- لیست اشعار
- قالب
- نیمایی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ابوالفضل مرادی نیازاغه
در05 /02/ 1394 -
علی امیری
در05 /02/ 1394 -
کریم افشار
در05 /02/ 1394 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
ساچلین اربابی
در05 /02/ 1363 -
اکرم کرم زاده
در05 /02/ 1385 -
عباس نعمتی
در05 /02/ 1363 -
amir namdar
در05 /02/ 1401 -
مسعود ویسی
در05 /02/ 1354 -
صاحبه پویان مهر
در05 /02/ 1370
طارق خراسانی در کنار تو، ماندنی هستم این تعهد، رقم زدم با خون دخترِ چشم های شوق انگیز لیلی برده دل، از این مجنون هِبه کن، یک سلام، تا باران... 7. 7. 1400...
ادامه شعرامشب مگر این دل چه می خواهد خدایا کز عاشقی سیرست و خواهد مرگ از دوست او مرگ می خواهد که از مرداب سیر است در این جهان هر چه ببیند شعله ی اوست خواهد رود تا لحظه ای آرام گیرد جسمش وگر همسایه ی آن یار گر...
ادامه شعراولان اولدی گئچن گئچدی بوز اولان سویوخ اللریم عومروم تک اریدی کوچدی اغاج اکدیم گل دره م من زمیمی نامرد بیچدی کول اولدی کونلومده سودا خیاللاریم قارا دوندی یاندیرمامیش ائل چراغیم بیلمم نیچون بئله سوندی...
ادامه شعرتکرار.. پیرِ مردی لنگ لنگان هر غروب از کوچه یِ ما می گذشت و چوبکی لرزان به دستش می نشستم انتظارش عادتِ هر روزه یِ من گشته بود این یک غروب آرام و آهسته شنیدم او به من گفت: ای جوانک ای که د...
ادامه شعرمی بندم این دهان و به دل حرف می زنم با این سکوت لرزه بگیرد اگر تنم ای بدر اسمان وفا می زنم ندا إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی ای خدا اگاهیم بده نکن از خویشتن جدا در غربتم فتاده "غریب"ی به ...
ادامه شعرخواهم که جان بشوم ای نگار من جسمم بسوز و رها کن دلم زغم خواهم که بی حجاب ببینم شبی تورا این پرده برفکن بنما حل تو مشکلم ای جان جان من ای ای ماه دلفروز ای کعبه ی نیاز همه بندگان بخوان از جان روشنم ...
ادامه شعرنمیر ای دل بی نا در این خزان سرد که عشق در دل ما زد جوانه موسم ورد در این زمانه به جنگ است مرد با نامرد نوشته بر سر هر دفتری نام ما را عشق نمیرد ان که به دنیا گل محبت کشت که عشق مرگ وجود از دل زم...
ادامه شعردر کاروانی ز هم پاشیده و حیران ، گم گشته در رهی بی نام و بی نشان ، افتاده به دامِ گردباد و دستِ طمعکار رهزنان در عمق یک شبِ خالی ز دیدبان ، خوردنِ پنبه دانه برای شتر دگر یک خیال نیست او نه فقط د...
ادامه شعرکجا می کاری ام ! باغ گل سرخ.. کجا می خوانی ام ! آوای تنبور.. کجا می چینی ام در آیه هایت که زنجیر است گلوی نغمه خوانم.. به جُرم بی زبانی بسته بالم که سوزنْ کهنه در انبار کاهم... کجا نورم!؟!.....
ادامه شعراز ان می خندد این دنیا بر این سامان بی سامان گذشت عمر و نماند اخر نه یک عهدی نه یک پیمان ز ریشه زرد شد گل ها فسرده باغ زیبایی نه طاقت مانده در دلها نه یک ذره به دل ایمان چرا چون نی ننالم من "غریب"انه...
ادامه شعرهنوز پیچک های روییده از قلبم انتظار تو را دارند ولی تو دور می شوی و من در همین دور می مانم.. پشیمان که شدی برنگرد ، لاشه ی یک دل دیدن ندارد! بی تو مدتهاست که کوچانده ام بغض های بی آشیانه را به لبخند...
ادامه شعرباید که زنده بمانم عجیب نیست! از صبح تا غروب به بادی نشسته ام چون قایقی سریع برده مرا دور از این دیار بیدار می شوم تا چند خواب در این بیشه زار غم بیچاره چشمهام تا چند؟چون شلاله پر از قطره های نم؟! عم...
ادامه شعرتو را ای بامداد؛ بالا بزن دستی ! دخالت کن، ببخشاید مرا، خنیاگر هستی ! غلط کردم، اگر آن شب ندیدم روی ماهت، پای آن مهتاب ! غلط کردم، اگرپای علفها را، نبوییدم، نبوسیدم ! اگر این آسمان را، ساده می ...
ادامه شعرمن از آن دشنۀ عریان که قصدِ جان من دارد نمی ترسم از آن دزدی که رو دررو بنای بردن همیانِ من دارد نمی ترسم من از آن آتشِ سوزان که خرمن خرمن از اندیشه می سوزد هراسانم از آن سنگی که عزم تارک و دندان من ...
ادامه شعرکاش می توانستم بگویم، چگونه دوستت دارم افسوس، که همه چیز برای گفتنِ آنگونه که دوستت دارم ناتوان است
ادامه شعرعشق تعریفی دارد به تعداد آدمها! آغازش خودفریفتن است و پایانش، فریب دادن! با نگاهی به خانه می آید و با نگاه دیگری از خانه می رود! با هزار بازی ، آرزو می شود تا آرزوهای تو برباد دهد! با هزار سلام ، ...
ادامه شعردلتنگ تو ام باور کن به جای لبان تو «بغض » را بوسیده ام بیا تماشا کن بدون تو چگونه با لباس های خالی از وجودت ، می رقصم آه ای جانِ. من ببین چگونه با خاطراتت مست می شوم چگونه در پی رد پایت در ک...
ادامه شعرجز نگاه سگ ولگرد سر کوچه چرا؟ کسی این قدر به من خیره نبود ! جان! در این شهر پر از محرم اسرار چرا ؟ کسی از حال من این گونه خبردار نبود ! آه و اشکی که روان گشته از این چشم، چرا؟ پیش چشم دگران، مرهم ای...
ادامه شعرشرمتان باد ای به آغوش شب رسوای خود پنهان عاری از آیین و فرهنگ در نقاب ننگ و نیرنگ جوخه برپا کرده در پیکار با انسان بی مدارا در قفای جنگ خون آزادی به جام جهل می ریزید از گریبان تا به دامن بوی بار...
ادامه شعرمصدّق، مرد قانون و سیاست نماد زیرکی، هوش و کیاست حقوق و مجلس و صحن وکالت پُر از اندیشه و فکر و اصالت پیر استعمار دنیا، نفت ما را میمکید ملّت ما رنج و اندوه فراوان میکشید جنگ شطرنج سیاست، همه ...
ادامه شعر