تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن  مصطفایی دهنوی

« دو روز عمر » ما غافل از وظیفه ی انسان نمی شویم در مُلک حق ، به همره شیطان نمی شویم ایمان ما ، به غفلت و بیهودگی ستود ما غافل از طریقه ی ایمان نمی شو...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« رُخ نیاز » همین که حکم خدا شد،که ما نماز کنیم رُخ نیاز به درگـاه بـی نیاز کنیم طراز حکم خدا را ، که ما نـمی دانیم نـمی شود که بر حکمش اعتراض کنیم...

ادامه شعر
دکتر سجاد  فرهمند

ایران کاش می شد بی کسی را عاشقانه داد زد حرف از رسوا شدن باطعنه برشغاد زد بارها دیدیم درخلوت نشسته مرگ ما برکفن اصلا نمی شد رنگ های شاد زد چشم هامان دیده اند کشتارنسل آدمی ضربه ها را ماندلا یک عُمر ب...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« گردش دنیا » به حکم قاطع حق ، هر چه اعتراض کنیم به روی خود زِ جهنّم دریچه باز کنیم هر آنکسی که نـترسیده اس ، زِ قهر خدا چه خوش بُوَد به گلیمش که پا دراز کنیم م...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« گنج دانش » کلید دانش خود ، گر بجوئیم درِ گنج خدا ، بتوان گشودیم خدا آن گنج دانش را نهاد است به روی این زمین تا ما بجوئیم درِ گنج خدا ،علم است و دان...

ادامه شعر
محمود گندم کار

آتشگاه پارسه زیر چتر نور ماه و چشمه ی اندیشه و فریاد می نگارم قصه های بیستون و تیشه و فرهاد زیر پایم پلکان سنگی ی دروازه ی تاریخ حک شده بر پایه های یک ستون این رازها چون میخ رازهای باشکوه قصه ی ویران...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« حکمت حق » ما از دیار ملک صنوبر1 بیامدیم از عالمی به عالم دیگر بیامدیم با رأی خود به عالم هستی نیامدیم با رأی و حول و قوه ی داور...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نقش حقیقت » بـر دست جهانی نَـبُوَد یک سـر کارم من کار جهان را ، همه بر دست بدارم گـر جمله ی مخلوق ، به تدبیـر برآیند نـتوان خِللـی1 جمله بـیارنـد ب...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« بی هنران » در دایره ی مُلک جهان ، بی هنر هستیم ما بی هنران ،کی به ردیف بشر هستیم ما بی هنران را هنری شاید و باید باید همگی خالقِ خود ، را بـ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« مرغ الهام » ما که در ملک فنا ، کار بقاء ساخته ایم زین سبب مُلک فنا ، از نظر انداخته ایم ما که خود را زِ سر کِبر و ریا ساخته ایم علم و تقوا و ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« رهرو » غوطه ور مُلک جهانـی منم رهـرو این منزل فانـی1 منم مردِ ره سادگی و صافی ام چون بابا طاهر2 همدانی منم عارف صافی ، بابا طاهر بُ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« رتبه ی آزادگی » کسی که یک نفس ، آسودگی ندید منم جفا زِ مردم اغیار1 خود بدید منم کسی که راحتی از زندگی ندید منم در این زمان ره آزاد را ند...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نقطه ی توحید » نقطه ی توحید و هدایت منم صاحب هر رأی و ارادت منم رأی پیامبر(ص) بُوَد از رأی من حافظ بر رأی نبوت منم گر تو عنایت نشناسی...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« صحنه ی میدان » هر چه با چشمم، نظر در صحنه ی میدان کنم گوی حق نَـبْود،که غلطان با سر چوگان کنم من طلب کردم، محبت از ره ایمان به حق کو محبت تا که من تجدید این ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« رموز حکمت » من از دلم ، ره امر تو آرزو بکنم کجا که امر تو جویم، وصل او بکنم تو آرزوی دلم رد کنی، بگو چه کنم مرا به امر تو بُد ،که آن آرزو بکنم به هر طریق ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« عمل نیک » من آمدم به مذهب رندان1 ، نظر کنم کردار نیکشان ، به جهان معتبر کنم گفتار و کارشان که بُوَد بر رضای حق کافر شَوَم ، اگر اطاعت دیگر کن...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« درگاه حق » بیا ای هنـر پیشـه ی راه حق مـرا پیش بـر ، تا به درگاه حق به نام علی(ع) ، صحبت آغاز کن علی(ع) پایه و رکن درگاه حق علی(ع) ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« مرغ بی پَر » خداوندا ، من آن بـی خانمانم چو مرغ بی پر و بی آشیانم اگر درد مرا درمان نکردی بـسوزاند ، تمام استخوانم تمام عمر در جانم...

ادامه شعر
محمود گندم کار

در شگفتم از شکوه و شوکت اهرام در گذار مهر و ماه و زهره و بهرام مصر و آن اهرام زیبای شگفت انگیز نیل و رب النوع ها در دشت بی پاییز جیزه از سنگینی ی خواب خوش اهرام در سکوتی ماندگار از قرنها آرام از هزارا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« اسیر دام » خداوندا غلط کردم ، اگر گفتم مسلمانم یقین از این مسلمانی و گفتارم پشیمانم تمام عمر خود در دین و ایمان غوطه ور بودم کدامس بهره ی دینم، چه با...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا