تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فائزه اکرمی

خودش را فروخت تا تورم خوابیده ی صورتش را بردارد و در بازار ماهی فروشان به قیمتی گزاف خریده شود نمیدانست چوپان که گرسنه شود هوس بره می کند خودش را فروخت تا صید نشود او همان ماهی مرده بود...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

کاش از فائق شدن بر رنج ها، فریاد بود کاش می گفتیم از غم ها همه بر باد بود کاش دلها جای شادی بود و نه از دردها دشمنی ، دیگر نمانده ، دوستی رخداد بود جای خودخوا...

ادامه شعر
محسن جوزچی

از ماجرای عشق تو با من چه مانده است از کور سوی پر غبار حوادث چه مانده است پایم به راه راست نشد کج در این گذار با بودن سرشت مسیحا چه مانده است باران ز آسمان به سمت زمین جان خود بداد دریای حیرتم ز اشک ی...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

درون چشم ها بنگر بخوانی قصه هایش نمی بیند به قصد حس آرامش ، نگاهش هزاران قصه دارد پلک هایش مثل برگی که در قابی، شکوه بی نظیر از برج هایش به تقدیر...

ادامه شعر
میثم  رجبی

رفت و در را پشت سرش بست از رفتنش دلتنگ شدن شمعدانی روی پله ها من هم دلتنگ شدم از حس نبودنش در فرداها ∎∎∎ دیگر در باز نشد علف های هرز راهش را پوشاندند روی پله شمعدانی ها یک به یک مردند و منی...

ادامه شعر
محسن جوزچی

چند تنها مانده ام در ازدحام مردمان هر یکی سویی رود دردا دریغ از مردمان گر چه در یک شهر و کشور مردمی آغاز شد ای صد افسوس این دو رنگی از مرام مردمان محسن جوزچی ۸/۹/۱۴۰۰...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

با قفسے از جنس حریر مرا پنهان کردند تا اسباب گناه نشوم من حوا بودم ولی افسوس که آنها آدم نبودند و در شناسنامه ام نوشتند شیطان......

ادامه شعر
کاظم قادری

نیست خدایا چرا در دلم آرامشی قله ی زجر مرا نیست چرا کاهشی هجمه ی درد وستم کرده ضعیفم چنان مسخره ام می کند هر خر پالان کشی خس خس مرگ دل است زیر سم اسب غم می کند این بی پدر از چه سبب سرکشی دشت وج...

ادامه شعر
امیر وحدتی

مناجات نامه                      دفتر اول              ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ شکر درگاهت خدای بی مثال ای که هستی کامل و صاحب کمال خواهشی چند از حضورت ای حکیم ای خردمند و توانای کریم  بارها من آزمودم بخت خود نک از ای...

ادامه شعر
علی اوسط حسینی

ای جاری همیشه (به یاد زاینده رود) ******************* همچون کویر آرام و در سکوت تازیانه های درد تحمل می کنی ای جاری همیشه ای همچو شیر بیشه ایستاده ام کنارت با شور، با اندیشه حتی اگر خون از چشام ...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

در اتاقک تنهایی من هیچ کس درد مرا نمی فهمد دلی نیست تا دلبری کنم همدمی نیست تا برایش بگویم و نه دلداری که برایش بگریم همدمم، همرهم ،همنفسم دل و دلبرم و دلدار سکوت است و آه... اکنون به تشخیص یک طبی...

ادامه شعر
محسن جوزچی

نمیدانستم این قصه که در شهر و دیار ما مسلمانی به نام است و نه در اندیشه های ما نیاز مردمان را در خفا خفتند و ره بردند نمیدانم چه آمد بر سر انجام عبادات ریای ما به هر لعنت که میکردند از شمر و ستمکاران...

ادامه شعر
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

نماز انعکاس نور شاعررسول چهارمحالی(ساقی عطشان) ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: نسیمِ خوشِ عِطر یاس است نماز به تن های ما چون لباس است نماز صفای درون و صفای برون پر از...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

خوب میدانم که هستی، ای وطن نیست بر تو فرصت آرامشی زخمی بیگانه هستی، ای وطن بی سر و سامان و بی آسایشی نام تو در پهنه گیتی، بلند ناله هایت آسمان را می شکافد مشکی گیسوی با قدی بلند سوزهایت، سینه ها را ...

ادامه شعر
امیر وحدتی

هوس شکار دل بیقرار گویا هوس شکار دارد هوس شکار تا کی دل بیقرار دارد دل من اسیر گشته به کمند ماهرویی و کمند ماهرویان به دلم چکار دارد ز پی شکار بودم که اسیر دام گشتم و دلم ز بند ذلفش هوس فرار دارد ز خط...

ادامه شعر
علی اصغر رضایی مقدم

جمعه بازار است سفره ها چشمِ به نانِ گذرآلودِ زمان، گسترده چشمه ی حنجره ها در طلب آب روان، تب کرده سفره داران همه فریادگرِ نانِ گِره خورده به جان کوزه گردان، به لب آب روان، سرگردان شب سرایان همگی در طل...

ادامه شعر
محسن جوزچی

دفتر عمر من و تو چه تفاوت دارد آن یکی چل برگ است ،شایدم کاغذ آن هم کاهی است یک دگر شصت برگ و صفحه اش هست سفید دگری صد برگ و جنس آن الیاف است جلد هم چرمی ناب صفحه دفتر عمر هر چقدر هم ساده ،یا که باشد...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

خدا کند تهِ این جاده آسمان باشد برایِ دیدنِ دریا کمی زمان باشد خدا کند که گهی بر خلافِ رسمِ شما جهان به کامِ ادیبان و شاعران باشد بیا برایِ رسیدن به نور پر بزنیم چرا سیاهیِ شب سهمت از جهان باشد مب...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

ما همان طایفه ی رنگ به رنگیم بگو با همه اهل جهان بر سر جنگیم بگو از همان ثانیه های تپش بدو حضور دست بر ماشه و هم رزم تفنگیم بگو زنگ آرامش و پایانه ی دلشوره ، چرا ؟ ما همه منتظر سوت فشنگیم بگو زندگ...

ادامه شعر
امیر وحدتی

???????? رفاقت????????     فدای معرفت آن رفیق دیرینم بخیر، یاد تو و خاطرات شیرینم من از مرام تو ای دوست یادها دارم هنوز هم ز تو مهر و وفا همی بینم هماره چهره خندانت آرزوی من است ز باغ معرفتت شاخه ای ب...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا