تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
الیاس  امیرحسنی

در سال ۹۲ در چهلمین روز تولد دخترم چهل دعا برای او نوشتم روز چهلت ؛چهل دعا نذر توباد عشق وهنر وصفا عزیزم صبر وظفر و وفا انیسم خوشبختی وثروت وترحم لبخند و محبت و تنعم ترفیع و نشاط و زوج زیبا علم ...

ادامه شعر
علی ناب

از فراقت سر به سنگ کوبیده ام سر به آستان کلنگ کوبیده ام رفته‌ ام تا انتهای روزگار تا ببینم که تو هستی بر قرار بارها گردیده جانم غرق خون گشته ام دیوانه در حد جنون سالها دور از نگاهت مانده ام چشم ...

ادامه شعر
محمد مولوی

ذوق و شوق شعر مرا سوزاندند در مسجد قالی کرمان را سوزاندند شب ها نقش قالی ماهی تبریز را می کشم روز ها برای رزق و روزی منت این و آن را می کشم شهر کاشان با مشاهیر و شاعران و قالی بافان بنده در ضمیر...

ادامه شعر
حافظ کریمی

سوزِ دل دنیا سرکِش شده بیراهه روان گشته، حَذر آژیر زردی به قرمزی گرائیده ، خطر به چِسان چنین شتابانی تو دنیا فانیست کجا هستند کسانی که می گفتند باقیست غفلت کل بنی آدم از این فانی سرا باقی پنداشته ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

برترین حسِ سجده ها در این است پیشانی به خاک و تن ها خاکین است گوش زمین می کنیم پچ پچ ماها در سماوات شنیده شود پچ پچ ها فقط آسمان نیستا هُو دلِ ماست نزدیکتر از آنیست آنی به ماست زمین و آسمانها مملوک...

ادامه شعر
علی  پیرانی شال

ماهیِ کوچک… تُنگِ کوچک، انتظارش تا به یک سالی کشید صاحبش در سالِ نو یک ماهیِ کوچک خرید ماهیِ کوچک میانِ آب و تُنگش او مدام مستِ دنیایِ درون و فارغ از صیّاد و دام گه نوازش می نمودش کودکی لیکن زِ دور...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

هنر را جلوه آرا کرده یارا هنر با جلوه آرایی هویدا هنرآرا هنرمندی جهان را به زیبایی نمودش خلق زیبا که مجذوب هنر انسان والا به والایی به دور از جیفه دنیا چه باید گفت ما خود هان که تسلیم ادب حکمی کن...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

تـو از لطیف ترین شعر هم قشنگ تری تــــــــو در حقیقت رویای من مثل پـری اگر تـــــــو جلوه کنی نــــاز را بشرمانی قسم بـــه جـلوه آن نـــــاز به مــاه میمانی میــــــان خنده کنــــان خنده ات دارد کش ت...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

تو در خواب من هم غزالی رَمان به زیباییِ رنگِ رنگین کمان به رعنایی قد سرو بلند به آزادی یک کبوتر ز بند به شیوایی شعر نیما چو آب زلالی، به گرمای صد آفتاب خروشنده چون رود وحشی به کوه به هر ناز تو، جانم آ...

ادامه شعر
علی ناب

از عشق ان مهتاب نصرانی دین و دلم رفت از مسلمانی ماندم پریشان خاطر و درهم که پیش او حرفی کنم سر هم چشمش نمود حیران و سرگردان جانم بلب آمد ور چشمان با یک نگاه مغزم ز کار افتاد قلبم به فکر انتحار ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

جهان آفرینش را نظر کن ، ای بنی آدم تفکر کن در آیات کتاب محکمات هر دَم چه زیبا آفریده کل خلقت های دنیا را به حکمت داده بر هر یک نیازمندی آنها را به دریا امر فرموده پناهگاه باشی بر ماهی به...

ادامه شعر
حافظ کریمی

رسم ما ایرانیان پنج شنبه ها اهل قبور چشم بِراه زندگانند یادی از دنیا به دور رفتگان در انتظارند ماندگان یادی کنند با نثاری، فاتحه، طوفانِ عرفانی کنند بار الهی رحمتت را شامل آنان نما بندگانیم انتظ...

ادامه شعر
jalal babaie

دست بر آور که آب روان به زیر پاست. عمر چو برق رفت مرگ دوان به سوی ماست. کار به فردا نده کار به فردا قرار. مرگ نپرسد زتو مرگ به فردا چه کار. نیم نگاهی به مرگ نیم دگر این جهان. کام نباشد مدام، خوش نکن...

ادامه شعر
حافظ کریمی

آشتی کنیم با بندگی مبارک باشد بر همه دلها را شادی پر کنیم شادی به دلها مرحمه تاریکیها برون کنیم سفیدی جانشین بشه به خانه ها گل آب زنیم بوی محمد برسه به هم دیگه سر بزنیم که سنت رسول ماست خشم در...

ادامه شعر
حافظ کریمی

غدیر یعنی خدا فرمود علی دارم میان مردمان من هم ولّی دارم غدیر یعنی علی تفسیر قرآن است محبّت بر علی تکمیل ایمان است غدیر یعنی خدا دنبال انسان است نه در ظاهر که گویند او مسلمان است غدیر یع...

ادامه شعر
jalal babaie

محمد است فرستاده خدا به یقین. نساخت ز پیش خود او چنین آیین. عدالتش ستودنی ماشاالله به محمد. قول هو الله احد الله صمد. غرور وجهل و خودسری رها نما. تجلی نور حقیقت رو به سوی خدا نما. نکن طمع به مال دنیا ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

درهای بسته باز شود روزی گر بدانی تو رمز پیروزی علم داشت درها بسته اند یوسف با امید رد شد گشت نبی یوسف شاه کلید کل قفل های جهان امید و توکل است ای آدمیان تمام درهای دنیا بسته شوند امید بخداست که...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

کی توانی باز گویی مدح را می توانی قدر نعمت را ثنا برتر او باشد ز افهامی بشر خالقی یکتا اثر دارد ثمر کس توانایی ندارد تا ثنا حمد رحمان را بگوید آشنا اهل دنیا آسمانی یا زمین با نبوغی علم ناقص همچنین...

ادامه شعر
علی ناب

من کی ام ویرانه ای در دست باد که بسی افسانه ها دارم بیاد روزگاری بودم من باغ گلی که بر هر شاخه ام می‌خواند بلبلی وعده گاه دوستان و عاشقان تفریگاه شاعران و عارفان در کنارم بود کاخی سربلند که در ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

می‌فشارد دست ناپاکی گلوی کشورم از بروز زخم هایی که شد زرد رویی کشورم پیکرش بی وقفه درگیر همه رنج و بلا علت آن ارمغانی از خدا شد سهم ما نعمتی که او درون خاکمان هدیه نمود از حسادت دیده‌ی بیگانگان ترکی...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا