تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
افسانه نجفی

_عشق را؛ پیش چشمانم سر بُریدند... _و من،سال ها در خلوت خویش بی صدا اشک ریختم... _تا که امروز ناگهان فهمیدم؛ عشق چهره می گرداند! _عشق نامیراست......

ادامه شعر
محمدعلی یوسفی

نقاش ... مرا آنسوی دشتی بکر به نادیده ترین گوشه دنیا کنار غربت تک لاله ای اما در دورترین کنج انزاوی من تنهایی که جمع زیادی ست ! یکه ای واحدتر از یک واژه مفرد بکش . #محمدعلی_یوسفی...

ادامه شعر
جواد مرادی

من هنوز می‌چرخم در جاده‌ی سبز آلودی که قبلن‌ها قدم می‌زدیم ، مثل چرخیدن لابه‌لای فرش‌های دستباف گیراست اما خاکستری‌ها ظاهراً لطیف ظرافت آبی‌ها حسرت آمیز و بی‌جانند گل‌هایی که اینجا اتراق کرده‌اند؛ ...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

صبح بخیر دو .....چشمان مست تو...... می‌دانستی صبح در نگاه من وقتی است که تو بیدار می‌شوی من ساعت نا کوک قلبم را به وقت چشمان مست تو تنظیم کرده ام و لبانم از شوق بوسه های تو قرمز می‌شود و قلبم...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

شعرهایم بی تو بارانیست که از چشمانم بر رویِ کاغذ نم نم می بارد. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
مهدی بابایی

چشم های سبز تو در زمستان های برفی، همیشه یاد آور چمنزارهای سبز بهارند، چشم سبز و گونه ی سپید و لب سرخ تو، پرچم جمهوری اهورایی غم زده گان جهان ست، مژه هایت، نرده های استبدادی ست، بر گرداگرد زیبایی نگاه...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

هوای گریه دارد آسمان سر زا رفته بارانش

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"می توانستی آفتاب" می توانستی طوفان کنی و هر بار که با برگی قدم بر می داشتم از ساق هایم بزنی بیرون. می توانستی آفتاب! صورت ات را بچسبانی به من من که هزار گونه دوست داشتن ریشه داشتم در تو! شاعر: مرضی...

ادامه شعر
شاعرزهره  خانی مهرآبادی(شیدا)

آیین عشق هرلحظه دوست داشتنت است تو یک رسم وفاداری ده...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

..... یه دریا کوه تنهایی.......... تو فصل گفتنی هایی یه دریا کوه تنهایی همیشه از من و مایی همیشه درد دل هایی ... یه کوه شعله اتش یه قرنی با مسیحایی حدیثت عشق و لبخندی به جای من تو اینجایی ... دیگه ب...

ادامه شعر
دکتر سجاد  فرهمند

من و تو و این حجم فاصله سرنوشت هیچ کافری نشود روزگاری که بر روزهای مسلمانی ما گذشت..... دکتر سجاد فرهمند

ادامه شعر
آگرین یوسفی

دلبسته ام کردی وقت رفتن سایه ام تورا در آغوش گرفت وَ مرا ترک کرد. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
شاعرزهره  خانی مهرآبادی(شیدا)

هی شعرمی جوشد اززخمهای مغز استخوان شکسته ام درزمستان...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

دیر آمده ایی یار عاشقانه هایت و گُلِ سرخی که آوَردِه ای پَرپَر کن بِسپار به گورِ خاطراتمان. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
سیاوش دریابار

......ساعت شماطه دار..... صدای پدرم روی طاقچه سر خورد ساعت شماطه دارش را از خواب پراند ساعت چنده مادرم گفت یه دقیقه از شش گذشته بسرعت دستش را روی زنگ ساعت زد ساعت بیدار شد بچه ها رو از خواب پراند پدر...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

چون طبیبی بهر بیمارش بپیچاند نسخه اشتباه تومرا دردی بدادی که نباشد غیر وصالت هیچ راه از درد خویش به دور و، بلای دیگری دادی مرا این چه دردیست که درخود می پندارم تورا غیرازاین خواهی،و همراه نبا...

ادامه شعر
محمد مولوی

تشنج: وقتی به تو فکر می کنم تشنج می کنم احساس می کنم روی سرم مورچه ای راه می رود دست هایم کرخت می شوند پا هایم بی قرار می شوند پلک هایم را می بندم وقتی که باز می کنم ستاره ها در روشنایی روز دور...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

کرم شبتاب سوسو میزند راهم را به بیراهه میکشاند آن نور. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
افسانه نجفی

_هیس ...آرام بخندید!!! عزیز من ؛پدر ندارد... بغض؛ خانه زاد ِسینه اش شده اما؛ خدا هم ، خبر ندارد! برای تسکین دردهایش هیچ بوسه ای اثر ندارد برای کمتر آزار دیدنش کمی معرفت،ضرر ندارد بذر عشق،در دلِ زمستا...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

بی تو اشکی رویِ گونه سرازیر شد دلی شکست آینه ترک خورد پاره شد عکسِ خاطره ها. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا