- لیست اشعار
- قالب
- نیمایی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بابک وفایی
در06 /02/ 1343 -
عبدالرشید حمیدی
در06 /02/ 1369 -
بهزاد فروزنده
در06 /02/ 1385
با کمی دلخوری از خود با کمی بوی خطا رنگی از شاخه گل میچیدم برگی از ریشه یک زلف سیاه و در آن زلف که یک دریا بود همه چیزی جاری مثل یک نقشه که یک راهنمایی دارد هر سر سوزنی از آن که نمادی دارد پشت سو...
ادامه شعراین منم در تنهایی او مرگ سرزمین را فریاد خواهم زد این صدای شنیده را بارها شنیده اند ولی همچنان داد خواهم زد این منم به ذره ذره خاک مقدسم تو را که امیدی به طلوع دوباره نیست پیغام می شوم نگو سکوت کن ...
ادامه شعردستان تو *** وقتی دستان تو با قدرت بازوانت چرخ زندگی را حرکت می دهد زمین لبخند می زند و چرخش خود را در مدار خورشید با عشق ادامه می دهد و کوه به پشت تو تکیه می کند آنگاه که در تقابل استقامت و تسلیم از...
ادامه شعرچراغ آسمان خاموش بود شب بود هوا تاریک بود کلید برق on بود ولی فیوز پریده بود کبریت نم کشیده بود نگاه من سرد و غمگین بود زندگی... کوره راهی بود صعب العبور سنگلاخ و باریک بود فقر خط درازی داشت بی ان...
ادامه شعرعشق ، شاید حسّ یک طعمِ غریب در دهانِ آشنای زندگی ، یک مسیر تازه و بسیار شورانگیز و زیبا در دوراهیِ سراب و آب باشد عشق ، شاید حسِ افتادن میان توده ای از ابرها در خواب باشد عشق ، مانندِ تنفّس در ...
ادامه شعربگذار نور بتابد **************************** بگذار نور بتابد تا تاریکی رخت بربندد و جهل و نادانی سایه شومش را برچیند بگذار نور بتابد و خورشید همچنان بدرخشد تا روشنایی، خود را بر بستر زمین بگستراند ب...
ادامه شعربین ما .... عشق همین بود باور میکنم اینک ، جدایی را محبت هم .... ماندنی نیست نمی یابم چرا ؟ خدایی را ؟ نمی یابم تا بببینم ... در دل تنگش عشق خدایی را شکوه کنان ، ناله کُنم ... تا بَر کَنَد جدایی ...
ادامه شعردر این گذارِ گمشده در این راهِ پر غبار در این کویرِ خسته و زخمی ز تیغ و خار درجنگِ بی سرانجامِ نَفَس با سکوتِ محض در کنج زندگی در آغوشِ یک قفس من عاشقانه شکاف های باورم را خودم بخیه می کنم من ...
ادامه شعرگل های شهر بدون بارون بدون حتی قطره آبی ریشه ها دیگه جونی ندارن آرزوها هم شدن سرابی نم نم بارون اگه بباره میبرن شون توی گلخونه مرگ شون دیگه فرا رسیده میمیرن تنها توی اون خونه هیچکی نمیاد سراغ اونها...
ادامه شعرباز کن پنجره قلبت را کینه هایی که قدیمی هستند می توان جارو کرد کینه ها حس غریبی هستند تازه کن چشمه احساس تو را تا شوی هم نفس گرم صبا روح یک مرغ سحر تا شوی از قفس تنگ رها خاطراتی که درون دل هاست خاک ...
ادامه شعرزندگی زیباست اما با هدف زیباتر است زندگی جاری است در جانی که از شوقِ سحر بیدار و بی پرواتر است زندگی سخت است اما می شود سهل و روان تر کرد آن را با امید زندگی رنج است اما می تواند با محبت شاد...
ادامه شعرنگاهم هر احساسی را به آتش می کشد! آنچنان محزون ، آنچنان غمگین که صدایم بغض سنگ را می شکند، سخت بود نوشتن حرفهایی که بغض شدند و بر گونه جاری نشدند ، در میان اشک ها هستی اینجا کسی دارد خفه میشود پشت سنگ...
ادامه شعرآغازعاشقی بود آن روزِ پاک و زیبا میدان دلبری بود، آن ساحل فریبا وقتی سپرده بودم، دل را به خنده هایش، امواجِ ناشناسی ، ذهن مرا رها کرد از موج های دریا، از کوچه های رؤیا ازهرچه دیدنی بود، غیراز نگ...
ادامه شعراگر چه پرده افتاده ، ولی در خیمه های شب نمایش همچنان جاری است گروهی گنگ و نامرئی به نقشِ سایه ای سرکش کنارِ مرگ می رقصند جنازه ، رشوه می خواهد که قاتل را رها سازد چه نقش چندش انگیزی! چه بازی های مر...
ادامه شعرپرسه در پرده این ساز زدم من عمری چنگ در حلقه گیسوی بتی شهر آشوب غم دل گفتم و بیداد بتان با مردم نه خیالی به وفا خوش کردم نه امیدی به وصالی بستم تا چه زاید نَفَس نی امشب همچنان در هوست می میر...
ادامه شعر"کرم شبتاب" در این ظلمت که سرد است و بسی سوزان حبیبِ من تو مهتابی زرافشان باش زِ سو زِ سردِ یخبندان که یخ بسته صدایِ نم نمِ باران اگر یخ بسته دستانت در آن ساعت در این ظلمت به ...
ادامه شعرسوختند از نسل های بی گناه از هجوم بانیان دینمدار ناگزیر از زنده بودن، که شبیه بندگی دوختند از هر زبان بی پناه با عداوت ها ، عدالت احتکار تا نروید ...
ادامه شعردر برافراشتن بیرق زیبای دیار سهم ، دوش همه مرد و زن است خاک ، این در کهن را مفروش آنچه که جامه این پاک تن است قیمت خاک، به خون ارزد و بس چون جوان رفته، به دل داغ نها...
ادامه شعروقتی رفتی وطنم سوخت ، بدنم سوخت ز هجران غمت همه حال و هوام سوخت نفسم سوخت ز گرمای تنت شعله در شعله خموش شد ز شرمندگی اش وقتی بر تخت طبیب تن تب دار ترا مرهم سردی نبود. ...
ادامه شعرغم سیاه فرا گرفته از درون ، غم سیاه نشسته حال بدشگون، کنار من به جای خنده بر لبم ، چو مرده ای نوشته سرنوشت ، باختن قمار من رسیده از کرانه ها ، شب سیاه ...
ادامه شعر