- لیست اشعار
- موضوع
- کودکی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بابک وفایی
در06 /02/ 1343 -
عبدالرشید حمیدی
در06 /02/ 1369 -
بهزاد فروزنده
در06 /02/ 1385
به چه قیمت… هر روز و شبت غرقِ گناهی به چه قیمت با پولِ کسان فکرِ رفاهی به چه قیمت این مذهب و دین جامه یِ تلبیسِ تنِ توست با پوششِ دین فکرِ کلاهی به چه قیمت گیرم که کسی کار به کارِ تو ندارد بر کرده ...
ادامه شعراسیر منطق خون ریز نادان درخت و رود و ابر و کوه و باران به روی شانه ی ، زخمی جنگل نشسته بوسه ی داغ بیابان
ادامه شعرکنارِ منظری زیبا و روح افزا ولی تنها غریب و غرق در گردابِ یک رویا سوارِ توسنِ عمری که برق آسا به سوی مقصدی مجهول می تازد، تو را خواهم، تو را جویم تو را گویم : که ای ایام سبزِ سادگی ای کودکی! ای ر...
ادامه شعرآمده فصل بهاران ای عزیز دل و جان زمحبت خوش گوی نغمه شادی خوان وقت آن شد جانا که در این سال جدید خوش بگوئیم ز مهر تا برود غم ز دلان روزها از پی هم می گذرند ای دوست عمر ما را تو ببین رفت چو پائیز ...
ادامه شعر*تو اگر دخترت را بگورش فکنی، خود بسی حرمت داشت،،، نکند با مغز ناقص بفکر آبروئی، طفل معصوم مگر قدرت داشت... *دخترک بچّه بدیدم، که جُز آن دردِ نگاهش، به نظر خودْ به راه داشت، او که خود اِنگاری، غُصّه ...
ادامه شعر..... این منم نشسته بر آستانه ی یکهزار و چهارصد کسی که تلفن های دوزاری زده پنجزاری ها خرج کرده لواش یک تومانی خریده وُ خورده با تَشتَکِ کانادا وُ سیاه بازی کرده شاطرِ از کمر به بالا دیده با دو چوب ب...
ادامه شعرباز زمستان بارش برفای مستان میخورد بر کوه هستان نیست دیگر لخت و عریان شاخه ساهاری درختان پیک شادی و نوید شد بارش برف زمستان ریگی هستم کودکی از فصل سرما در درونم پر شده غوغای گرما برف شادی در میان کو...
ادامه شعرکودکی هایم گذشت هنوز نمیدانم حضانت عروسک هایی را که سر به بالین آغوشم نگذاشته اند چه کسی به عهده گرفته است؟ آسمان زیر گامهایمان نفس نمیکشد سرمان سقف را پاره کرده است آرزو ها زیر فرش جا ماندند کاش پا...
ادامه شعرلیلی است عاشق است… مجنون می شود دیوانه می شود زلیخا می شود بوی عطر ِ خواهرش را می خواهد بیاورند دست به آب بزند طلا شود تمام علی ها وسط خیابان ولیعصر رقص و پایکوبی به پا کنند امشب تمام ِ امیر ها باده ...
ادامه شعرچادر نماز بود طفلی در یکی اقصی ی دور با نزاکت خوب و شیرین همچو حور طفل نو پا بی ریا و پاک بود دختر ما معدن ادراک بود دستهایی کوچک و چشمی سیاه قلب پاک و صورتش مانند ماه ژستهایی خوشگل و شیرین داشت از خد...
ادامه شعرچون نگین (به مناسبت ماه مهر و پاسداشت مقام معلم) **** وقت آن است که ز جان یادش کنیم او که جانان است ز دل شادش کنیم آنکه خود می سوزد و محفل روشن می کند قصد او آگاهی است و جمع گلشن می کند می خروشد گاه گ...
ادامه شعرهیلدا پریچه ای تو، مرا می بری به رویاها شکنج گیسوی تو چون نسیم و دریاها طلوع آذری، ای آفتاب آذرماه شکوه ساغری ،ای جام می در آتشگاه فروغ مادری ای چلچراغ خانه ی ما چراغ عمر پدر ،ای ستاره ی زیبا ف...
ادامه شعرزیاد به جلو آمده ایم زمان باید سالها پیش در خانه ی مادربزرگ متوقف میشد کاش در بازی های قایم باشکمان روزگار چشم میگذاشت و ما پنهان میشدیم ... دلم تنگ است مادرجان برای بازیِ با بچه های خاله ام برای کوچه...
ادامه شعرمی دویدیم سوی ساک زیپ دار صفحه ها، در همان حالِ سرور بچگی، از میان صفحه های گِردِ دارای شیار، می شناختیم چند تائی را ولی با سادگی، «آمنه»* نام یکی بود با یقین، چون می خواند «آغاسی» آنرا با طنین، دیگ...
ادامه شعرنمیدانم از کدامین راه،نسیمِ سحر عطر گلهای مادربزرگ را می آورد ... گویی در لابلایِ صفحه های گمشده ی زمان هنوز هم برای خرید نان می روم طعم توت و آلبالوهای کوچه را به خاطر می آورم و گاهی صدای گربه ی کنج ...
ادامه شعرام -اس دخترم، دخترکم دل قشنگ ، شاپرکم تو که پروازکنان با چرخش میون هرچه گل با ارزش خودتو نشون دادی که چقدر از خود گل تو بهتری مثل یک دختر خوب و دلربا میشدی عطرگل و مهر و صفا **** چی شد از کجا اوم...
ادامه شعرچه کنم، مرغ دلم باز هوای کودکی دارد پس از پنجاه! سردی بالش به آن بامِ خانه ی گسترده زیر چتر آسمان صاف و مشحون از ستاره، به زیر نور مهتاب اَمردادی، و آن پشه بند سفید چارگوش، آویخته از میخ ها بر دیوار...
ادامه شعربچگی آی بچگی، تو عالم بزرگتری، با صد هزار در به دری، خوب ما رو قال گذاشتی و رفتی و موند بی خبری .... دلمون پُکید آخه از این همه رنگ و ریا، توی این دنیای خشک و بی گل و پر از جفا، اگه اینجا یه دفعه رو ...
ادامه شعراین گل از جعبه ی مدادرنگی هاش روئیده کنار کلبه هفت ها گاهی کلاغ ها گاهی مرغابی ها هشت ها همیشه کوه هستند تصویرهای کودکانه بدون حساب و کتاب، کودک ها منطقی ترین آدمها هستند آنها برای رنگها این همه فلسف...
ادامه شعربه گوشم می رسد آوای قُل قُل ، همانجا کناری گوشه ی ایوان، از نای سماور در کنارش، بر زمین، یک سینی از جنس وَرشو* درونش استکانهای کمرباریک لب زرّین و آن نعلبکی های گل دار واژگون بر سر عطر چای لاهیجان پی...
ادامه شعر