کم شد هوای خانه نگر سرد و بس زمستانیست حریم خانه پُر از درد و ...
ادامه شعر«صیّاد» امشب شده غم همدم حال پریشم شادی ندارد دل نگر شمعی خموشم در گنبد مینا فروزان نیست ماهی تابنده اختر نیست تا جامی بنوشم دیدم اسیری گشته دل در بند یار است باید رها گردد دل از این جنب و ج...
ادامه شعرعشق ها با صبر معلوم میشود صبور باش عشق ها با صبر افزون میشود صبور باش عشق با آسانی آسان میرود ای یار من عشق با سختی بدست اید ارجمند میشود ای یار من عشق امیدی است که دل را هردم افسون میکند عشق درد...
ادامه شعرغروب خسته برای اینکه نگیرد کسی نشانم را نگو به خاطره ها قصه ی نهانم را خزان نیامده با شاخه ها تبانی کن بدست شعله بده باغ و آشیانم را به لال بودن من اکتفا نکن هرگز ببُر به تیغ ندامت سر زبانم را م...
ادامه شعراگر آنروز شعرم را نمی خواندی اگر آنروز شعرم را رها از هرچه در دنیا نمی خواندی اگر آنروز سوی خود مرا تنها نمی خواندی اگر آنروز اگرهای مرا اما نمی خواندی اگر آنروز چشم و گوش شعر کولی ام را وا نمی...
ادامه شعر«ویرانه» کدخدا این ده شده ویرانه آبادی کجاست؟ مرغ خوشخوان در قفس می باشد آزادی کجاست؟ دل شده خون دیده ها گریان ز رنج روزگار بر لب طفل یتیم و بیوه زن شادی کجاست؟ مرگ عشق و عاشقی گردیده در این ...
ادامه شعرعشق پشیمان شده چَشمان تو گوید غم پنهان شدهات را خواهم شنَوَم آن غم کتمان شدهات را مژگان بلندت نگذارد که ببینم چشمان گرفتار و به زندان شدهات را چون لحظه ی مرگ است ، زمانی که ببینم چشمان پر از...
ادامه شعر