تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حافظ کریمی

وای بر کم فروشان [وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ ] یعنی: کم فروشی که فقط قند نبست روغن و برنج و دستبند نیست کم فروش فاجر است، اَلفَجار پرده در دیانت است ، اَلفَخار ...

ادامه شعر
jalal babaie

چوب لای چرخ کارش او گذاشت. در رسوم خواستگاری آبروی او نداشت. گفت حالا ای پسر زود است ازدواج. زن به خانه آوری خواهد ز تو او تخت وتاج. دختری را چون پسر می کرد طلب. گفت امروز ای پسر هستم به تب. او چو مری...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

بشنو این قصه زعشق وخطر و حسن و عیوب تا که فردا نشوی سوژه برآی یوتویوب قصهء عاشق دلداده و کردار نگار نقل عشقی که ز عشاق برآورده دمار وادی عشق بود هائل و در خون کِشدت عاقبت کام نداده ، به جفا می کُشدت ...

ادامه شعر
علی احمدی

ای عشق حلالت باد قلبی که حرامت شد عُمری که به نام من همواره به کامت شد آغاز شدی هر بار در نقطهٔ پایانم آباد شدی ای عشق ، من یکسره ویرانم هر کس به طریقی راند ما را زِ تن آسانی از عشق نشد حاصل جُز ی...

ادامه شعر
jalal babaie

شیر حق ،پرورده راه خدا. راه او از راه شیطان هست جدا. دست مسکینان گرفت و سائلی را کرد کرم. کی علی خود را نموده بنده ی پول ودرم. گردن گردنکشان را زد علی صد آفرین. چاره ی گاه چون نباشد راه شمشیرت بود راه...

ادامه شعر
حافظ کریمی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ﴿۱﴾وَإِذَا الْکَوَاکِبُ انْتَثَرَتْ ﴿۲﴾وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ ﴿۳﴾وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ﴿۴﴾عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَ...

ادامه شعر
مرتضی مبارکی

خاک ما را با میِ خمّ غدیر آمیختند در وجودم عشق مولایم علی را ریختند یا علی (ع)عشق تو اندر سینه ی ما جا شده شکر ایزد که چنین رحمت نصیب ما شده باشد ان روزی که من هم خاک درگاهت شوم بو تُرابی کن پدر تا ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

[دلنوشته ای بر حزب ۱۱۸ آیات ۱ سوره انفطار تا ۱۷ سوره طارق] سوره الإنفطار  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ﴿۱﴾وَإِذَا الْکَوَاکِبُ انْتَثَرَتْ ﴿۲﴾وَإِذَا الْبِحَا...

ادامه شعر
jalal babaie

مستی وغرورت همه پوچ است. رو سجده نما که هنگامه کوچ است. آدم که نداند که او را چه بود پیش. پس از چه سبب به خود زند نیش. آنان که دویدند فقط در ره اموال. اکنون تو بنگر که افتاده شدند در ته گودال. چشمی ب...

ادامه شعر
jalal babaie

گر تو را مهمان شدم یک لقمه ی کافی بود. هرچه از دیدار تو حاصل کنم باقی شود. سفره ی رنگین مرا هرگز نکرد حاصل پذیر. چون که روی تو ببینم من شوم آنگاه اسیر. حسن خلقت بر سر سفره ی دیدار ما. کی به خوردن می ش...

ادامه شعر
حافظ کریمی

فروزانندهِ خورشید و تاباننده ماه اوست فرمانروا و عالمیان را شاه منزل هایی نهاده در مسیر ماه حساب سال آریم به گردش ماه هلال و تربیع و بدر و محاق ماه روزها هفته ها اوقات دوازده ماه جز بحق نیافریده ن...

ادامه شعر
حافظ کریمی

[دلنوشته بر جزب ۱۱۹ قرآن ایات ۱ سوره اعلی تا ۱۱ سوره ضحی ] سوره الأعلى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿۱﴾ الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿۲﴾وَالَّذِی قَدَّرَ فَه...

ادامه شعر
تورج ریحانی

نه هرکه معتکف مسجد است و دیروکنشت به روزووادی محشرشودبسوی بهشت نه هرکه پینه بر جبین وبه لب هودارد به جان نشانه ای از آیه های او دارد نه هرکه کعبه رودقصدکوی او دارد نه هرکه باده خورددست بی وضو دارد...

ادامه شعر
فاطمه عرب پور رق ابادی

مجنون منم لیلا ببین، بی نای تو خوردم زمین ‌ در حسرت دیدار تو نابود گشتم نازنین‌ ‌ بودن بدون تو مرا جامی ست خالی از شراب‌ بی تو برایم زیستن دریاست از جنس سراب‌ ‌ دلداده قهر تو و، چشم پر آشوبت شوم‌ گر ن...

ادامه شعر
jalal babaie

نامسلمان در زد و پیکار کرد. مردم آزاری نمود آزار کرد. هر بهانه خواست تا پستم کند. ضربه ی او خواست بر شستم دهد. صبح هنگامی که برخاستم زخواب. حمله آورد او به ستم با شتاب. حمله بردم من به ستمش همچو برق. ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

گر خلیل شد ابراهیمِ خلیل الله بت شکست درون شد عزیز الله کعبه ای که خداوند قسم خورده دل ما و قلبِ ماست ای بنده بت همان هوای نفسانی است دشمن قدیم انسانی است گر کسی گریز کند تیز پا به یقین شود ، ...

ادامه شعر
jalal babaie

محبت مرد و عالم را ستم شد. پدر را بر پسر مهرش چه کم شد. برادر از برادر گشته بی زار. چرا رفتارها شد مثل کفتار. در این عالم چرا رحمی نباشد. نمک بر زخم من پیوسته پاشد. همه سر کرده ایم در پول وبازار. نمی ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

  وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ هر آنچه رسد به انسان از بد و نیک فعل اوست خود دهد جواب بد و نیک نیک را نیک و شَر را نیک کی دهد نیک نیکی رسد انسان یقین فضل خداست قاطع و مکتوب شده...

ادامه شعر
jalal babaie

بود دزدی زبر دست و ظریف. صاحب هر خانه را می کرد نحیف.لقمه ها ی چرب و روغن دار را می کرد نهان. هر کجا گنجی که آنجا بود کرد آنها را نشان.کار و بارش او حسابی رونق و بالا گرفت.تا که کم کم او به کارش ج...

ادامه شعر
حافظ کریمی

[دلنوشته ای بر حزب ۱۲۰ آیات ۱ سوره شرح تا ۶ سوره ناس] سوره [۱۱۴]ناس بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَ‌بِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاسِ ﴿٢﴾ إِلَـٰهِ النَّاس...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا