تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
عبدالحلیم اکرامی = نژند

باشی یا نباشی چیزی دارم بابودنت لحظات سرمستی و بانبودت کوله بار غم. شاید بیاندیشی که نیازم به تو کم شده و از تو لبریز شدم اما همچنان بیتو خالی تر از سراحی ام وجامانده تر از سکوت. و آراستی مرا و وزین...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《جیب》 می توان قسم خورد به خوشبختی وقتی زورق روزگار ما را به سرانجام قصّه می برد؛ و گاهی اندوه عمرمان این است: که نامه های مچاله در جیب این دنیا جا مانده چه پایان غم انگیزی ست انگار یادمان رفته کفن ها...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"شوق نگاه" کجا می توان کمی راه را کج کرد؟! در ایستادن، رفت و برنگشت. تا کجا نگاه مان شوق دارد؟! و از رگ هایمان خاطره می ریزد به هم؟! هیاهوی تنیدن در پای کدام استخوان مان پوست می شود در غلت؟!، تک گل ...

ادامه شعر
نادیا رودکی

من در این فصل های پر از بی تابی خیره به چهره ماهُ با یک قلبی پر از ویرانی تنها به امید جدایی از این زندگانی نفسم بند آمد از این حیرانی کاش لحظه ای تماشاگر چهره ات میشدم تا که قلبم آرام شود و با عشقِ ...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"قابی از نور" از سمت دیگر به خانه بر می گردم و از عبور تکرار زیاد خواهم شد، هر روز که تو می آیی پنجره می آفریند قابی از نور. چهار دیوار از زمین بلند می شود و سایه ی آفتاب می افتد پایین. شب ها اتاق ر...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《نسخه》 عزیزِ من..! بیا و نسخه ام را بپیچ که بیمار تو گشته ام؛ نگاهت در شعرم همچون دستخط بد تمام دکترها قوی ترین مُسکن است برای درمان دل غمگینم! شاعر: مرتضی سنجری...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《ماه بی آه》 زیبای من..، چند روزی ست ستاره بوی تو را می دهند مگر آنها را در آغوش گرفته ای؟ که این چنین حریر عطر آگین زُلف سیاهت تن عریان شب را پوشانده و ماه بی آه در بستر آسمان به آرامی خوابش می برد! ...

ادامه شعر
نادیا رودکی

مثل یک ماه که شب، نور داشت دل من به بودنت، امید داشت گفته بودی میان ستاره ها، دله من آرزوی تو را داشت کاش به شکل پنهانی دوستت داشتم تا نشوم ویرانه ی این دوست داشتن...

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

گم شده در انبوهِ موهای بُریده آئینه خَش میخورد در گوشه ی دیوار به وقتِ سُر خوردنِ ستاره رویِ دستهایی که شعری می شود به رنگِ خون! آهِ گره خورده در گلو خورشیدِ رسیده ی چشم را درو می کند به وقتِ درد...

ادامه شعر
خدیجه  صفالومنزه

✍همیشه بال به پرواز ختم نمی شود گاهی گنجشک ها از درز بی دکمه ی پیراهنی دوره گرد که حبس در گاریِ دستیِ سرد زمستان است به اتفاق می رسند اصلا چرا حاشیه؟ من تو را دوست دارم و این تنها راه پریدن است در ...

ادامه شعر
فاطمه شایگان

کمی بیشتر بمان که خاطره هایم ، برای نبودت عکاسی کنند وساحل برای ردّ پایمان هنر نمایی؛ کنارم بمان تا تکّه ای از شامگاه تاکلمات تسخیر شده ی باران تصنیف هایی که از شانه هایمان بالا می رود وردّ،رفت وآمدشا...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

کافیست ترا داشته باشم و کافیست در عشق توخود را آمیخته کنم تو مرا بسنده ای و سزنده ای هجوم خیالت مرا بی هوشی و ای ذوق و کمالت مرا هر خوشی بمان بامن همیش توماندت همه عشق و خواندت همه ناز بمان تا امی...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《دخیل》 خورشید من..! این تابستان از بس نیامدی آفتابگردان ها روی برگردانده اند سمت پرچین سایه های نحیف و دخیل بسته اند به پای خاکِ باغچهِ حیاط خانه ی پدر شاید؛ تشنگی ریشه های بی جانشان سیراب شوند در خ...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《حضرت عشق》 مادر است دیگر..، حضرت عشق با چشمان پُر از مروارید و دستان پینه بسته اَش برایم کلاهی بافته از دانه های اشک می گوید: نگران نباش شاید امشب زمستان از راه رسید با توری سپید! شاعر: مرتضی سنجری...

ادامه شعر
نادیا رودکی

کاش مثل پروانه به دورت میگشتم تا که شاید یاد بگیری مسیر برگشتن کاش بال هایی برای پرواز داشتم تا که دلتنگ شدم به دنبالت میگشتم کاش چتری روی سرت میشدم تاکه هرکجا میرفتی همسفرت میشدم...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

نگاهم یک آن به صدای پایش افتاد دلهره را از خانه ی دلم جواب کردم...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《تحصن》 خسته تر از کاغذ مچاله شده ای هستم در آغوش نسیم که وزن شعر نگاهت را به دوش می کشد، انگار..؛ انگشتان سیاه و پینه بسته ی زمستان تحصن کرده اند لا به لای زُلف پریشانِ سپیدِ مترسک سوخته ی گندمزار! ...

ادامه شعر
مسعود آزادبخت

چشمانم پر می کشد از لایه های خاکستر ترس! بر می گردم به عقب زاغکی پنیری دزدید نه! دوباره به عقب زاغکی پنیرش را به روباه گرسنه داد، پر می کشم از رنج های حک شده کلاغ و بر دلهای وحشت زده از تاریکی فرود م...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《اوقات شرعی》 رسم عاشقی همین است تو را که می بینم انگار در اوقات شرعی نگاهت اذان جنگ می خوانند؛ که اینگونه با لبخند شیرین اَت به اندازه تمام شعرهای من این همه کُشته باقی می ماند بر روی سجاده های پُر ...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《آویشن》 مرا با شعرهایم دفن کنید عاشقانه هایی که برای چشمان وحشی تو بود؛ می خواهم زیر خاک با بوی آویشن تند نگاهت خواب اَبدی اَم مقدّس شود! شاعر: مرتضی سنجری...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا