تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محسن جوزچی

در دامنم نشسته غباری ز روزگار با ابرهای تیره چه جویم ستاره ها

ادامه شعر
امیر وحدتی

ماه مهر باز آمد بوی مهر مهربان بوی جشن دلنشین مهرگان باز می آید نوای مدرسه های هوی بچه های مدرسه باز می آید صدای زنگ ، زنگ زنگ شاد صبحگاهان قشنگ یاد زنگ خواندن انشای  من یاد آن نیکو معلم های من یاد صو...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

این منم در تنهایی او مرگ سرزمین را فریاد خواهم زد این صدای شنیده را بارها شنیده اند ولی همچنان داد خواهم زد این منم به ذره ذره خاک مقدسم تو را که امیدی به طلوع دوباره نیست پیغام می شوم نگو سکوت کن ...

ادامه شعر
احمد آذرکمان

...... چوپان را کُشتند... گوسفندها نگاه کردند به خونی که ریخته شد ....... پنجره ی کوچه... گنجشک ها پشتِ پرده ندارند ...... عکاسخانه ی قدیمی: تویِ قابِ عکس یک نگاتیفِ سوخته ..... درِ زیبایِ بسته...

ادامه شعر
علی اوسط حسینی

دستان تو *** وقتی دستان تو با قدرت بازوانت چرخ زندگی را حرکت می دهد زمین لبخند می زند و چرخش خود را در مدار خورشید با عشق ادامه می دهد و کوه به پشت تو تکیه می کند آنگاه که در تقابل استقامت و تسلیم از...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

خودم را در میان زندگی سرخورده بینم به حال غرق در دریای غم ، بازنده بینم نه دستی بر نجاتم بوده و حتی نه قصدی به سوگ سرنوشتم ایچنین درمانده بینم درونم نا...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

با هزاران درد بی درمان درونم چه کنم جنس دردی را که درمانی ندارم چه کنم هر دم از روز و شب ما پی هم میگذرد با همه غم های نادیده ی جانم چه کنم سخت است به گفتن تم...

ادامه شعر
علی احمدی

در نهایت عشق جاری می شود غصّه از دل ها فراری می شود این زمستان پُر از ناباوری عاشق ناز قناری می شود خوشهٔ سرد تگرگ بی حیا پای گل ، در آبیاری می شود گرم می گردد دمای عاشقی دل دچار بیقراری می شود...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

آن کسی ظلم و جفا کرده به ناموس وطن شرم گین باید و تکلیف به پابوس وطن قدمی در جهت کاستن درد همه زخم بر آن شامل مهر وطن گردی و رحمی که بر آن مقتدر خاک گهر را به امان...

ادامه شعر
علی اوسط حسینی

بگذار نور بتابد **************************** بگذار نور بتابد تا تاریکی رخت بربندد و جهل و نادانی سایه شومش را برچیند بگذار نور بتابد و خورشید همچنان بدرخشد تا روشنایی، خود را بر بستر زمین بگستراند ب...

ادامه شعر
احمد آذرکمان

لباسِ سیاهی بپوش وُ لخ لخ کنان بخواب بمیر بر آستانه یِ خانه یِ جوانی ام. بیا منْ رقصم است بیا منْ نگاهم است بیا منْ مرگم است من از دسته یِ گاریِ زپرتی چکیده می شوم منْ در گوشه یِ سقفِ ن...

ادامه شعر
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

نفست رو هدیه دادی ترانه تقدیم به شهدای مدافع سلامت شاعررسول چهارمحالی(ساقی عطشان) :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: نفست رو هدیه دادی تا نفس هامون نگیره توی این...

ادامه شعر
محسن جوزچی

باز باریدن گرفت باران بروی شاخه ها تا دهد جانی به جسم خاک بر گل بوته ها آنچنان ابری پر باران بود هفت آسمان اینچنین میباردش رگبار بر گل بوته ها نغمه موزون آن پر میشود در گوش جان شرشرش باشد کلامی از بر...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

آسمان شد با نگاهم ، لانه چشمان من زندگی در باطنش بر حال من، زندان من گرچه در خلوت، شبیه موج آرامم ولی مانده دنیایی همه دلواپسی، اذهان من آدم خودکا...

ادامه شعر
کاظم قادری

تا جوانی می رود کم کم برای زندگی میشود آهسته سنگین تر هوای زندگی آن نشاط چهره ی عهد جوانی ای دریغ رفت بی آنکه بخواهیم ما به پای زندگی فصل رویشها گذشت و شد خزانها پشت هم خم شد آخر قدمان از بادهای ...

ادامه شعر
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

بختیاری شاعررسول چهارمحالی(ساقی عطشان) :::::::::::::::::::::::::::::::::::: هر کسی را بخت یاری می کند در نسب هم بختیاری می کند هفت لنگ و چهار لنگ پر غرور شیر مردانی غی...

ادامه شعر
فریبا  حسنی

« مرد » هر مرد در جهان خودش گریه می کند بر درد بی امان خودش گریه می کند! خوشبخت آن که در غم دنیا نشد حزین هر کس به داستان خودش گریه می کند گم گشته در بیان غم خود چو عاجزست بر جان بی نشان خودش گری...

ادامه شعر
امیرمحمد آبک

آن برگ خشکیده افتاد از درخت امّا چه سود دیشب که مادر بزرگم رفت ، باران باریده بود

ادامه شعر
فریبا  حسنی

«قضاوت» خود گنه کاری و مردم را قضاوت می کنی با دل پردرد، آن ها را قصاوت می کنی ابتدا خود را به تدبیری سر و سامان بده بعد آن عاقل شدی خود را شماتت می کنی درد مردم را ندیدن آفت بخشندگی ست گر ببینی ...

ادامه شعر
رجبعلی  باقری

شاخ به شاخ شدند فقر و تبعیض در میدانی که پشت دیوارش بشکه ای نفتِ سیاسی می ریزد روی شاخِ قیمت ها ✍رجبعلی باقرے #سپکو_شاخ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا