تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
هدی حداد یامچی

روزگار به من نشان داد که مدام راستینه در زمان خویش نمره ایی پایین می گیرد شبیه به یک داروی تلخ بس که صریح آرام و روشن درست را نشان می دهد و چه غریب همیشه حتی دور بی ذره ایی فریب و غرور پر مغز و ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

می شود روزی در این دنیا همه شادی کنند؟ فقر رخت بسته رود، مردم جوانمردی کنند؟ می شود روزی ببینیم، غم ز دل بیرون شده جای غم مهر و محبت پُر شود، شادی کنند؟ ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

در این سرای فانی، بی یار نفس کشیدن دیگر به جان نی ارزد، یک دَم نفس کشیدن یارم مدد بفرما، عشقت به سینه دارم بی تو جهان نی ارزد، یک دَم نفس کشیدن ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

بوسه هایت داغ، طعم لب هایت مَلس قدر آغوشت بدانم بی تکبر بی هوس عطر موهایت نوازش می کند روح مرا جان بگیرم از لبانت، بوسه ای قدر نفس ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

نترس زنجره اشتباه هم می کنی چون زنده هستی

ادامه شعر
کیوان هایلی

به صد حیله شدی یارم که چشمم را بگریانی؟ به جانم می زدی خنجر، که جانم را برنجانی؟ چه ها کردی تو با جانم، چه بد کردی تو با جانت به جانم آتش عشق است، تو عشقم را نمی خوانی ...

ادامه شعر
Milad Afrough

چو رسی به تور سینا به درون کوه بنگر که جواب ارنی را تو درون کوه بینی _ بر سر سنگ عیان است یک گل لاله وحشی که میان برگ هایش یه بنفشه نقش بسته _ بر شکاف کوهی از سنگ قطره آب روان است که صدای دل نشی...

ادامه شعر
کیوان هایلی

در من غزلی شکل گرفت وقت فراقت یادی به سرم زد ز تو و برق نگاهت گر خالق این حال خداوند رحیم است گردن بِنهم، جان بدهم، در ره راهت ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

به گمانم دل تو با دل ما کار نداشت این دل عاشق ما دلبر و دلدار نداشت آن سخنهای قشنگی که به گوشم خواندی همه اش باد هوا بود، که تکرار نداشت ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

دور از تفکر هم صدا با آگاهی لذتِ بودن

ادامه شعر
کیوان هایلی

در دلم حس غریب یست خدا می داند حس یک فرد غریق یست خدا می داند شده ام در دل خود سخت گرفتار به عشق قصه ی عشق، فریب یست خدا می داند ...

ادامه شعر
Milad Kaviani

تَسکین دل دوستان قرآن کتابی است ، آسمانی هر آیه از آن است ، درس در زندگانی ای غافل و ای نادان تو از این بهار بی پایان چه می دانی؟ قرآن کتابی است ، جهانی هر آیه از آن است ، علوم در زندگانی ای زاده...

ادامه شعر
کیوان هایلی

در دیاری که مهر یار، به شبی بند است دانی عشق در این دیار گرمی چند است؟ سوداگران و دلالان هوس، به خط شدند تا به بند کشند آن دلی که به عشقی بند است ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

آنکه از دل می نویسد لاجرم دلدار نیست آنکه عاشق می شود آری همیشه یار نیست در کنار یار بودن حس و حالی دیگر است آنکه از عشقش نگوید لاجرم بی عار نیست ...

ادامه شعر
مروت خیری

تو برده ای از یاد مرا، من اما هر روز از نو آغاز میکنم تو را

ادامه شعر
کیوان هایلی

گاهی پُر از زخمم، افسُرده و حیرانم انباشه از دردم، گاهی که پریشانم یک حِس قشنگ، از جایی درون دل یادآور عشقی ناب زیبا بُکند، جانم ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

بی فراخوان آمدم، جان را فدایت می کنم ای به قربانت شوم، دنیا به نامت می کنم بیش از این بر من نتاز با آن نگاه مهرُخت بر دلم جانی بده تا من نگاهت می کنم ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

در غفلتی پاک رو به گل تنهایی با ترسی شفاف

ادامه شعر
کیوان هایلی

زندگی را اندکی آسان کنم عشق را در سینه ام ویران کنم خسته ام از این پلیدی های زشت عاشقش هستم، ولی کتمان کنم

ادامه شعر
کیوان هایلی

آن کَس که به عشق یار دُچار است سرگشته و آشفته به کار است آن کَس که ز عشق یار گریزد بر اسب مراد خود سوار است

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا