- لیست اشعار
- قالب
- چهارپاره
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
سپهر صحراییان
در09 /01/ 1373 -
اعظم قارلقی
در09 /01/ 1360 -
علی اکبر امیدی
در09 /01/ 1370 -
احمدرضا میرزایی
در09 /01/ 1360
خواستم بویت کنم گل شد نشان هادی ام
خواستم لمسم کنے آغوش مادر دادے ام
تو درونم بودے و من در افق دنبال تو
تا که فهمیدم درونم بوده یارو نادی ام...
یکی میره که فرداشو بسازه یکی پابسته ی تقدیر میشه هوای پرزدن توی سرش نیست به جای هردوتاشون پیر میشه کسی که محرم دنیاش بوده دراورده دمار از روزگارش گذشته از تموم عهدهاشون زده پای همه قول و قرارش شبا...
ادامه شعرسایه سار **** گرمی نگاه تو قلبمو ویرون می کنه مستی چشای تو منو پریشون می کنه این پریشونی و ویرونی رو از من نگیر کاش بدونی که شدم پیش نگاهات اسیر با تو هر جا که باشم دنیا برام یه همدمه بی تو اما واسه ...
ادامه شعر( جنون) درتب آمدنش سوختم و سرنرسید لحظه ی دیدن و از آتش خود دود شدم جور برخاسته از گور بداقبالی من بس که خون از بدنم خورد که نابود شدم خیری از گردش ایام ندیدم که زنم جار...
ادامه شعروصل تو ****************** شدم چو مرغ بال و پر شکسته ای فتاده ام ز اوج و بی نشان شدم ببین مرا که همچو دل شکسته ای برفت قرار دل، نوحه خوان شدم ببین ز راه مانده ام، بریده ام به انزوا درون خود نهان ...
ادامه شعر
تلخ است طعم جانم از بی وفایی تو
از روز سخت هجران از آن وداع جانسوز
قفلی ست بر دهانم از سردی نگاهت
باور نمیکنم تو هستی نگار دیروز
روزی که پاسخ تو بر حرفهای من شد
<...
جان صدعاشق دلخسته برانداخت لبت بوسه ای گر طلبم بود نپرداخت لبت باده بی لعل توتلخ است ومراهیچ مباد سوخت درحسرت یک بوسه اگرباخت لبت...
ادامه شعرپریشان دل *** در اقیانوس چشمهایت شناور بی مهابایم در افسونگر نگاهایت غریق بی تمنایم بسازم چتر شیدایی ز ابرو و ز مژگانت ز دل صد بوسه برچینم ز غنچه های خندانت تنم می سوزد از آتش ز گرمای جبین تو پری...
ادامه شعرآن که الله خوانده او را همدم پیغمبرش تاج شاهی زنان را هم نهاده بر سرش نام پاکش بین خدیجه محرم وحی خدا آفرین بادا بر این مادر و یکتا دخترش او خدیجه محرم سر الهی خوانده شد بر رسول الله همسر یارعالی ...
ادامه شعربا قیل و قال خویش به جایی نمی رسیم تا اوج عشق دیده توان رفت با سکوت وقتی حسابِ صبرِ کسی صفر می شود یا مرگ هست چاره ی کارش و یا سکوت...
ادامه شعرزندگی سلام *********** چشمه زندگی جوشان است مشعلش ز عشق فروزان است هر که را مسیر شیدایی است قله کمال، درخشان است قصه زندگی نانوشته، لیک دفتر زندگی به روی تو باز بردار قلم به مهر و به ناز تا که قصه ...
ادامه شعردر ابتدای فصل بهاری که ناگهان یاسِ سفیدِ خانۀ ما تشنه ، مُرده بود تیغی بزد کُشنده ، به رخسار باورم آنی که هیچ لقمۀ پاکی نخورده بود مغزی که بویِ کهنۀ آن شورِ تازگی از یاخته های عصبِ بینی ام گرفت آخِر...
ادامه شعرفریاد *** از ظلمت شبانه و انبوه چاه ها هر سو قدم نهی، مخدوش راه ها کو چشمۀ زلال نور و آفتاب روشن نماید راه از بیراهه ها از بازی زمانه، وز بیدادها نهفته در گلوی من بس دادها کو دست ها، مرحم نهند بر ...
ادامه شعرکی تو زوال حال مرا درک می کنی؟ میدانِ جنگ و جدال را تَرک می کنی؟ پا را، ز کوی این دل بیمار می کشی ویرانه های قلبِ مرا، ارک می کنی؟ تا کی شرر به خوشۀ تدبیر می زنی؟ تا کی قدم به وادی تزویر می زنی؟ ...
ادامه شعرلطفا در این گذار ، به من هم سری بزن پیشم نشین و حرف ، از هر دری بزن در زیر آن درخت که گه ساز می زدی جامی بنوش و قطعۀ زیباتری بزن لطفا بیا و خاطره ای نو بیافرین با اسمِ رمزِ خاطرۀ شامِ واپسین شامی که...
ادامه شعر(بوسه) باز دلم سخت مویه می کنه امشب از رَهِ تاریک ناله های جدایی می رسه بر گوش های خامُشِ سردم نَنگِ زنی مُنزوی و بی دِلِ حالی در دِلِ من هی مُدام ناله کُنان ست بر نوحه ای بِه سلام می کنه امشب کُ...
ادامه شعراین چندمین قرن است دنبال تو می گردم ؟ پیدای ناپیدای دور از چشم های من بالا نشینِ نخل های سربلند شهر خرمای دور از دستهای نارس این زن آهوی گستاخِ نر ِ مغرور و یک دنده!! ای تشت رسوایی که از بامم نمی...
ادامه شعرانسان ناکام نه بیمارم نه حیرانم نه تنها نه می جویم دلی بر بامِ عشقم نه اقیانوس امیدم نه شادی نه دیگر مبتلا در دامِ عشقم نه با مَستان مرا باشد مَلَنگی که من سرباز گمنامم دَرین دِیر دگر مَستانگی در...
ادامه شعرعرضِ خواصی نیست مردم، از شما رنجیده ام از دروغ و.... از دو رنگی و ریا، رنجیده ام چهره پنهان می کنید و ظاهراً شایسته اید از همین ظاهر فریبیِ شما .......رنجیده ام پشتِ هر کهنه نقابی چهره پنهان می کنید...
ادامه شعربغض من درد است آسمان را بر زمین می کِشاند این روزهای غم زده خونها بر دل می نِشاند چه مانده است باقی از گُل و دشت و از باران چه می شود در میدان که فواره خون می فِشاند ؟ ...
ادامه شعر