تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
زینب روزبهانی فر

کی قرار است سال ها به تهش برسانند انتظار مرا کی شراب هزار ساله ی تان می پراند ز سر خمار مرا دست به دست می رود تقویم بر سر دست فصل ها اما ظاهرا هیچ کس ندیده هنوز بین این فصل ها بهار مرا خانه را دست کم...

ادامه شعر
کاظم قادری

برخیز که در چمن دوباره غوغا بکنیم شادانه بساط نوروز مهیا بکنیم با رایحه ی گل و نوای عندلیبان هرچند گره که می شود ز دل وا بکنیم اکنون که زمان بازگشتن پرستوست برخیز که جشنی عاشقانه برپا بکنیم این سنت...

ادامه شعر
سجاد اوسیانی

سال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت فصل های کهنه و پژمرده این جهان هم گذشت سال نو یعنی آغاز نو یک شروع مجدد در خودت بی خیال گذشته فصل سختی جان هم گذشت اگر امسال خیری ندیدی و صد بار قلبت شکست ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شعله ی عشق» در کوچه باغ دل رُخ ماه تو دیدم مرغی شد این دل از قفس ناگه پریدم بر شاخ و برگ مهربانیها نشستم نقشی ز رُخسارت به برگ گل کشیدم وقت سحر مرغ هَزارم نغمه سر داد آوای خوش هر دَم به گوش ...

ادامه شعر
فرزاد الماسی

مپرس از چه مسیری به من بهار رسیده ست بهار مثل سواری ست که از دیار رسیده ست همیشه دلخوش تغییرم و گمان من این بود که فصل سرد به پایان انتظار رسیده ست در این رقابت با ماه و سال چند به چندیم که درد های ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«هوای زمستانی» شکسته جام دلم دیده گشته بارانی هوای فصل دلم گشته بس زمستانی غروب غمزده ای گشته شام تاریک است نمانده نام و نشانی ز آن مسلمانی زمان مکر و ریا گشته بوی تزویر است در این فضا شده پُر...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

طبع شعرم شده خاموش به آن می گریم شده این شعله فراموش به آن می گریم قلم افتاده زدست و همه دم می نالم خانه تاریک و سیاه پوش به آن می گریم نه امیدی نه خیال خوش و نه یک دل سیر ته این خاطره بیهوش به آن ...

ادامه شعر
علی معصومی

حس کن کنار لاله ی زیبا! بهار را حس کن در اشتیاق شکفتن قرار را حس کن به قطره های تبآلود ژاله و باران پیام زمزمه ی آبشار را حس کن کشیده سر به فلک نغمه شباویزی سرود ناله شبزنده دار را حس کن به زیر زخم...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«حریر عشق» جامه از جنس حریرت می شود پوشاک تن نغمه ات ، آوای خوش الحان آن مرغ چمن این گلستانم معطر می شود از بوی تو مُشک تو خوشبو کند این خانه آهوی خُتن خاک جانم را بپوشانی تو در فصل خزان چون ...

ادامه شعر
محمود فتحی

گفته بودنندکه درهرشهرودیاری خداهست دیریست که درشهرخرافات خدا نیست درمکتب ماکز هرور قش نا م خدا بود اما بخدا قسم درشهرنشانی زخدانیست سرتاسر شهردار است پرازناله فریاد گفتم به یقن شهرغریبست خ...

ادامه شعر
Nabi Poloyi amirabadi

این شعر محو را که از هیچ سر زده ... را می‌نویسم از چه کسی که نیامده ... یا رفته ،بی که باز کند ،لب به گفتگو یا مرده بی که گور شود ،طبق قاعده این شخص سوم از همه ی ما غلیظ‌تر عاشق شده،مریض شده،بعد گم ش...

ادامه شعر
شهرام بذلی

از قضاوتهای بیجا از زمان رنجیده ایم از تمام رعدهای آسمان رنجیده ایم در مسیرِ زندگانی ،پر تلاطم بی فراز . از فرود،از غربتِ رنگین کمان رنجیده ایم داغی از زخم ثریا رویِ دلها مانده است از هجومِ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«کاش می شد» کاش اینجا گرگ و کفتاری نبود این همه روباه مکّاری نبود کاش هرگز خون نمی شد یک دلی در جهان زالوی خونخواری نبود کاش بی مادر نمی شد کودکی کاش هرگز دیده ی زاری نبود کاش باغ ما پُر از ...

ادامه شعر
حسن سهرابی

من غرق توام، تو غرقِ در سجاده بیزار زهم، ولی دوتا دلداده چون عقربه‌ایم و ساعت دنیامان در دورترین فاصله، خواب افتاده حسن سهرابی...

ادامه شعر
علی حسام زاده

روی طلایی شدو قدم کمان سینه پر آشوب ز سوزی نهان مثل همان مرغک رنجور عشق حبس میان قفسی بی نشان مانده در این بهت که آیا شود؟ بگذرم از محبس تن پرکشان؟ تا که به پرواز در آمد دلم خواست به اوجش برس...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز پنجم ماه رمضان مرا خواهان بخشایش کن امروز ای خدا در بارگاه خود که من با لطف تو ره یافتم نزد تو با روی سیاه خود مرا یک فرد طاعت پیشه و شایسته درگاه خود ساز...

ادامه شعر
عارفه  رحیمی جعفری

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا به دل خسته ی ما صبر و قراری آقا عمر امسال گذشت و خبری از تو نشد هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟ در هیاهوی شب عید، تو را گم کردیم غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا راستی ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

نم نمِ باران بہ شب، یڪ ڪُنجِ خلوت، مال تو خیسِ دلتنگے شدن از جنسِ غربت، مال من ساعتِ صفرۍڪہ گویندساعتِ دلداگیست یڪ بغل دلواپسے در چنگِ حسرت، مال من بـاز هم قلب مرا بَردے، بـه اوج با خنده ات ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«سپید و سیاه» زندگانی همه سیاهی نیست یوسفی در میان چاهی نیست می رود این مسیر پُر کج و خم مانده ای در کنار راهی نیست می شود آسمان شبی ابری در شب ابرِ تیره ماهی نیست می دمد روشنی پس از ظلمت بعد...

ادامه شعر
یاسر قادری

بوییدن تو مرا آرزوست،ای گل ارغوانی من در آغوشم بگیر،تا برنگردد حس یتیمانی من جای حرفهایی که نشد به تو گویم،گریستم افسوس نشد،بی حاصل است پشیمانی من در رویاهایم با من ساعتی قدم بزن بلکه در رویا آرام...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا