- لیست اشعار
- قالب
- مثنوی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
محمد جوکار
در01 /02/ 1341 -
فاطمه لشکری "راحیل کرمانی"
در01 /02/ 1394 -
نرگس دوست
در01 /02/ 1394 -
خدیجه زینالی
در01 /02/ 1394 -
mohammad hoseinzade
در01 /02/ 1394 -
علی میرزایی
در01 /02/ 1394 -
نورعلی احمدی فالحی(مدرس)
در01 /02/ 1394 -
حبیب نیکبخت
در01 /02/ 1362 -
حسین نوریان
در01 /02/ 1349 -
حسین حاجی آقا
در01 /02/ 1395 -
فاطمه زهرا کمانکش
در01 /02/ 1382 -
سمیرا رجب زاده
در01 /02/ 1399 -
حیدر حیدری راد
در01 /02/ 1399 -
بهزاد فروزنده جونقانی
در01 /02/ 1354 -
امین آزادبخت
در01 /02/ 1366 -
مهدی فصیحی رامندی
در01 /02/ 1401 -
شهناز عیدی وندی
در01 /02/ 1358 -
علی مزارعی
در01 /02/ 1342 -
mah mi
در01 /02/ 1358
چشم گرداندم و دیدم دختری خوش آب و رنگ با دو چشم و ابروان و گیسوی ناز و قشنگ آمد و با خنده های ممتد و پر شوخ و شنگ چشمکی بر من زد و بگذشت مثل یک فشنگ گفتمش کیستی ای دختر رعنا و قشنگ؟ گفت توب...
ادامه شعرگر چهره ات آرامش دنیای من است این دل و چون بَرده و ارباب من است چون به نفسهای تو محتاج شدم در هستی هر لحظه که در فکر تو باشم ز تنم در مستی غوغا شده دنیای من و من شده ام نامحرم آواره کوچه یا که آن شه...
ادامه شعرمردمان این جهان را ، ریشه هایی واحد است آدم است آن ریشه و روحش به موضوع شاهد است خواه سیاه و زرد باشد چه سفید و گندمی جملگی از شاخه ای واحد جدا گشتند ، همی این زمین و کوه و دریاها از آن یک خد...
ادامه شعرآدمی را هرچه بودش ادب است بر کف هرچه ترازوها زر ، است تربیت را چون نباشد در کسی جان دهد تنها به مرگ بی کسی آنکه در عمق وجودش احترام هرکه گردش اید او اوج مرام عسلی را هرزه ی هرجا شود جمع دورش را بس...
ادامه شعرذات انسان چو گیاهی سبز و خرم در کنارت ریشه ایست محو و محکم آن روز که شود ترک محبت رفته رفته از ریشه شود خشک ، این گیاه خفته یا که خودت هوا بدارش گل دهد باز یا که ز اول بر دلش چو نی نزن ساز هرچه ک...
ادامه شعرخانه ای خواهم ساخت خانه ای از جنس تاخت خانه ای با دران ارزقی خانه ای با صدای زندگی سر ریز عشقش میکنم با دلم پر امیدش میکند باطنم می سازمش با خشت جانم می آرانمش با قلب...
ادامه شعرولادت 8 ربیع الثانی 1442 سه شنبه 4 9 1399 از عرشِ خدا، منادی آمد میلادِ حسن، به هادی آمد آمد به جهان، شعاعِ نورش مِن جمله،نشسته در سُرورش از مَقدمِ او، ستاره روشن عالَم به وجودِ او، مُزَیَّن در هشت...
ادامه شعررتبه از تنهایی انسان بگیرد نشأتی جامه را همراهی ما گر بگیرد کهنگی صبر سیر زندگی را قدرتیست درک هر رخ دادگی را برتریست هرچه بینی غرق آن ریشه بدون محو آنی یا برون یا اندرون طالب علم را ز آخر مستی اس...
ادامه شعربمان عزیزِ دلم 25/7/1402 درباره واقعه حملۀ اسرائیل به بیمارستان المعمدانی فلسطین دل هایِ خلق، خانه یِ درد است، عزیز دلم هوایِ واقعه سرد است، عزیز دلم زِ بغض و کینه پُرَم، گریه می رسد فریاد هر آنچه م...
ادامه شعرآن خدا بازیگری هشیار بود برتر ز هر خلقی بدان دانا بود چون بساختش سینمایی چون جهان آسمان و کهکشان و این زمان گر خوشی ها را کسانی امتحان مشکلات را تبصره شد در نهان ما که ناشی ها بدان بازیگری عصر ما...
ادامه شعرای فلسطین، خاکِ مظلومان، سلام ای به چنگِ ظالمان ویران، سلام مهدِ توحید و تمدّن بوده ای روزِگاری خوش، به چشمت دیده ای بیتِ مَقدَس، مسجدُ الأقصایِ تو مسجدُ الصَّخرَه، رُخِ زیبایِ تو چون سلیمان، در پرستش...
ادامه شعرشیطان و جوانی هم کلامند که هرکس را توانی در چه دارند گذشت و بعد چند هفت روزی از کار به هم رو کرده گفتند گو تو از بار جوان را من به کرده چون بنازم چه کینه در به سینه ها بساختم چنانی گر به اغفالم که...
ادامه شعرچه امسال ها گذشت و دل نیامد این دلبر و این نور بدان رخش نیامد چه ایامی به فکرش شب که صبح شد این جسم در عذاب ها جان به لب شد ما که طعم جهنم را بدین دنیا چشیدیم هر درد و فلاکت که ز این دنیا کشیدیم ا...
ادامه شعرگر دهانی باز شود گوید سخن زآن کسانی خون خورندُ جان دهن گر تو یک حرف که هزاران گنه هست وای کسانی که تو را اطاعت است وای که روی زین پس این گیتی یه روزی ای پست سیرت ظالم که زآن آتش بسوزی ز این دنیا ک...
ادامه شعرشبی مستم به ره رَستم به از خواب و که تن خستم به نهری خوش صدا ،سیما شکوفا شد دل آن رؤیا قلم دستم نویسا شد که یک آن این به یادم شد تو را ای یار چه من کردم چه سامانی به تنگ کردم که این دنیا ز شاهد ...
ادامه شعرجعفری یاد جوانی مان به خیر خاطرات جاودانی مان به خیر با نگاه دل جهان را دیده ایم چون پرنده آسمان را دیده ایم زندگی در آن زمان ها ساده بود شهر ما را مردمی آزاده بود مهربانی تا فلک سر می کشید کفتری از س...
ادامه شعرچو گذر کند زمان را عمر ما به تیغ بگیرد وای بروزی که تباهی نامه در دست بگیرد ز تو من دعا کنم یار چو هدایتی شوی باز نکند که بد کنی تا سر ما به زیر سرآغاز یک کلامیست پر ز معنا ریشه ای عمیق دارد ز کتا...
ادامه شعردلا بگذر که ما را عشق روا نیست درون سینه جای رقص ساز نیست دلا بگذر که عشق را جز سیاهی نباشد جای هیچ درد و تباهی دلا بگذر که هر زخمی چو سوزان که دردی همچو شمشیر هست و بران دلا بگذر که این بخت یار ...
ادامه شعرترس بیجا مانع رشد بشر گر توهم بر دلت شوم و تشر هر چه خواهی گر دلت غوغا شود بازیچه ی آن دست ناپیدا شود بر دلت محکم بزن دستی حکیم این توهم بر تو القائی عظیم گر توانستی بدان قالب شوی فارغ از علم های ...
ادامه شعرپروانه ی دل افتاد در تُنگِ بُلورِ غم در فکر رهایی بود از چنگِ شرورِ غم با کوشش و سرسختی , بر شیشه که میلغزید هر کس که نگاهش کرد پنداشت که میرقصید او در تبِ پرواز و جَستن زِ اسارت بود رنگین پر و بال ...
ادامه شعر