- لیست اشعار
- قالب
- نیمایی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بابک وفایی
در06 /02/ 1343 -
عبدالرشید حمیدی
در06 /02/ 1369 -
بهزاد فروزنده
در06 /02/ 1385
آسمان را مرخص کردم من ماه را شب ها در صورتِ تو میبینم (رامین فاخری)
ادامه شعرشب اتفاقِ قشنگیه اگه تو ماهِ من باشی (رامین فاخری)
ادامه شعرفدایت گر شوم،جانم!فدا گشتن بها دارد بهایش را بپردازی،فدایت میشوم، جانم
ادامه شعرمن خودم می دانم که تورفتی ودگرباز نمی گردی وای حال مجنون توببین گریههمهیچامانمندهد هرزمان نام تورامی گویم اشکهازودسرازیرشوند داغسنگین توتنهاپسرم تاابدبردلباباپیداست دلشکستن هنرینیست ولی توه...
ادامه شعربی تو ای برق شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم بند رخسار تو در رفت ز تنبان نگاهم چاله آمد سر راهم پای بی صاحب من زرت در آن چاله فروش شد هیکل گنده مخلص دم و رو شد در تهی خان...
ادامه شعرخانه ای که تو نباشی آباد نیست آنکه آمد آبادش کند آزاد نیست خانه ای که کدخدایش اسیر گشته و زندانی آن خانه کدخدا نیست آن خانه اجداد نیست جایی که دختر بچه ای شاد نیست بدان آنجا هم خُرّم آباد نیست امتداد ...
ادامه شعردوست دارم بگم تو برام خیلی مقدّسی گُلم عَزیزم تو برام همه کَسی هرگز با تو نگیرم ره جدایی دُچارت می شوم ای دل کجایی هر شب به خوابم تا صبح میآیی وای به حالت اگر نیآیی میان راهم تو آشنایی مجنون می ...
ادامه شعرسخت دلتنگ و ملولم عزیز دل! تا کی فراق؟ تا کی عذاب؟ تا کی دغدغۀ جان و نان و آب؟ دستِ کم نگیر ردّ پای حادثه را احوالِ یاس خانۀ ما هیچ، خوب نیست آسمانِ دهکده در دستِ ابرهاست جانِ ستاره ها به لب رسید...
ادامه شعربا زندگی بگو که مرگ، آنقدرها هم چیز بدی نیست در گوشهای نشسته و زیباتر از موسیقی آشفتهی تو چنگ میزند بر حس و حال کهنه، باور کن بی چنگ او یک جای این ضیافت خستهکننده لنگ میزند با زندگی بگو این دختر ...
ادامه شعرفنجانم بر لبم بوسهی فال میزند قهوهی خیالت
ادامه شعرگم گشته ام ز خود ای دوست دست من بگیر با خود ببر به کوچه ی گم نام عاشقی نامم مپرس کیم بی نشانه ام آواره امنشانه ای نه زکاشانه ام ببین! سردم ،یخم،منجمدم،بی نفس ترین موجم خزیده در کویرنمکزار زندگی تدبی...
ادامه شعرآسمان؛تو چرا فکر پریشان داری تو چرا ؟ در نبودم،گاهی فکر باران داری آسمان؛تو چرا زلف پریشان داری تو چرا ؟ درون دل غمگین مرا جریان داری آسمان؛فکر چیدن آشیان داشتم در شگفتم،تو چرا ؟ در فکرت راه آشیان دار...
ادامه شعردر فرا دیدهای بی فردا بَر خوردیم به دیوارها مُهر خوردیم در کف سلول پشت پلک های کبود دعا مغزها کیش چشم ها مات قلب ها پات می پاشند مشت مشت دندان برای کلاغان مغزخوار رو سوی سایه ها بر صحنه ی سیاه گلبول...
ادامه شعرزمانی زندگی شروع شد که عشق را به تو باختم و کلبه ی محبت را با تو ساختم زمانی زندگی شروع شد که عشق را از چشمان تو یافتم و آغوش گرم تو را داشتم زمانی زندگی شروع شد که آسمان رنگ چشمان تو شد زمانی زندگی ش...
ادامه شعروقت پرواز چو بینم به شفق خون نشسته است به پهنای افق دل من می شکند وقت گردش که به صحرای غمان بینم آن یار عزیزی که زمن کرده سفر اخم بر چهره و دلتنگ و فضایش ابری است دل من می شکند از زمانی که پر چلچله...
ادامه شعردر سحر بود که فریاد بر آورد ،خورشید همه ی شب زده گان خوابتان طولانی است گوش تان ناشنوا چشم هاتان به سیاهی بسته نمی بینید مگر آسمان غرق شقاوت شده است چهره ی آبی روز زیر خاک پنهان است و صدای گل نورسته ...
ادامه شعر