تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مروت خیری

نمی دانم کجا هستی اما می دانم اکنون جایی از جهان زیباست

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

یا رسول الله بده اذنم که تا شاعر شوم وصفتان گویم شوم مداح آستان شما می زنم یاهو و هردم ناله از جان می کنم آرزویم تا شوم میهمان این خوان شما در میان دوستان گم گشته و درمانده ام بنده ای کوچک ولی از...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

نام حسین حکمت قرآنی من است من بی وضو دست به قرآن نمی زنم ما جملگی ریزه خور در این خانه ایم زین خانه هیچ وقت پشیمان نمی شوم هرکس که خاک را به نظر کیمیا کند من این حسین به عالم امکان نمی دهم جانم ...

ادامه شعر
فاطمه زهرا  کمانکش

منم شناس همه، ناشناس پیش تو اما منم کنار همه، در فراق روی تو اما سلام بر لب خندان به پیش چشم رفیقان سلام ای غم پنهان به خاک کوی تو اما تو با نشاط و شتابان، به تیز، سوی نهایت منم، وَ پای دل خسته ام...

ادامه شعر
فرید  آزادبخت

ساقی به جام جور نریزند خون خلق ! عدل آن بُوَد که دست گشایش برآورند در آفرینشی که نظرگاه لطف اوست گبر و جهود و مسلم و ترسا برابرند صد راه پیش پای حریفان طاعت است بیچاره زاهدان که ز دستار نگذرند ...

ادامه شعر
محمدرضا حیدری

منزلگهی میداشتم درکنج لب گلروی او پیچیدخارش درسخن آوارزد کاشانه ام برتن گلان پیچیده خاری ازجفاباهرقدم دردی نشاندبردلم آن بی وفا دردانه ام اوبشکندبغضی زمن باناله هایی پرشرر من نیک دارم خشم اوبایاد او ...

ادامه شعر
ترانه  اسماعیلی

ما که فانوس به دستیم پی خانه دوست شاید گره از بغض گشاییم بر شانه دوست با غمی سرشار و پریشانی احوال سیاه به امید آنیم که شویم دردانه ‌دوست تقدیم به دوست و شاعر لبریز از احساس مهندس ایمان جلیلی عزیز...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

نیمه رسید عمر من، شُکر خدا قشنگ بود گرچه غم و گلایه ها، تلخ تر از فشنگ بود لیک برای چون منی، قافیه گر که تنگ بود سفره ی دل ولی گشاد، نقل دلِ زرنگ بود صید شدم به روزگار، بیشه پر از پلنگ بود شکوِه کجا ب...

ادامه شعر
مروت خیری

عشق بود همیشه میانِ ما حتی زمانِ بوسه ها

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

آنگه که از خشم لبالب میشوی چو تنور چشم بر هم می نهم و باز سکوت می کنم یا آن دمی که سراسر پر از اشک می شوی من هم پیاله میشوم و باز سکوت می کنم از لحظه بارش یخ پاره های تگرگ بر سرت چتری زِ آهن می شوم ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

خانه را سقفی ز مهر و عشق باید داشتن ورنه هر لانه شود آرامگاه ماکیان گر نباشد شعله ی عشقی میان منزلی پس چه فرق باشد میان خانه با نامحرمان؟ مهر مرد اندر سرای کوچکش یک نعمت است بهر فرزندان و همسر، چون هم...

ادامه شعر
محمدحسین خدیوزاده

ای جغد سیاه شوم چرکین کمتر تو نوای غم فزا ریز بس نیست خرابه های دیرین از بام حیاط ما تو برخیز برخیز پلید پست آیین از پیش دو چشم من برو تیز این باغ و سرا و دشت دانی؟ بود است چراغ و چشم عالم بلبل همه گو...

ادامه شعر
عنایت کرمی

سنگی ز روی تکبر به شیشه گفت آیا تو هیچ دمی کرده ای درنگ روزی اگر به تنت ضربه ای زنم طعمِ حیات به کامت شود شرنگ؟ رنجید شیشه و گفتا چنین مباد ...

ادامه شعر
عنایت کرمی

منفعتِ عالمِ دنیاپرست با ضررِ دشمنِ آیین یکی است در نظرِ تاجرِ سرگین فروش منزلتِ سکه و سرگین یکی است خبرۀ شطرنج نباشی اگر فایدۀ توسن و فرزین یکی است داوری مردمِ این روزگار برسرِ خمیازه و آمین یکی است ...

ادامه شعر
محمد ادریسی

ای قلم این نثر به نظم تسکین دلم کن عذر این جسارت ، از اهل ادب یا که قلم کن بگو که یکی سکوت هر شبم را بر هم میزد رفیقی که هر شب دیر یا زود ،به من سر می زد ساغری که می ریخت و هی می خورد از خون دلم بگو ...

ادامه شعر
لقمان مداین

زانو زده اند جمع ملائک به دورت فرمان الهی است که بالین شما وادی امن است دستان دعایم همگی عِطر گرفته ریحانه صبایش همه از نرگس و یاس است من سجده کنان پیش خدا وعده نهادم او وادی طوبی است دلم وادی طور است...

ادامه شعر
فرزانه فغانی

تا کدخدای دِه بر ماست ، کاری نمی شود امضایی پای آیینه ها ، جاری نمی شود اینجا کلاغ ها چون کبک ، می روند ، اما تصویر ماهِ حوضمان ، ماهی نمی شود گُرگان به گله می زنند در پوششی زِ میش افسوس ! که با مرگ ه...

ادامه شعر
عنایت کرمی

رفیقِ غافلی در جمع یاران بگفت انگشترِ دستم طلایی است ره آوردِ نکورویی توانگر در اوقاتِ عزیزِ آشنایی است برای من متاعی بی بدیل و نوایی در زمانِ بینوایی است رفیقِ عاقلی خندید و گفتش بهای هدیه ها در بی ب...

ادامه شعر
مهستا راد

بخوان مرا ز چشم‌های بی فروغ ببر مرا به عمق جاودانگی بدان که از کنار لحظه‌های تو نمی‎‌رسد که دست من به خستگی کدام کوچه از تو دور بوده است که این چنین نشسته‌ام به تشنگی به جان پر ملا من نشان شده ...

ادامه شعر
فاطمه زهرا  کمانکش

[خاک باران زده] شرط دلداری تو ضد همه قانون هاست در طریق تو همه بی‌گـنَهان قاتل تر من عقیق یمنم، سرخ، از آن جایی که آتش عشق تو در جان و دلم حائل تر آرزومند توایم اَرچه فقط دردی تو عاشقانت همه جا ا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا