- لیست اشعار
- قالب
- سایر قالب ها
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
رامتین تابش راد
در30 /01/ 1379 -
علی نصر آزادانی
در30 /01/ 1380 -
فرشاد دلفان
در30 /01/ 1356
سوی عشقت من روانم، می خوانی مرا؟ عاشقم سر در گیربانم، می خوانی مرا؟ دل پریشانت شدم، یک دَم صدایم می کنی؟ مهر تو بر جان نشانم، می خوانی مرا؟ ...
ادامه شعربخوان تا بگویم برایت ز عشق ز جادو و غوغا و اعجاز عشق ز دُری که بر جان و دل افکند چو مهرش ببینی، زنی ساز عشق
ادامه شعربه گیسوی عزیزی، دل مبتلا شد عزیز جان ما فهمید، غوغا بپا شد سخن از عشق گفتن بس حرام است بدینسان بهر دل، ای وای عزا شد ...
ادامه شعراگر روزی از آن کوچه گذر کردی مرا یاد آوری، بر خود نظر کردی سلامی بر تو من دارم از آن دوران خوشا آن روزها کز آن حذر کردی ...
ادامه شعرای کاش بیایی و بدانی و بمانی راز دل ما را به نگاهی تو بخوانی ای کاش در اندیشه ی خود راز دلم را با مرهمی از عشق به جانم بنشانی ...
ادامه شعرآن دلربا که دل از ما ربُود و رفت عشقش در دل ما جا نهاد و رفت دل ما شد خزانه ی مهر و وفای او بیخبر ز حال ما بال گشود و رفت ...
ادامه شعراگر بر دشت تشنه میرسد بارانِ رحمت از دل ابر سیاه و خسته ، میبارد و دشت ، شاداب و عطرآگین و سرزنده ، حیاتی مهربان دارد اگر پروانه ، در ظلمت سرای زندگی یابد فروزان شمع کم سویی به گِردَش در طوافی ع...
ادامه شعربیا جانا، به قدر یک نفس جانم بده بیمارت شدم یک لحظه درمانم بده بیا جانا، بیا جانان یکدیگر شویم در حریم عاشقی با دل فراخوانم بده ...
ادامه شعرباز شب شد و دل که ویران است ببار ای چشم، که اشک درمان است گله ندارم ز دل، چو عاشق شد عشق به جان و دل که داغان است ...
ادامه شعراز عمر هر آنجه رفت نتوان بشماری بر بودن خود کجا ضمانت داری دم را که فرصتی ست غنیمت بشمار روزی برسی به حرف این عبد حقیر مرگ خواب ابد نیست بود بیداری ...
ادامه شعربودم به خواب غفلت اندر زمانه گویا آتش زدی به جانم، یکدم اشاره گویا دادی بشارتی تو بر من در این زمانه گفتی بکن مدارا، کم کن گلایه گویا ...
ادامه شعرتوشه ام از شهر تو تنها شکستن بود و بس شهرت چشمان تو بر دل نشستن بود و بس زد خراشی بر دلم شلاق مشکین موی تو چون شگرد و شیوه اش آشفته کردن بود و بس...
ادامه شعربر بام دل نشست و همچون ستاره تابید بر چشم دل نشست و مانند هاله تابید گویا که یک فرشته در طالع رُخم بود گفتم که او بداند، نوری به سایه تابید ...
ادامه شعرتا به کی سر به گریبان تو باشم نفسم من به فرمان خدا آن تو هستم نفسم بیش از این تاب نیارد دل من بهر فراق رخ نما چهره نما دلبر جانم، نفسم ...
ادامه شعرچون بی خبری، به یار ما دلبستی؟ هشدار تو را، که بر هوا دلبستی گویم که چرا ز ما گریزان شده یار غافل تو مباش، که بر هوس دلبستی ...
ادامه شعرچای سرد و بغض درد و یک غم هجران بدوش شعر تلخ و اشک مرد و یک غم دیگر، خموش نم نم باران ببارد، غصه و غم را بشوید از دلان عشق را جاری کند در دل، بشنوید سازش بگوش ...
ادامه شعرچو دردم را تو درمانی ملالی نیست می مانم چو بستم دل به تو یارم، اِبایی نیست می مانم غرورت کرده دلگیرم، شدم عاجز ز دستت یار ولی من عاشقت هستم، خیالی نیست می مانم ...
ادامه شعررو به زیبایی پرشور و با آرامش شاد باش و سرشار
ادامه شعر