تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مرتضی سنجری

《وطن》 در جغرافیای ذهن پریشانم نقش می بندد صورت دختری زیبا به وسعت وطنم؛ با موهای طلائی مثل شالیزارهای مازندران سُرخی گونه هایش همچون بلوط های سوخته زاگرس رنگ چشمانش شبیه شُکوه زاینده رود دلش آهوان...

ادامه شعر
آرزو نوری

در ابتدای فصل درختان قهوه بی خواب چشم های تو بودند و چشمان تو تعبیر خواب های من می گفتم پلک هم نزنی بدون چشمانت می ترسیدم هم از خواب هم از بیداری...

ادامه شعر
علی آقا  اخوان ملایری

سالهاست که در طلب آزادی هستند همه تو اما قفس باش مرا

ادامه شعر
مرتضی سنجری

 《متهم ردیف اول》 نازنین..، نمی دانم پرونده اَت زیر بغل کدام فرشته است که به هنگام قرائت حُکم شلاقِ قاضی دلش می لرزد؛ انگار چشمانت متهم ردیف اول هستند که اینگونه خیس شده اند و حلقه ی اشک همچون طنا...

ادامه شعر
عیسی صمدی

کفش‌های بند دارش را دوست داشتم دیرتر می‌رفت ...

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

تمام شهر در خواب بود بیصداتر از سکوتی که به ماه می سپردم. و خبرِ مرگ را هیچ دستی از دهانِ شهر بیرون نکشید. فریادِ درد را آنقدر عمیق قورت دادم که سکوت کَف کرد و مرگ، چون آبی خُنک از گلویِ کوچکتری...

ادامه شعر
جواد مرادی

بسپار این تقدیرِ سردِ بی روح را به من و سفر کن از نابسامان ترین دلشوره ها؛ من برای دردها آسوده ترین مکانم. جوادمرادی ...

ادامه شعر
الهه قاسمی

خدا ساخت حا میـــــم را با رِنجِ رَنجْ َعیـــــن ســـــــین قــــــــــــاف زَدَم ساز می خواهم با ریسمانِ خدا چَنگ بزنم ......

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《خلع سلاح》 دنیا را حبس کرده ای زیر پلک های کبود و پشت خاکریز نگاه دنباله دارت؛ عزیز من تو چه می دانی؟ چگونه روزگارم را مثل رنگ چشمانت سیاه کرده ای که هرشب در برابر هجوم آتشِ مژگانت میان آغوشِ گُل ها...

ادامه شعر
محمد مولوی

داشتم از حوصله می گفتم ، سر رفت ! #محمد_مولوی

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《تفنگ برنو》 در گلویم صدای پای زنی ست که قلم شده و از شعرهای دور دست با عصا می آید؛ انگار هزار ماشه چکانده بر دهان گنجشک ها روی دوشِ شقیقه های قنداق خونینِ تفنگ برنو، اندوه برگ های تنها را چگونه د...

ادامه شعر
محمد رضا درویش زاده

تنهایی تنهایی ناب گریستن ؛امدن؛ در خود تنیدن مردن سنگ قبری پر از شعر با خط تیره ای تو خالی از تولد تا مرگ این است زندگی زندگی من ...

ادامه شعر
سامان صالحی س سکوت

پر میکشد کودکانه های خواب در آوار کابوس های جنگ بر شکسته های کدامین درخت به خون نشسته فرشته سپیدبال صلح تا در این تلاطم گریستن به حضانت گیرد شانه های نحیف مرا سامان صالحی(س.سکوت) ...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

 《استکانِ خُمار》 صبح نیامده ما را چه کسی بخیر گفت؟ که این گونه چشمان خواب آلودِ واژه ها متورم شده اند از نوشتنِ شعرِ شبانه های بیداری در سکوتِ بوسه ی لب های استکانِ خُمار، انگار هرگز شراب نوشیده نشده...

ادامه شعر
سحر خالقی

آسمان قلبم شبیه بوم نقاشی شده که بارو هایم در آن نقاشی شده بارو های آبی در طاقچه آسمان آبی قلبم بارو های رنگی که قلمرو سبز زمین را به قلعه آبی آسمان میرساند وبارو هایم همچون ریسمان سبزی پلهای مرم...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《خاورمیانه》 زیبا جان..، به گمانم وطن چشمانت زیر طاق کمان اَبروی تو زیباترین کشور خاورمیانه است؛ که تمام واژه ها و قافیه ها برای تصرف رُباعی نگاهت مثل سربازانِ تشنه ی بی دفاع میان قطره های اشک تمام شا...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《جنایتکار جنگی》 فریب خورده ام از دنیایی که تمام عاشقانه ها نقشه ی مچاله شده ای ست در جیبِ اقیانوس های نا آرام جهان؛ و چشمانت چه بی رحمانه مثل جنایتکار جنگی مرا همچون شهر بی دفاع محاصره کرده بود انگ...

ادامه شعر
فاطمه  مهری

_این عشق چیست که آدم ها هم مشتاق آن هستند و هم نالان _عشق یعنی حال احمقانه ی من...! میدانم احساس سفید مرا به دست گرفت تا پاک کند خط های سیاه روی قلبش را، میدانم دلیل قرص های تلخ و طعم تلخ تر روزگار م...

ادامه شعر
سحر خالقی

آسمان قلبم شبیه بوم نقاشی شده که بارو هایم در آن نقاشی شده بارو های آبی در طاقچه آسمان آبی قلبم بارو های رنگی که قلمرو سبز زمین را به قلعه آبی آسمان میرساند وبارو هایم همچون ریسمان سبزی پلهای مرم...

ادامه شعر
jalal babaie

قبل از آمدن استاد بیرون کلاس. دیدم آن کس که از عشق همیشه برایم می گفت.خنجر زهر آلود نفرت را در چشمانش می دیدم.دخترک بیچاره با چهره ی معصومش از راه رسید.بعید بود دوستم چنین بی رحم شده باشد.باید کسی او ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا