تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
جواد امیرحسینی

دو ماه در آسمان تقدیم به ساحت ملکوتی حضرت ابالفضل العباس علیه السلام چشم مان روشن که امشب آسمان دارد دو ماه! مظهرِ فضل و ادب، عبّاس می آید ز راه شهرِ پیغمبر سراسر غرق نور و شادی است جبرِئیل از عرش...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

از آن جنگل فقط اَلوار مانده همه رفتند و تنها خار مانده از آن دریاچه زیبا و شاداب فقط یک برکه بیمار مانده _ ابوالقاسم کریمی 6/فروردین/1402...

ادامه شعر
حبیب حسن نژاد

سربازها به صف! سربازها به پیش! با اسب و فیل و رخ، با ساز و برگ و بر حکم است: «شاه را باید نجات داد از ورطۀ سقوط، وز خطّۀ خطر» شیرین تر از عسل جز مرگ سرخ نیست یارانِ بی زره! مردانِ بی سپر! از عرصه، یک ...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

لعنت به تو و عشق تو و وعده ی مایت لعنت به منه بیشرف مانده به پایت لعنت به گذرعشق و وعده هایت لعنت به دل منه بی شرف مانده به پایت...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

با سلا م وادب و احترام قطعه شعری در تقدیر و تشکر از استاد صادق و شاگرد گرامیشان علی آقا که بدون هیچ منت و ادعائی علم خود را به علم آموزان تعلیم میدهند هردو عزیز اهل اصفهان هستند و طالبان علوم غریبه...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«جلّاد» خروس دهکده را سر بریده این جلّاد مؤذنی که نباشد بر آورد فریاد به تیغ کینه خزان کرده خرمن ما را به وقت شام سیه داده خرمنی بر باد به حنجره شده خاموش بانگ حق خواهی گلو گرفته چو بغضش نمی...

ادامه شعر
سامان نظری

کاش بدانیم و بدانیم که ندانیم وهم بود دانش و ما هیچ ندانیم زود رو ز این ارابه ی مغرور باتلاق و سیه چاله گهی تور هر فهم تو از طالع دنیا یک ماهی بود میان دریا این جمع تمام ماهیان را نیست به قیاس و بس ...

ادامه شعر
شاعرزهره  خانی مهرآبادی(شیدا)

آیین عشق هرلحظه دوست داشتنت است تو یک رسم وفاداری ده...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«تلخیِ شیرین» بیاد چشمه ی شیرین ، شدم من آن فرهاد نشد که ساغر دل پُر ز باده شد بیداد ندیم کوه و سرم گشته تیشه باکی نیست ز سوز دل که بر آرم ز سینه ام فریاد میان جام دلم باده ای ز شیرین است دلی ...

ادامه شعر
سید مصطفی سامع

بیاید یوسفِ زهرا جهان این سان نمی ماند غم و رنج و محن بر عالمِ احزان نمی ماند شبِ تارِ جهان با مقدمش یکدم سحر گردد شبِ دیجورِ ظلمانی چنان جریان نمی ماند بهارِ گلشنِ هستی بیا گلشن خزان گشته است ت...

ادامه شعر
سامان نظری

آسمانی پر ز غم را گر نباشد صبر ، چیست آغوش بازی چون پر تاطاووس نیست تا نباشد هیچ عمل را درک نیست عکس‌العمل را آسمانی سبز چیست...

ادامه شعر
عنایت کرمی

دیشب ابری بود خوابم دست در دستِ خیالت مست و همپای نگاهت خواب می دیدم که با تو در تهِ باغی بلورین لابلایِ لاله هایی سرخ و زیبا شادمان، در پیچ و تابم غرق در آمال بودم لایق خورشیدِ بخت و اخترِ اقبال بود...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا (پدر آسمانی) " پدر " در بینِ ما دُرِّ گران بود غم و رنجَش ولی، از ما نهان بود تمامِ "دلخوشی هایش" هماره به فرزند و عیال و خانمان بود به غایت " آرزوهای " بلندش "رفاهِ خانواده" ، در ج...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۲۵ جریان سخن اینک که سخن به ذهن تو جریان یافت تصویر تخیلی به شعرت جان یافت بگشای تو دفتری جدید و بنویس چون دفتر شعر دیگری پایان یافت #مهدی_رستگاری ششم بهمن سال یکهزار و چهارصد و د...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

بیا تا یه جور دیگه عاشق بشیم نه تو مال من شو٬ نه من مال تو! نه تو دائما دست و پامو ببند! نه من هی بچینم پر و بالتو! بیا تا یه جور دیگه عاشق بشیم! که هرکی بره توو خیال خودش- که بیداریامونو قسم...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه المهیمن ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ والْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(روم-۴۱) چشم انداز ویرانی شب آمد و دلخسته از وضعیت...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

زندگی تنها غم است عمر شادی ها کم است ای خداوندم چرا درد عالم با من است دوستم یارم نبود یافتم او دشمن است وسوسم شیطان نکرد آنکه کردش آدم است آنچه هستش خاطرم آن غم و بازم غم است در دلم یا ماتم است یا که...

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

آنچنان میخواهمت ارام جان ترس دارم همچو خود اید کلامی برزبان بگذریم اینکه مرا تحقیر کنی با هرزبان ترس من اینگونه است از دل وجان که بیازارم تورا میان لحن وبیان من که در فن بیان استاد خطابم میکنند این و...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

دل در نگاهش دارم یارا چشم در خال سیاهش دارم یارا مبهوت ومس چشم در نگاهش دارم یارا هجرا ن ز انتظار ش دارم یارا یارمن گیسوی سیه داشت ابروانی کشیدو قدی ریم...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف دلاور عشق دوباره روز پدر آمد و ز راه رسید شعاع نور محبت به هر کرانه دمید نسیم عشق که در خویش بوی جان دارد برآمد از نفس غیب و در زمانه وزید هزار شکر که این نقش روحبخش پدر به یمن صولت مرد...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا