تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمد جواد تک فلاح

اتفاقا اتفاقی دوباره میبینی من و اتفاقا اتفاقی میخوای بغل کنیم هم و اتفاقا اتفاقی نمی افته زودتر برو اتفاقا اتفاقی دستم و میبندم برو اتفاقا اتفاقی از چشم افتادی گلم اتفاقا اتفاقی جات و پر کردن تو دلم ...

ادامه شعر
فاطمه  نعیمی

دور هم و عادلانه قسمت کردند با حقه و صد بهانه قسمت کردند صندوق ذخیره های فرهنگی را "بردند و برادرانه قسمت کردند" فاطمه نعیمی( مهرانه) ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

با کسب اجازه از روح حضرت لسان الغیب گفتم غمِ تو دارم، گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من کو؟ گفتا که اختر آید گفتم اجاره مسکن، جانِ مرا ستانده گفتا برو ولایت، تا مشکلت سرآید گفتم چرا شده قطع یارانه ام...

ادامه شعر
محمد مولوی

امشب چقدر دلم میل عسل دارد قراری با بچه های محل دارد گفت عابری رفتند سیب دزدی گفتم چقدر این محل لات و دغل دارد! #محمد_مولوی...

ادامه شعر
محمد مولوی

رئیس اتحادیه کباب فروشان می گفت: علت کسادی بازار ، گیاه خواران هستند ! #محمد_مولوی کاریکلماتور حتمن علت طلاق هم ازدواج است ! میرزا محمد...

ادامه شعر
علی روح افزا

الا یا ایها الساقی ، ادرکاساً وناولها " رهایم کرده ای یارب ، چرا در بین جاهل ها ؟ شبی در منزل یاران چه خوش بودیم ، تا اینکه رقیب آمد ، همان ساعت فراوان گشت مشکل ها میان من و جانانم فراق افتاد از آن ...

ادامه شعر
jalal babaie

چون رستم سپهسالار چون شیرخشگمین. هرگونه باشی مرگ آخر می زندت زمین. کشتی نگیر با مرگ که حریفی قدر است. مرگ سفری از این جهان به جهان دگر است. مال و منال وثروتت به چشم مرگ حقیر شد. هنگام مرگ آدمی انگار ک...

ادامه شعر
محمد قربانی

چند قدم پایین تر از نهر کرج زیر ماشین رفت و له شد مش فرج زد از این دنیای پر زحمت به چاک غسل دادند و سپردندش به خاک طبق معمول آمد آنجا دو مَلَک با مداد و کاغذ و چوب و فلک گفت با آن بینوا از روی خشم هر ...

ادامه شعر
محمد مولوی

آدم ها... از سر و کول هم بالا می رفتند جایی برای گذاشتن نردبان نبود . #محمد_مولوی کاریکلماتور

ادامه شعر
محمد مولوی

از اندرونم یکی مرا ندا می داد شکمم از گرسنگی صدا می داد بوی قرمه سبزی در هوا پیچیده بود همسایه خورشت و پلو را جدا می داد #محمد_مولوی...

ادامه شعر
فاطمه  نعیمی

بخواهی یا نخواهی تو همین است روال زندگانی اینچنین است کسی که شانه خالی کرد از آن "حسابش با کرام الکاتبین است" فاطمه نعیمی* مهرانه تحفه طنز...

ادامه شعر
فاطمه  نعیمی

هر آن کس با دورنگی ها عجین است سر راهش بلاها در کمین است "قِسر هم در رود" باید بداند حسابش با " کرام الکاتبین" است! فاطمه نعیمی*مهرانه✍ برای هرکسی در این زمانه پراید و گوشی و یک باب خانه فراهم می شو...

ادامه شعر
jalal babaie

چوب لای چرخ کارش او گذاشت. در رسوم خواستگاری آبروی او نداشت. گفت حالا ای پسر زود است ازدواج. زن به خانه آوری خواهد ز تو او تخت وتاج. دختری را چون پسر می کرد طلب. گفت امروز ای پسر هستم به تب. او چو مری...

ادامه شعر
jalal babaie

بود دزدی زبر دست و ظریف. صاحب هر خانه را می کرد نحیف.لقمه ها ی چرب و روغن دار را می کرد نهان. هر کجا گنجی که آنجا بود کرد آنها را نشان.کار و بارش او حسابی رونق و بالا گرفت.تا که کم کم او به کارش ج...

ادامه شعر
علی ناب

سوادم گمشده یاران همین دیروز زیر باران نمیدانم کجا رفته که تا حالا بر نگشته حتما نم کشیده الان چون من الان شدم حیران همه چیز رفته از یادم الان غمگینم یا شادم فکر میکنم الان شادم چون سواد رفته ...

ادامه شعر
jalal babaie

مردی از گوسفند فروشی گوسفندی خرید .هر چقدر او گشت برای گوسفند خود قصابی ندید . او چنین گفت به آن گوسفند فروش.کس تو نشناسی که قصابی کند او آورد جوش وخروش.گفت چون من کجا قصاب هست.گفت قبل ذبح آن یک ذره ...

ادامه شعر
jalal babaie

درون خانه ها گشتی تو مهمان.تو هرچه خواستی دادی تو فرمان.زن خانه به یک گوشه نشسته ست.که مرد خانه را هوش وحواسی هم نمانده ست.سخن هاشان فقط از لایک باشد.نشستن دور یک سفره را هرگز نخواهد.درست است که آن...

ادامه شعر
jalal babaie

ای آن که دلت در گرو یار بود .مهریه ی بالا بدان نکته ی هشدار بود .یاری که لبش خنده ی بسیار کند .مهریه تو را زود گرفتار کند.آن کس که تو را گفت که آخر که گرفت و که داد.شیاد بود درو برت زندگی ات داد به ...

ادامه شعر
jalal babaie

ناگهان مهمان تقاضا کرد صاحب خانه را.یک،دو روزی من تورا مهمان شوم جانانه را.گفت صاحب خانه ناچارا قدم ها روی چشم.در دلش فریاد زد از روی خشم.خرج سنگین است توکن من را رها.گرنیایی این دلم گیرد صفا.دید صاحب...

ادامه شعر
jalal babaie

با اشتیاق رفت خواستگار خانه ی دختر.تا یار گیرد اورا شوند همسر.چون درون خانه شد وحشت نمود.از سوالاتی که از بابای دختر اوشنید حیرت نمود.گفت پولت تا چه اندازه بود.پول هایت تو بگو آیا که خانه می شود.تو چه...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا