تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سامان نظری

چون بگشتم شاعران و دفتران عاشقی را جستم از کلامش مهربان جان به سر ، غزل سرایی رسم عاشقیست کاین بدانی از پس هر عاشقی دیوانگیست گر درو تخته که با هم جور نیست عشق خالق گر چه مخلوق جور نیست چون بر این...

ادامه شعر
سامان نظری

برادر بر برادر رحم نکرده بدو نیرنگ زده و حیله کرده ببردند در بیابان ها به کاری گرفتند آن برادر را به یاری ز فرزندان چه شد،یعقوب اصیل زنده چون شد خاطره،هابیل و قابیل آن خدا عالم که گر معبود ماست بر...

ادامه شعر
سامان نظری

نگاهی به تو کردم،یک زندانی آزاد(آدم) یک گنجه بی در،کهنه و تیره و تار(آدم) زیبایی که ندارد،نه گل و نه چمن و درخت(آدم) از این اتاق خالی و پوچ،به کجا باید رفت(کبوتر) گرفتاری و در بند،بی هیچ نگهبانی(آدم...

ادامه شعر
سامان نظری

تو در همه وجود من،زنده و پایدار هنوز اما درد این دلم ، حسرت دیدنت هنوز فهم ی نبود در آن زمان،درک کند وجود تو جهان اگر بهشت بُوَد ، زمین آن وجود تو آنچه نشسته در دلت،مهر خدایی بود و بس برای عشق بعد...

ادامه شعر
سامان نظری

ای خدا هر چه بگویم دل کم است عدل این دنیا بسی خیلی کم است از کجا بازگو کنم بهر کسی اینوری و آنوری از ناکِسی هرچه گفتم از پس عدل علی ناسزا شد در جواب از هر کسی خوب ببینید با ما دیگر چه شد از علی ...

ادامه شعر
سامان نظری

در میان این منو تو،اتصالیست در خیالم چو رسم به روز موعود،آنچنان خراب حالم می شود عشق تو آغاز،مثل چمنِ گره خورده تو شدی تمام افکار،این دل بنام تو خورده این منم خدای حسرت،بهر دیدن یار دوباره این و آن...

ادامه شعر
سامان نظری

از جنس خودت بر ما ستادی همه جان ها، ز آغوش فتادی از ضربه هر پا که بر روی تو کوبن نقاشی هر کس،بر سطح تو بودن این فضل خدا بر همه ما از درون تو رسد،روزی ما کاین روز ازل کیست بگوید تو نبودی تا قبل قی...

ادامه شعر
سامان نظری

تاریخ چو کتاب است زیباست پند هایی که در آن هست زیباست چشم و گوشت ده به قعر این پندهایی که رفته عمر ها و که گرفته چه جان‌هایی عیسی و کسی به راه برفتند در راه همی گرسنه گشتند پس او را بگفت نانی بستا...

ادامه شعر
سامان نظری

هفت سال اسرائیل و خشکی هفتاد هزار گناه کار و موسی کمر به راه بیابان بر گرفتند تا کم کند شاید از این بلاها دستان موسی بر دعا و خدا بالا ز لطف خود ، بپایان این بلایا ندا آمد که موسی این نباشد دعای...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

نماز من به چه ارزد که معنی اش گنگ است که آب در دل هر تنگ شبیه آن تنگ است ستاده آن به نماز و دلش به بازارست تمام مردم بازار از او در آزارست فلان به سجده و دل پیش همسر همراه خودش به قرب الهی بداند ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

یک مادری که غمخوار، تنها و دل شکسته از عادتی قدیمی ، بر جان ما نشسته نفرین برگ تاریخ ، بر ما به روسیاهی این خاک پاک اینک ، افتاده بر تباهی یک سرزمین و مردم ، هر یک جدایی راه باید بجای دوری، هر دو ف...

ادامه شعر
سینا احمدی نیت

اختلاف منم آن سروِ غرور که لم دهد روی زمین ❖ تویی آن بهرام گور در قیمت دلار کمین منم آن پنبه شتر که میخورد لُف لُف پفک ❖ تویی آن رستم دستان که خورَد از کم،کتک منم آن مرد قداره که همش دریا کنار❖ تویی ...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

هرگاه که اذن داده ای مرا به بارگاهت چه شاد گشته دل من ، به سختی راهت منور کرده ای این ره ، به نور پاک پارسایی به امر خالقت ناجی ، به هر مضطر و تنهایی تو پیشوای ...

ادامه شعر
Mahan Zehtabian

به نام خداوند نیکی طلب خداوند روز و خداوند شب به نام تو ای یاور جان و روح خداوند روزی ده باشکوه به نام تو ای جان در دست تو به نام تو ای روح سرمست تو ز یادت امید دلم زنده شد به لطف تو این روح پاین...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

(بسم الله) تا میتوانی خوب باش گل را بکاری جای خار _________________ نشکن دلی را آشکار تا میتوانی عشق بکار دلم شکست آن آدمی که گفتمش تو جانمی یادم نمیره کارِ او کردش مرا آواره او دل را شکست محزون شدم ...

ادامه شعر
جواد  جهانی فرح آبادی

خاطره خوب من به یک خاطره خوب نفس می بندم یادلی گرم به تو یا که به کس بی بندم ثابتت می کنم این را که تو مال منی می توانم بدهم قول که دنبال منی اگر امروزتو را با همه تن می خوانم حاصلش اینکه فقط عش...

ادامه شعر
سیده فرزانه رضوانی نژاد

غمینِ داغِ یاران شهیدم ازین آشفتگی ها نا امیدم چه گل هایی که پرپر شد به چل شب به رخسار گلستان ، سرخی تب دو چشمم ابر پر بارانِ دریا دلم آشوب طوفانیّ صحرا برای امنیت، خوبان شهیدند از این دنیا شهادت برگ...

ادامه شعر
jalal babaie

کجایی تو کوروش که ایران شده سگ پرست. به تلقید فرهنگ غربی شدند مست مست. به دارا و نو شیروانت قسم که ایران بیرزد به کل جهان. به قبری که دارا در آن خفته است سگی آمد و قبر او شد نهان. اگر شیر شرزه حمایل ...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

خدایا خسته ام خسته به قرآنت قسم بسته چقدر خواهش ازت کردم چقدر من گفتم از دردم نکردی هیچ اجابت تو نکردی هیچ عنایت تو فقط بر من غضب کردی با رنج من را ادب کردی چه شب ها گریه کردم من چقدر آزار رسید بر من ...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

پروانه ها . پروانه ها . . . مدتی در پیله بودم سایه سار لاله ها بغض اشک آبستنی در لابلای ناله ها عضو دورافتاده ای از محفل پروانه ها زخم غربت خورده ای در گوشهٔ ویرانه ها عطر یاس وسنبل‌ وبابونه نرگ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا