تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
کیوان هایلی

نوش بادت نوش بادت، جان ما خون ما خوردی، بزن پایان ما با تو ما از دل سخن گفتیم، حیف این تو ای، آلام و زخمِ آن ما

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

من مانده و این پیچ و خم تقدیری شاید که به فضل خود کند تدبیری گفتند ز سر صدق دعائی بکنی باشد که به خواست او کند تاثیری آن پیر جهان دیده به ما گفت چنین گو بگذرد از هر آنچه هست تقصیری شاید که مق...

ادامه شعر
مینا میناوند

مهربانو مادر فرخنده رای دختری داشت نیک نهاد ونیک رای روزی از روزهای خوب ودلپذیر هر دو رفتند نزد بزاز، مردپیر پارچه ای زیبا ز جنس پرنیان در نگاه مهربانو شد عیان برق شادی در دل مادر تپید چند ذرعی از آن ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

مثل پروانه از مسائل بی ربط بی اطلاع باش

ادامه شعر
شیما رحمانی

چشم هایم نَه؛ اما؛ دلِ من کور بود چون گمان کردم؛ او، شب چراغم می شود!

ادامه شعر
پروانه آجورلو

تو درگیر منی نه با پیچک تنت؛ نه!!! بلکه دالان های ذهنت به تسخیر در آمده درست به همان اندازه که تلاش می کنی؛ ثابت کنی برایت مهم نیستم و من؛ لبریز از احساسی وصف ناشدنی صبورانه، به تماشای دیوار حاشا نش...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

قلم سکوت کن!!! جای ما در این سیاره نیست دنیایی دگر باید... دفترم؛ پیله شو برای خطوط منقش در عمق سپیدی پیکرت سایه ی شوم ارواح سرگردان طرد شده از دریای معرفت بر آسمان چشمان شمس نیز سایه افکنده......

ادامه شعر
کیوان هایلی

گفتم به خدا کین چه سبب بود نمودی بر حال دل ما که چنین غم تو سرودی گفتم ز فراقش چه کنم، گفت : عجولی گفتم ز غم دوری یار، گفت : صبوری ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

گر مرا از خود برنجانی، جزایش با خداست من که نفرینت نکردم، هر چه باشد با خداست مهر خود بر من نشاندی بی وفا، رفتی دگر حُرمت و حق نمک دارم، تقاصش با خداست ...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

گریزان موج خوشبختی ، روان در بحر شاداب و نشاط انگیز و شیرین جهان ما ، چقدر زیباست همه دنبال آن هر سو شتابان از نگاه ، و دیدگاه و ذهن و فکر خویش ، به تعریف گرانباری از این گوهرنشان تاج شکوهمند می‌رس...

ادامه شعر
کیوان هایلی

گوهری در سینه دارم با هزاران آرزو حال خوبش را بخواهم از خدا، بی گفتگو گوهر ما عشقِ معشوق است، در سینه نهان ای خداوندا بلا گردان ز یار ما، بی گفتگو ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

امروز دلم تنگ دلت شد، بیچاره دلم منتظرت شد صد بار دعا خواند و نظر کرد، هی چشم براه قدمت شد رفتی ز برم بی خبر اما، این دل نگران پدرت شد آشفته شدم از غم هجران، دیدم که دلم در بدرت شد ...

ادامه شعر
سامان نظری

یا حسین و یاحسینم یا حسین و یاحسینم یا حسین و یاحسینم یا حسین و یاحسینم غم تو مونده رو سینم یاد تو حسرت این دل شده تنها این محرم لنگتم هر آن و هر دم تو خودت که خوب میدونی بزار من پیشت بمونم سه سالت ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

خسته ام، خسته تر از بغض گلو خفته ی خود خسته ام وای از این اشک روان، دیده ی خود به چه کار است چنین آه به دل، ناله به لب خسته از عشق، امان از دل وامانده ی خود ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

آسمان، آبی مشو وقت خزانم آمده دل به یارم دادم و فصل فراقم آمده گیسوانش را بدیدم عِطر خوشبوی تنش تا که بر خود آمدم دیدم زوالم آمده ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

حال دل ما اگر تو ادراک کنی پیوسته ز ما و عشق ما یاد کنی هرگز نکند ز بام تو پروازی این بال شکسته گر تو تیمار کنی ...

ادامه شعر
سامان نظری

بترس زان روزگاری،رسد نعمت فراوان تو مست در گناه و ، تباهی چو ماه تابان

ادامه شعر
کیوان هایلی

این آتش عشق که به جان می دارم یادی ز عزیزیست که در دل دارم از جانب حق روا چو گشت بر دل ما بر تارک دیدگان به چشم انگارم ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

برق چشمانش، با ما چه حالی می کند دلبری ها را رها کن، دلربایی می کند آمدش با زیرکی خود را نشاند بر جان ما دل گرفتارتش که شد، لن ترانی می کند ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

آیا که شود مونس و جانم گردی؟ نوری بشوی، روشن راهم گردی؟ دُردانه شوی صاحب این خانه شوی در قلب بمانی، ضربانم گردی؟ ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا