- لیست اشعار
- موضوع
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بابک وفایی
در06 /02/ 1343 -
عبدالرشید حمیدی
در06 /02/ 1369 -
بهزاد فروزنده
در06 /02/ 1385
«تیغ زبان» روزی شکسته قفل دهان می شود بدان روزی بُرنده تیغ زبان می شود بدان روزی رود سیاهیِ شب می دمد امید پیدا که نور حق به جهان می شود بدان روزی اسیر و بند قفس می شود ستم روزی رها ز بند و قف...
ادامه شعر«تزویر» در خانه ی تزویر شبی تار و سیاه است سجّاده ی تزویر نشانی ز گناه است شیری نشود هر که در آن مکر و ریا بود این روبه مکّار که خود عین گواه است با مکر و ریا چاه مکن بهر کسی تو آنکس بِکند چاه...
ادامه شعرسر میان برف کرده مانند کبک میخورد باز شیطان از او رکب ... او نقابی بر چهره خود دارد تا که شیطان را به زانو آورد ... ما سخن گفتیم او گفت یاوه است به خیالش آمده فرزانه است ... جسم و روحش آلوده گشته به ...
ادامه شعرسه رباعی مهدوی #رباعی - شماره ۱۲۹ نیمه شعبان تقدیم به پیشگاه حضرت ولیعصر (عج) یک بار دگر نیمه شعبان آمد ذکر خوشی از حضرت جانان آمد در ظلمت بیکران عصر وحشت بر درد بشر مژده درمان آمد ۶۵۴ ***** #ر...
ادامه شعر«شام تار» دیدم که در بند است خورشید زمانه دیدم که ظلمت گشته شام تار خانه دیدم هوا تار است و مهتابی در آن نیست نوری نمی تابد به کنج آشیانه دیدم پرستو نیمه شب ترک وطن کرد کوچ پرستو بود در شام شبا...
ادامه شعر«خواب» کدخدا این خانه ویران شد تو در خوابی هنوز فصل پاییز و زمستان شد تو در خوابی هنوز روبهی گردیده سلطان وای بر احوال شیر در قفس بس شیر غرّان شد تو در خوابی هنوز شمس تابان در غل و زنجیر شام ظ...
ادامه شعر«دریای طوفانی» آبی نمی شد آسمان گر قطره بارانی نبود در چشمه ی جوشان دل عشق فراوانی نبود هرگز نمی شد خوش نوا مرغ هَزار زندگی گر سوسن و آلاله ای در باغ و بُستانی نبود هرگز نمی شد گوهر دُردانه ای...
ادامه شعرمروارید دریا کجای قصه ی مروارید دریا تو نیستی قلبم تاریکه توی این روزهای دل شکستن دلم با موج دریا همرنگه نمی خوام موج ها طوفان بشه دلم از دلشکستن بیزاره نزار صید ترال من و از دریا برداره تو غمگینی دل...
ادامه شعردر خاطره های من زنی غمگین است از من گله دارد که منی غمگین است توی تن من کسی قفس می بافد توی تن من تارتنی غمگین است...
ادامه شعر«شیر و روباه» روبه مکّار هرگز شیر غُرّانی نشد نفس آدم پیرو آئین انسانی نشد بیشه خالی گشته از سلطان نباشد شیر نر روبه مکّار در این بیشه سلطانی نشد هر کجا خار و خسی روئیده گشته شوره زار این کوی...
ادامه شعربنگرید و بنگرید آغاز کیست بعد ما پایان این دنیا کیست شهرت انسان که دانی،فانیست همچو آن گیاه و آن حیوانیست عمر صد ساله نبودش پیشتر کیش و ماتی عاقبت خاک بیشتر همه پاسخ به درون چون باشد این درون آن برون ...
ادامه شعربرای مرگ یک پرنده شیون وحیله سازگار نیست.... اسارتو زندان قفس سازگار نیست.... گربچیند بال و پرش آن صیاد .... همی روزی هزار بار کشد اورا یاد خاطرات پرواز.... یک به هزارم بار مرور کند خاطرات پرواز ........
ادامه شعردر برگ گل نوشتند خونت گلاب باشد خرّم کسی که از یار آشفتهخواب باشد مجنون چرا نلغزید از هر که موی مالید؟ زیباترین نما چون زلفِ خراب باشد چون کشمش ملایر، معنای صبر باید چیزی شبیه شیراز عین شراب باشد.....
ادامه شعربه نام خداوند گُرز و کمند خداوند فایِق در این راهِ حق خدایی که دور از شبیخون ماست خدایی که دور از جفا و بلاست خدایی که مشتاقِ جود و جلاست خدایی که دمساز با رهنماست خدایی که دارِ ملک را بِداد به ...
ادامه شعر«شب ظلمت» می رود غم از دل ما روزگاری غم مخور خانه ی ما پُر شود از شادمانی غم مخور گر که در بندِ سیاهی هست خورشید زمان عاقبت پایان پذیرد شام تاری غم مخور گر خزان گردیده در فصل زمستان باغ ما می...
ادامه شعرآه از دنیای کج رفتار پست /پشت خوبانش به ناگه غم شکست /جملگی چون طایربشکسته بال / از فراغ او شدیم افسرده حال / رو زمان گشته تیره مثل شب / اشک ریزان جملگی در تاب وتب / آدمیت رخت بسته از جهان /. کل ع...
ادامه شعر«ای کاش» کاش دل جایی برای غم نبود عالم فانی پُر از ماتم نبود کاش زخمی دل نمی شد این زمان از برای دل نمک مرهم نبود کاش می شد آسمان آبی شود شام تاری در شب عالم نبود کاش می شد دل پُر از شور و ...
ادامه شعر«انسانیت» دریا اگر خشکیده گردد شوره زار است جنگل اگر خشکد زمینش پُر ز خار است گر دل نباشد خانه ی عشق و محبّت این دل پُر از کین می شود رنجور و زار است در سرزمین دل اگر نوری نتابد روشن نمی باشد ز...
ادامه شعر«گرگ خونخوار» هر که شد زالو نهایت گرگ خونخواری شود تابع نفس هوا گردیده حیوانی شود گر بمیرد خوی و خُلق آدمی در آدمی لاشه خواری در طبیعت همچو کفتاری شود خانه ی قلبش شود تاریک و ظلمانی چو شب حال و...
ادامه شعرمزخرف ترین حس ، حس ششمه ، میفهمی ولی نمیتونی اثبات کنی...
ادامه شعر