تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
هدی حداد یامچی

چه زمستان باشد چه تابستان و چه خزان فرقی نمی کند باز هم همه چیز به بهار پیوند دارد همه چیز به انسانهای بهاری به آبسال بخشنده  به روشنایی ملایمی که نه می سوزاند و نه آب می کند نه بسی نزدیک است نه بی ا...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

شهر رویایی من مملو از طاق بلور طیف ها در پرواز گذران از منشور پخش در بطن فضا جلوه گر رنگ به رنگ همه جایش درخشان وقشنگ برق یاقوت و زمرد قطعات الماس سیر از کبر و غروری رخشان جلوه ماتِ پر از ...

ادامه شعر
سید مصطفی سامع

اکبرم ای اکبرم اکبر نیکو عذار جوان رعنا من اکبر با اقتدار آمده در رزمگاه شبل رسول خدا هیبت او چون علی قامت او دلربا اوست شبیه نبی اوست یل مرتضی پور حسین علیست اکبر والاتبار اکبرم ای اکبرم اکب...

ادامه شعر
سروش اسکندری

دوش در میخانه صحبت از آواز تو بود آغاز مِی و مُطرب و طَنبور گاه؛صحبت از ساز تو بود فاش شد اسرار من در حقیقت صحبت از راز تو بود #تقدیم به خانم مهربانم؛سپیده ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

اختراع کنیم بعد بگوییم کشف کردیم راز اشیا را

ادامه شعر
شیما رحمانی

پرنده؛ ناله هایش را زِ گوشِ ابر پنهان کرد ولی؛ باران حواسش بود و غم؛ در شهرِ بی دردان شده سِیلان!

ادامه شعر
پروانه آجورلو

آغوش کلامت را میپرسم تب و تاب داشتنت مرا به جنون کشانده سر مست عشقی شده ام که خماری بامدادش گرچه استخوان سوز است؛ اما نگاهش شنیدنی است و عطر صدایش؛ بوئیدنی نام تو تنها واژه ایست که مرا تا اوج رویا میب...

ادامه شعر
کیوان هایلی

بسته ام بار سفر، دیگر به پایان آمده وقت دل کندن ز دنیا بهر ما این آمده دست و دل شستم وداع کردم ندانستی دگر خط آخر، سطر آخر اینچنین آن آمده ...

ادامه شعر
مهدیه  باریکانی

من کنارت نیستم و چقدر خوش به حال آنجا خوش به حال اقاقی خوشبختی که نفست را می بوید.... ✍️مهدیه باریکانی

ادامه شعر
کیوان هایلی

هزاران بار با یادت چه صحبت ها به پا کردم نشستم در بر عکست چقدر غوغا به پا کردم کمی از عشق سخن گفتم، کمی یاد سفر کردم به یاد تو درون سینه ام آتشفشانی را به پا کردم ...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

دیریست مشق رفتن میکنی پاورچین پاورچین نشسته ای پشت دار قالی و رج به رج گره باز میکنی باشد؛ مرا بگذار و برو نه؛ بهتر است یک گور هم برای خاطره ی .... چال کردن زیر خروار خروار خاک بهتر است آری!!! چرا ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

نوش بادت نوش بادت، جان ما خون ما خوردی، بزن پایان ما با تو ما از دل سخن گفتیم، حیف این تو ای، آلام و زخمِ آن ما

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

من مانده و این پیچ و خم تقدیری شاید که به فضل خود کند تدبیری گفتند ز سر صدق دعائی بکنی باشد که به خواست او کند تاثیری آن پیر جهان دیده به ما گفت چنین گو بگذرد از هر آنچه هست تقصیری شاید که مق...

ادامه شعر
مینا میناوند

مهربانو مادر فرخنده رای دختری داشت نیک نهاد ونیک رای روزی از روزهای خوب ودلپذیر هر دو رفتند نزد بزاز، مردپیر پارچه ای زیبا ز جنس پرنیان در نگاه مهربانو شد عیان برق شادی در دل مادر تپید چند ذرعی از آن ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

مثل پروانه از مسائل بی ربط بی اطلاع باش

ادامه شعر
شیما رحمانی

چشم هایم نَه؛ اما؛ دلِ من کور بود چون گمان کردم؛ او، شب چراغم می شود!

ادامه شعر
پروانه آجورلو

تو درگیر منی نه با پیچک تنت؛ نه!!! بلکه دالان های ذهنت به تسخیر در آمده درست به همان اندازه که تلاش می کنی؛ ثابت کنی برایت مهم نیستم و من؛ لبریز از احساسی وصف ناشدنی صبورانه، به تماشای دیوار حاشا نش...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

قلم سکوت کن!!! جای ما در این سیاره نیست دنیایی دگر باید... دفترم؛ پیله شو برای خطوط منقش در عمق سپیدی پیکرت سایه ی شوم ارواح سرگردان طرد شده از دریای معرفت بر آسمان چشمان شمس نیز سایه افکنده......

ادامه شعر
کیوان هایلی

گفتم به خدا کین چه سبب بود نمودی بر حال دل ما که چنین غم تو سرودی گفتم ز فراقش چه کنم، گفت : عجولی گفتم ز غم دوری یار، گفت : صبوری ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

گر مرا از خود برنجانی، جزایش با خداست من که نفرینت نکردم، هر چه باشد با خداست مهر خود بر من نشاندی بی وفا، رفتی دگر حُرمت و حق نمک دارم، تقاصش با خداست ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا