- لیست اشعار
- قالب
- چهارپاره
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
احمد البرز
در31 /01/ 1394 -
دکتر کیوان محب خسروی
در31 /01/ 1348
چون سبزه ی دل خشک نشد از سردی هر باند رسید ، آمد و آغوش گرفت یک عمر سپیدی ثمرش بود و نهان با یک رژ قرمز رز دل دوش گرفت صیلی زده سیلی که غم آورد زه چشم بر گونه ی من دشت رزی کشت شده تا رنگ ...
ادامه شعرشبی دیگر از راه می رسد به هر کوله بارش عذاب است و درد تمامی سوغاتش از جنس زور هوای خوش زندگی غبضه کرد نه عشقی درون دارد از موهبت نه قلبی نشان دارد از مهرورزی اش همه خاطراتش نبرد است و خشم به یاد همه ...
ادامه شعرمیان قلمرو برفزار و گارنت برای پیرهنی دکلته ،آغوشی تویی هناسه ی زندگانی من تو عطر اقانیم نافراموشی تویی شبان هوشرنگ فرااقلیم تو مهکده های جنوبِ سرگردان تو لنف سالهای غمین گیلویی و کُرک آفتاب لمیده ب...
ادامه شعراین تخت اسمش تخت بیداره تخت تموم بی تو بودن هام تختی که خیلی خوب می دونه تنهاتر از تنهاترین تنهام اون قدر تو اشکام غلطیده خون گریه هامو خوب فهمیده این تخت، مشتای بدی خورده این تخت، چیزای بدی ...
ادامه شعر????????وطن???????? وطنم اشک گوشه چشم و غصه های عمیق یه ملت سال ها میشه مجرمه اما مجرمی بی گناه و بی علت شاعر شعرهای ناگفته وحشته که لباشو می دوزه پرچمش توی دست فرزندش روبروی چشاش میسوزه دامنش لکه...
ادامه شعردست در دست هموطن هامان نوش-آبی ز مهر ، کام جهان شب یلداست ،مهربان برخیز نافه ی شیدگانه گشته عیان شعله-پیراهن انار ، نرگس زرد غنچه های شکفته در هر جام باید امشب تفالی زد و رفت تا شب شعر دلستان ، آرام...
ادامه شعردخترم بغض کرده می گوید: مادرم را تو پیر کردی مرد کوچ دادی بهار عمرش را، مادرم ماند توی " فصلی سرد" خندههایش به نزد تو جاماند، زیر باران اشک لیلی شد غافل از آنکه عشق خنجر داشت، یکسره تکه تکه اش می ک...
ادامه شعرچقدر شبیه همند، زائران چشمانت به سر سیاه چادر و، برهنه در باران ز ورطه های غروبنده سخت میگریم به موجبازی سرد خلیج در طوفان سروده ام چو مزامیر عاشقانه تو را دوباره ماه غم انگیز در شب ماست به خانقاه چ...
ادامه شعر" بدنامی حیات دو روزی نبود بیش آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت؟ یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت" ...
ادامه شعرنر٘م و بیکَلام ، آهوانه ،در گذر با صلای ژرف نیش وُ نوش ها برفتاب ، زَرسُمان کال، کوفته کوه میتپد به موج ، در خروشها جان -معاشر سکوت ارغوانه٘- می ترمه و ترانه در نگار ، سویناک گنگ و تلخ و باردار، با...
ادامه شعربیا تا تمومش کنیم بازیو دیگه رو شده دستمون پیش هم چرا نقش کبریتو بازی کنیم؟ بیا تا نسوزیم به آتیش هم اگه آخر راهه هر روزمون یه بن بست دلگیر و تکراریه بیا هرکی راه خودش رو بره بیا تا جدا شیم چه اصر...
ادامه شعردرد دارد تمام زندگی ام تف به این روزهای تکراری سوختم در میان اینهمه دود تف به سیگار و زیر سیگاری درد دارد به روی لبهایم خنده هایی که روی اجبار است آرزوهام یک به یک مُردند باز هم زندگی طلبکار ...
ادامه شعرمینویسم با مدادِ خستهام بغض و اندوهِ نهان در درد را دفترِ غم را ورق زد قلبِ من آه از تکرارها...تکرارها... این منِ تنهای خسته بارها شعرِ غم را چون غزلها میسرود پنجهٔ خونینِ مرگ و خاطرات عشق را از ...
ادامه شعرمنو از تپش های شب کم نکن... بذار تا همینجور ادامه بدم! با این فاصله باید عادت کنم... به عشق تو از دور ادامه بدم! ستاره ستاره شبو قرض کن... از آینده ای که سر رامونه! به تنهایی سخته که عادت کنم... تا...
ادامه شعربوسهای از دهانِ من افتاد قامتِ عشق، ناگهان لرزید در خیالِ همیشه بودم که اشک و غم بر دو چشمِ من لغزید میسرودم از آن سکوتِ سرد از خیالِ همیشه سرگردان از غزلهای خستهٔ پرحزن خندههای بریدهٔ بیجان کا...
ادامه شعربا خودخواهی ته بازی عوض شد حالا هر سمتی میرم باز کیشم من اونقد با تو بد بودم که وقتی بهش فک میکنم شرمنده میشم همیشه با غرورم زندگی رو به کام هر دوتامون زهر کردم با این که مشکل از من بود اما به ...
ادامه شعردر خلوتِ ممتدِ چشمانِ منِ تنها تکرارِ فریادِ غمت، هرلحظه جاری بود افسردگی؛ تنهایی و با دردها مردن اینها همه تقصیرِ عشقِ زهرماری بود در خوابهایم مهر و مهتابِ رخت دائم در آسمانِ هرشبِ من، خودنمایی کر...
ادامه شعردر لمس ِ درد ِ پوست, خطا دیدن یعنی که حسّ لامِنِه میخواهم دستان ِ پینه بستهی من یعنی: _ مادر شناسنامه نمیخواهم _ دستانِ پینه بستهی من یعنی نصف النهارِ خون و گذرهایش از شیشههای ریزِ به رگخورده ...
ادامه شعرکبوتریسم تنم ،در خطوط پروازت هزار جفت نیمچکمه ی نُود غمگین حواس آرشه های معاصر ششرکنی ژانرهای سوسیال شروع فروردین برای آمدن تو ،حدیث کسا خواندم شبیه زید ،دستها را شستم از دنیا شکوفه های کنیسه ژنو ...
ادامه شعروقتی زمستون می رسه از راه دلتنگیِ من بیشتر میشه شاید منم، اونی که تنهایی تو شهرِ برفی در به در میشه باید میونِ مُردن و موندن هر شب گرفتارِ دو راهی شم اونقدر بی تابم از این تردید که مثلِ اسفندِ رو آتی...
ادامه شعر