تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
آگرین یوسفی

عابری رد شد عطری در هوا پیچید من ماندمُو خاطره ای که دیگر نیست. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
شاعرزهره  خانی مهرآبادی(شیدا)

انارساوه ای؟ یاسیب تبریزی؟ نمی دانم . فقط می دانم ای حور خیابان های شهر آشوب نسیم آورده عطر سیب گونه هایت را کمی باخود به اینجا ها زهره خانی مهرآبادی(شیدا)...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.... عید امسال..... بر عکس هر سال عید امسال گل پژمرده درخت مرده باد رفته اسمان صاف ابری نیست لب جو خشکیده زنده رود ترک خرده ای الهه اب چه بگویم که معبد ت خشکیده و دست فرسایشی روزگار چهره ات زنگ ال...

ادامه شعر
حسن سهرابی

دکمه های بسته شده تا بناگوش ذهنت را باز کن بگذار اندیشه ات هوایی تازه را تجربه کند. بعضی وقتها نیاز است که در مسیر زندگی بازنگریهایی صورت گیرد. شاید نیاز است که کل جهان بینی ات تغییر کند. پس دکم...

ادامه شعر
(هه‌وال)کیهان نیک‌زاد

ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﺷﻌﺮ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺰﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﻡ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻦ ﺗﺐ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﻢ ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﺩﻟﻢ ﮐﻢ ﮐﻦ ﭼﺎﺭ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

دل است دیگر؛ اَفسارش را که ول کنی به خانه اش بر می گردد! به سمت دروازه های عشق..‌.

ادامه شعر
رجبعلی  باقری

پُر از وعده های خالی است جیب های حامله که در بازار سزارین می شوند امّا زنبیل ها خالی به خانه می روند ✍رجبعلی باقری #سپکو_خالی...

ادامه شعر
شاعرزهره  خانی مهرآبادی(شیدا)

بهارم که تو باشی ماهی تنگ بلور سفره ی انتظارت منم...

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

ایستاده بودم روی سنگ با دو عصا که دل به آسمان زده بودند و تو سی و دو بار پلک زدی تا پنهان کنی هراس را و من، که باید با سی و دو حرف سرازیر می‌شدم از کوهی که یخ زده بود.... با زبانی که در خطوط دستها...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_من با تو؛ بلد شدم تمام کوچه پس کوچه های دلتنگی را... _عطر تو را ،هر روز به دور تنم می پیچم و با عصای پاشکسته ی بغض؛ رهسپار می شوم به هر کجا که ردپایی از خیال و خنده های تو... _تو رفته ای! احمقانه اس...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"جهان تازه " تو جهان تازه ای وقتی که در خود زیسته ام، تو از راه رسیده ای که گل ها را به نظاره بنشینی و من، بنفشه ای که خودش را به آفتاب معرفی کرد! شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا)...

ادامه شعر
حسین وصال پور

جهان نقاشی بی رنگ! می آید در خوابم ! و موهایت چنان امواج نا آرام می رقصند روی دفتر شعرم! سپیدی های چشمانت سیاهی های چشمانت جهان نقاشی بی رنگ می آید در خوابم ... و باران می چکد از سقف نامرغوب مژگان...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

در خواب پرنده عاشقش شدُ بیدار که شد کنارِ او قلبِ تپنده ای نبود. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
افسانه نجفی

تو رفتی و من به سیاهچاله ی درونم تبعید شدم! عشق در بند بند تنم در این انفرادی های شلوغ ناشیانه ردپاهای تو را جستجو کرد؛ نیست!نیست... بعد تو شراب ِ گره گشای دل در جان من بی اثر می شود... بند به بند ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_آینه که باشی؛ یک خورشید کافیست؛ برای درخشیدنت! _ نماز ِرقصِ نور که آغاز شد؛ تمام شهر با شوق؛ می آیند به تماشا! _حتی همین مردمان ِ تن مُرده ی شهر غبارآلود... ...

ادامه شعر
حسن سهرابی

دریچه چشمانت را بگشای بگذار نگاهت زیبا کند ، این شهر آشوب زده را . بگذار نفسهایت آشفته کند ، سکوت دلهای بیقرار را ، در هنگامه همنوازی ظلمت و درد . نفسهایت را بگذار و بگذر، در امتداد خیابانهای...

ادامه شعر
مهدی بابایی

یک سو، همه ی اقیانوس های جهان، و تمام کشتی های غرق شده در توفان یک سو، همه ی جنگ های جهان، و تمام مردان کشته شده در جنون یکسو عشق، و همه ی زنان کشته شده در اندوه یکسو استبداد، و تمام سرهای آویخته شده ...

ادامه شعر
عابدین  پاپی

گناهِ بی گُناه ؟ نگو از اول آخریم بیا تا با هم به استقبالِ افسردگی سال برویم او با خود مُشتی خاک از بهشتِ کلمات آورده است! و سهم من و تو جهنمی لج باز است که از پرِبازی باز می¬آید! بیا، از دامنه ی هر ا...

ادامه شعر
(هه‌وال)کیهان نیک‌زاد

رفته بودم میز را بچینم دو فنجان قهوه ، چند شاخه  نرگس ، و صندلی که مثل همیشه برایت عقب می کشم تا همراه نرگس ها لبت از خنده بشکفد و چشم های خرافاتی من ، که دوخته می‌شوند به فنجان هایی که قرار است سر...

ادامه شعر
افسانه نجفی

من ؛ اگر معشوقه ی خدا هم بشوم؛ همه ی فرشتگان هوس می کنند همخوابه اش شوند؛ این عشق آموزان کُودن... _چه برسد به تو ؛ آدم ِ قشنگ ِ این زمین ِ زشت! خود ِ خدا هم حیرت کرده از طرز آفریدنت... ^عاشق که بشو...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا