تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمود گندم کار

در مزگت آتروپات ویران آتشکده ی تخت سلیمان اسرار زبان سرخ آتش گردیده به کوه و دشت پنهان دیوان سیاه دل پریشان در چاه تکاب گشته زندان دیریست که خفته در دل خاک خاکستر آتش فروزان آتشکده ،یک شکوه خفته آرش...

ادامه شعر
منوچهر فتیان پور

دمادم یاد تو در دل دارم دلم بگرفت سر دل دارم بیا ساقی یک دم تو بگذر بده می فراق عشق دردل دارم نمی دونم تراز دلم کیست هوای خلوت خانه ام کیست دمادم تیغ بررویم کشیدن هم بغض تور صورتم کیست ...

ادامه شعر
امیر ابراهیم مقصودی فرد

چیزی نمی خواهم مگر یک جرعه ی نابِ نفس رقصی پر از شادی کنم چون بادِ بی قید و قفس حلقم نگیر ای زور گو من تشنه ی آزادی اَم من نطفه ی معشوقِ این، بوم و برِ فرهادی اَم در چهره ی زردم ببین داغِ هزاران آرز...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

از استکان ِ اول ِ این بطری ِ عرق تا مست کردنم سر ِ سجاده ی ولو دارم شبیه عربده کولاک می کنم دارم شبیه عربده اما تلو تلو مانند ِ یک قناری ِ مسلول در قفس چیزی درون حنجره ام گیر کرده است نا...

ادامه شعر
سیامک عشقعلی

فرق داری با تمام مردم این روزها آمدی با قصه‌ای سبز از گل و دلبستگی! بودنت خورشید را آورد در دنیای من با حضورت رفت از هر فصل سالم خستگی! گاه در تنهایی‌ات درگیر هستی با جنون مثل دیروز است در تکرار غ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

باز پاهای خستگی ام را قرض دادم به آسمان جلی ام شهر با من تلوتلو میخورد لای این روزهای الکلی ام لا به لای سکوت ادم ها بوق ممتد کنار جاده شدم مرگ آرام روی ترمز زد از تن زندگی پیاده ش...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

جای مِی از خونِ جگر خوردنَم زنده ولی درخودِ من مردنم خاله زنک بازیِ من با خودم از تو گلایه به خودم بردنم من خودِ تنهایی و غم دیدنم دلخوشی و شادیِ کم دیدنم بعد تو ویرانیِ یک زلزله در خودم اندازه یِ ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

دل آزرده و چشم تر من گشته بیزار از این دین شما خشم از رفتن بیهوده عمر خسته از این همه آیین شما جهل و خود کامگی دولتتان وهم بالاتر از احکام شماست پیک و وحی ازلی جانب دوست همتراز سخن کام شماست مهربانی...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

مهتاب سیمین گام نورآذین بهمنگاه می افکند بر قله ها، تصویر حیرانی در کوچ مرغان دلم، میخانه ی آتش بر خون نیلین خزر، زنجیر ویرانی زرینْ گل خورشید تا پر می گشاید باز از سورمه رنگ مخمل آفاق گم انبوه گیتی ...

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

غافل نشو از چرخش ایام  هستی دارد برای هرکسی بالا و پستی امروز بالا میبرد، فردا به پایین شاید که اربابت کند یا زیر دستی   99/9/2 #زهرا_نادری_حوری...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

پر از رژیم تو هستم ، کتوژنیک عبوس عزیز ، باواریا ، ماهی متوشالحم بیا برای ابد ، باش و رفع زحمت کن مرا نبوس ، نه ،هرگز ، تو حضرت آدم دفاع میکنم از تو ، که ابن ابلیسی شبیه حمق نگاه دلاوری مغبون کنام...

ادامه شعر
محمود گندم کار

آتشکده آتشکده راز باستان است ققنوس در آتش نهان است بر چار ستون کهنه ی آن خاکستر عشق جاودان است زآن آتش ورهرام بهرام افروخته کوه و دشت هر شام خاکستر خفته بر سر کوه چون سایه ی ماه مانده بر جام آتشکده...

ادامه شعر
مینا امیریان

تقدیم به مادران رنج کشیده ی سرزمینم پشت چراغ قرمز بلوار های شهر این دفعه زن با قصه ای از درد می آید باکودکی پیچیده در چادر که برپشتش در جمعی از نامحرم و نامرد می آید با قامتی افسرده و پژمرده و غمگین...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

چه زود میپرد عاشق زه بام و هر پستی کبوتری و چو بلبل زه دست من جستی ؟ برای خاطره هایت قفس و قابی هست به قاب ها که نبودی ، بگو کجا هستی؟  تو یاد من که نبودی اگرچه من بودم شدی چو آتش خاموش و من فقط...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

.... من چی بگم جادوگر شب کیه فقط میدونم شب تاریک چیه این شب صاب مرده سحر نداره هیچکی از خورشید خبر نداره خورشید ما که پشت کوه ها جا شه شاید خوابش برده یا مرده باشه کلید صبحِمون میگن گم شده ق...

ادامه شعر
زهرا آهن

به کهربای دو چشمت قسم که من هر بار نگاه روی تو کردم ترانه ای جوشید بریده ام رگ دستم به جای نارنجُ دل از تراوش خون عاشقانه ای نوشید . تو در خیال من آن پهلوان تنهایی که غصه های دلش را کسی نمی داند بچرخ!...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ای آزادی ، ای آرزوی دور نشکن اگر در بند تاریکی ای اولین از وعده پاکان امید جاری باید حتی حد باریکی با بودنت زندان شد آرامش هر خانه آباد است گر باشی آسان نفس گیرم‌ من انسان غم لانه‌ می سازد سفر باشی ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

پای کن ، تصویر دریاخانه ام را ای خاک در خود ریخته ،خون خجیران واتوره وار مات کوه ماز و دیلم مینوشم از پژواک گردون ، تلخپیمان تالار موجم ، یاسه گر، سیلاک و طوفان بر دامنم ،آسیمه سر ، دشتی خردمند فرنوش...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

نبات وحاجت دل حل شود به دست زمان اگرچه تلخیه چایی همیشه شیرین بود طواف قاشق بیچاره دور حاجت هام بتاب تا که بتابیم و شاد و غمگین بود  به حلق خلق نریزم کمی زه دم کرده که شهد چای مرا روزگار حل کرده...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مسخِ یه عشقِ عجیبِ دل من گُلِ نشکفته ی سیبه دل من دلش ازمهرو وفاخونِ دلم بی کس و زاروغریبِ دل من ولی تنهام نمیذاره دل من واسه من دارونداره دل من تُو تمومه روزای مثل شبم میتابه،مثل ستاره دل من شورِخواس...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا