تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
امین بیک وردی

وآنچنان مست و خرابم که دل می‌خواهد پر کشدم از قفس جان به جان باز آید آمد آن باد صبا باز جوان بر پا شد زین نهان شد نشان باز جهان بر پا شد حال چنین گشت کزین مست به مستانه رسید حالتی رفت که صحت به افسان...

ادامه شعر
 اسماعیل سهامی

رخ می بری زدیده دل می رود به سویت جانا به جان ما رس جان می رود زدستم در این خیال مستی جام شراب خالی بر کام من تو ایی ای جان من کجایی.‌‌..! .... ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

من تو را هرگز فرامو شت نکردم نور شمع محفلم گشتی و خاموشت نکردم شب که میشد با تمام خاطراتت تا به صبح نجوا نمودم دور گردیدی ولی یک لحظه از این خاطرم دورت نکردم همچو پروانه به سوی شعله ی عشقت شتافتم سوخت...

ادامه شعر
منوچهر فتیان پور

امروز بسرم هوای دیدن تو سرزده بود آمدی از پشت پنجره نگریستی رفتی بس حرف شنیدی چهره زیبای تو پریشان شده بود مگر درخاموشی شب بی وجودت می توان ازکوچه های تنگ وترش لحظه ای شاد و آرام گذشت با چشمان...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

تو همچون یک نفس اندر درون من تو یک جانی تو صاحب گشتی، این دل را گمان کردی که مهمانی نرو زین دل که جان هم بانفس همرات خواهد رفت بمان بر دل حکومت کن تو خود عشقی و میدانی هزارن بار من گفتم ،هزاران بار ...

ادامه شعر
منوچهر فتیان پور

من ندارم از زلف سیاهت تک خاطره بی سرو سامان شدم با نگاهت خاطره هربار از اهل دیار از تو بگیرم من نشان بی نشان می گردم بی شال قبایت خاطره شایدم بی نام نشان خاطرات تورا یاد آورم درهوای پاک آب...

ادامه شعر
Milad Kaviani

عنکبوت مقدس شیطان رخنه در، تارهای پوسیده مغز تو وگرنه خاصیت عنکبوت، بیش از امثال تو فانوس مقدس، رضا(ع)همان ضامن آهو نور هدایت است، از برای امثال تو نادان نور خدا، خاموش شدنی نیست زیرا...

ادامه شعر
 اسماعیل سهامی

عشق بر سر ما منت گذاشتی قدم در خانه ما گذاشتی عاشقی را با ما در میان گذاشتی عطر نرگس بر تن ما نشاندی بعد از این همه زیستن رها گشتیم از خویشتن تازه شروع ما شد با تو زندگی معنا شد آنچه قطره قطره طلب ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

تو علامت سئوالی توی ذهن ساکت من که جواب یک نیازی به وجود عاشق من تو چه ساده و صمیمی چو زلال چشمه ی عشق که زدودی این عطش را ز کام تشنه ی من تو بگو کدام اعجاز به جان من نمودی که تو را باورت کرد این دل ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

نگاهم با نگاه گل گره خورد چه زیبا بود نگاه گل چه گویم که زیبا تر از آن موجود زیبا همان حسی که میداد بر وجودم که بوی عطر او بر هر مشامی که نم نم بارد آرامش به روحش ببین آن گل که در گلدان خیره است هزارا...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

دیدم که گل به نگاهش به من اشاره داد گفتا که خالقم مهر مرا به دل تو حواله داد آبی به پای من بریز رفع عطش کنی آبی به پای او ریختم به خنده گفت زیبائی منو ،دست سخاوت به تو زمانه داد چون گل که خیره بنگرد ...

ادامه شعر
Milad Kaviani

قدوم های مبارک در تاریکیِ شَب، با قدوم های مبارک، چنان می درخشی ز فروغت، عرش کبریایی جَلا میگیرد و مَلائکه غبطه به فرزند آدم، ز خلقت ناب، در پیشگاه پروردگار عالمیان شاد و سرورخوان سِجده شُکر بجای...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

ماندی به تحیر ی در این دور و زمان هر با ر حقیقتی به تو داده نشان دوری به تو داد آنچه ، میلت بود است در دور دگر ،گرفت از دست تو آن ........................................................................

ادامه شعر
Milad Kaviani

میلیاردها میلیارد اتم *الله خالق بی همتا* حتی اگر تمام اجزای جسم فیزیکی من را میلیاردها میلیارد اَتمهای متفاوت تشکیل بدهند،چیدمان این همه اتم در کنار هم بدون کوچکترین نُقصان برای رونمایی از زیبا...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

به شیر ،تو ،مهری بود به جان جاری گردیدش توان زندگانی را به شکلی خاص بخشیدش که با جانش عجین گردید گویا جان نوزادش که لحظه لحظه ی عمرش صرف او گردیدش نهالی بود او را کاشت به باغ زندگانیش که عمری چشم کشی...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

چو آهوی به چشمانم نگاهش ناز و ممتد بود که مهرش بر دلم افتاد در آن حدی که بی حد بود چو صیادی که صیدش را به سوی دام میراندش دل،راندش به آن سوی که با این دل هماهنگ بود خیالم رفت با ما هم که زین پس الفتی ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

زندگی زیبا و جاری هست چو رودی در زمان / در بلم بنشسته بی یار سیر آفاق میکنی رود جاری و بلم طی طریقش میکند / ذهن را بیهوده مشغولش به فردا میکنی بیش از این اندر تقلای معاش خود...

ادامه شعر
Milad Kaviani

*شبی که ماه کامل شد* به پُشت بام می روم، در جُستجویت تمامِ کهکشان راه شیری را، زیرورو می کُنم غافل از این که تو خود زیباتر از ماه، کُلِ کهکشانی. ۴۰۱/۱۰/۱۹ .میلادکاویانی. ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

کبوتر دل من ز لطفت نومید نیست نشسته بر لب بومی که جای تردید نیست به فکر فتاده که ماندگار شود در کویت ز غیر آئین عشق تو هیچ آئینی نیست خودت به تک تک دانه های مهر عادتم دادی نگاه من به دست سخاوتی بود که...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

می روم!!! دورترین نقطه ز دنیای شما می روم؛ که نپرسید: « چرا؟ » می روم؛ که قضاوت نشوم در دلتان می روووووم؛ بی چمدان، هیچ نشان می روم!!! که نبینم؛ روی پر حیله و تزویر شما شهرتان، شهر دو رنگیست و من ب...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا