- لیست اشعار
- موضوع
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ابوالفضل مرادی نیازاغه
در05 /02/ 1394 -
علی امیری
در05 /02/ 1394 -
کریم افشار
در05 /02/ 1394 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
ساچلین اربابی
در05 /02/ 1363 -
اکرم کرم زاده
در05 /02/ 1385 -
عباس نعمتی
در05 /02/ 1363 -
amir namdar
در05 /02/ 1401 -
مسعود ویسی
در05 /02/ 1354 -
صاحبه پویان مهر
در05 /02/ 1370
ماجرا خاکی چه شد گویی به ما رو زمین افتاده خاکی ، ماجرا بهر دنیایی که باشد ،جیفه ای کُشت و کشتاری عظیمی رخ چرا ولی اله بایبوردی 25 / 09 / 1399 ...
ادامه شعربه من همیشه بگو که وقت داشته ام با این که می دانی چتر من کوچک بود و باران بسیار و هر چه بود سر خورد روی کلمات به من همیشه بگو خیابان را بلند و ژرف نما گذاشته اند تا ت...
ادامه شعرای بت در این بتخانه ام آرام جان من تویی الماس دل پاک از غبار الام جان من تویی باید ز آب زیر کاه ترسیده مغروق از گناه شیرازه بر دیوان دل بر بام جان من تویی آری به گوش نا کسان بانگ صلای عشق او خود ب...
ادامه شعردر این شبهای دلتنگی در این یلدای بی پولی انار محنت مردم چه خوش رنگه چه پر رنگه برای خوب رقصیدن دل سرما چقدر تنگه صدای ساز و آوازی در این وادی نمایان نیست نگاهم روی دیواره برادر جای ح...
ادامه شعرهر چند شب یلدای امسال در فراق خانواده ،خویشاوندان و عزیزان خواهد گذشت ؛ لیک برای پاسداشت این سنّت نیاکان در ترویج صله رحم ، زمزمه ای با سُرایش یک قطعه شعر در جهت حفظ آن با هم داشته باشیم . به شب...
ادامه شعرآمد شب یلدا و بیا چله نشین باش در جعبه ی صراف زمان همچو نگین باش در خلوت خود باش که آرام بگیری فارغ ز سیه کاری این دور زمین باش برف آمد و گل ریخت بر این خاک سیه پوش یعنی که تو هم با غزل ناب و وزین باش...
ادامه شعرای گُل تازه شکفته، دل بلبل نشکن که تو را می شکند باد خزانی که به راه ست
ادامه شعر«وقتی که نباشم...» من کنون چون لکهابری بینشان مینوردم بر فرازِ آسمانِ بیکران، بوستانی پُر زِ نرگسهای ناز بس عیانند زرد و مست و زرفِشان، با نسیمِ دلنوازی در کنار برکهها شادمان هستند و رقصان در...
ادامه شعربرصفحه های دانش خود رنگ شک بزن سدی به روی عالم مکر و کلک بزن دنیا اگر مقاله ی زجر غریبه هاست خود بر خطوط زخمی عمرت نمک بزن حرفی که در حجاب زمان میخورد تورا بیرون بریز سفره غم یا کپک بزن ما جملگی گر...
ادامه شعرزابلم مهد ادب بود ،چرا رفته ز یاد خانه ی اصل و نسب بود ،چرا رفته ز یاد بین، عزیزانِ وطن لانه ی تزویر کجاست بر نخیلِ هنرم شهدِ رطب بود،چرا رفته ز یاد کوچه ها غرقه ی گل بوده و عطرش دم یار خود دلیلی...
ادامه شعردلم خواهد بسان شمع سوزانم بسوزانی سراپای وجودم را در آتش دود گردانی دلم خواهد که دودم را به باد بیکران بخشی که شاید باد دودم را برد آنجا که میدانی دلم خواهد پس از سوزاندنم خاک وجودم را دهی بر آب شاید ...
ادامه شعرهر روز، به شعر من بیا _ وَ مرآ، مُفتخر نما! هَل مَن، مرآ نگفتن وُ ما را ز کِردِ گآر؟ هر روز، به شعر من بیا وُ به شعرم بیا هَروز،...
ادامه شعرباغبان ، این زمین حاصل خیز از کهن، با مهمان نوازی همراه بود خوب آبیاری شده از دنیای مهر گر زمان کوتاه و پاییز رفتنی گربه ، همچو شیر بیدار ماندنی پروانه چون عقاب به هوایش درپرواز خروس می ده...
ادامه شعرزان روز که دل ز داغ غمبار شده سر دار دلم چراغ خونبار شده زان روز که یار ز یار بیمار شده داعش زار که بر دار خار شده فرمود امیر بخون قاسم زان قسم بر سخت قصاص قاسمم از جان قسم سپهدار زدید هزار میزنیم...
ادامه شعرخوشا آنان که مهمان خدایند ز بند خاک آزاد و رهایند دگر از غصه، آنان را خبر نیست به شادی مبتلا غرق صفایند
ادامه شعراین جوانــی سوخـت در زنــدان غم پـیرِ دیــروزم دگــر فـــردا کجـــــا جسم و روحــم خالی از سودا و عشق من کجـــا سودا کجـــا شیدا کجـــا کـو رفاقـــت کـو مروّت کـو رفـیــق وان کـه در سختی شود پیـدا ک...
ادامه شعرخَسته بودن ، زنگ بر دل، زَجر بر سر طاقت پا در نفس خُفتن به سر دارم ولی باز هم نَهیبی می رسد برمن صدایی وُ ندایی وُ پیامی _ آه! آری ان نَهفته قوت ناچیزوُ برج آلود بر من می زند آهنگ _نگاهم را ! ، نه پ...
ادامه شعر:All nature has a feeling woods,fields,brooks are ,life eternal and in silence .they speak happiness There is nothing mortal in them,their decay is the green life of change to pass a way and c...
ادامه شعرهیچ وقت خودت رو به خاطر کمبودهات فراموش نکن چون وقتی کمبودهات برطرف شد دیگه نمیتونی خود واقعیتو پیدا کنی پس همیشه تو هرشرایط به یاد بیاور کی هستی چون تو مهمترین قطعه ی این پازلی. واین پازل انگ...
ادامه شعر"مرزبان" ازمیان کوه از مرز کورمی گذری دل گواهی می دهد ازخوف شبگرد تودرشب پنهانی کوله بار بسته ای تارسانی صبح سحر به دیاری پشت به مرز ارزان فروشی متاع خود را من ببینم بی اعتنا بگذری بانگ...
ادامه شعر