صدبار شکر که عشق من و تو حباب نیست! عین حقیقت است و شبیه سراب نیست! بیداری عظیم دو روح است عشق ما گرچه شبیه جذبهء رویاست، خواب نیست! یک پرسش بزرگ میان من و تو بود حالا سؤال روشن ما بی جواب نیست! ...

از صبح سر زخم قدیمی وا شد خون، رود و... به زیر تختمان دریا شد پیغام ندادم که تمنا بکنم؛ سنجاق سر اناری‌ات پیدا شد....

تا هیاهویِ ریل من رفتم می‌دودم تا تو را نگه دارم. رفتنت آتشی به قلبم زد. بی هوا سوختم ببین رنگم حال و روزم ببین بارانیست که پس از هر قطار میبارم در تمام سفرها مردم. ...

دوش با صدایت باز بیدار شدم دیوانه نبودم، بی هوا خام شدم چشم مَستت دل ز ما آنی رُبود دل سپردم، که چنان رام شدم

باز هم، بویِ پاییز باز، آبانِ غم انگیز شده از جای جایِ جانِ من سَر ریز آه ای ناجی؛ مرگ جامِ شیرینت را در خُمِ جانم ریز...

بسمه اللطیف بی قراری ز دوری تو امشب بی قرارم غم عشق تو را در سینه دارم کجایی تا کنی آرام دل را که بدتر گشته حال ناگوارم ۱۴۰۲/۰۶/۱۷ ۰۹۰ **** بی پروایی اگر چه باز گردیده مشوش دل از رفتارهای ناگوارش...

پسری از غم عشقت شده بدجور متلاشی به گمونم میدونستی تو که میمیره نباشی چنان دلتنگ هر روز و شبش را میکند یادت که روحش در کنار توست نمیذاره تو تنهاشی غمی در سینه اش دارد که آنهم یادگار از توست که میترس...

توبه کردم که دگر از لب تو می نخورم نزنم بر سر خود غُصه هجران مخورم شب شد و بار دگر یاد تو آمد به سرم توبه را بشکنم و می، ز جانان بخورم ...

به نام خدا تا دسترسم به درگهت ای جافی نَبوَد ، نَبُوَد غزلسرایی کافی هر شعر و کلام بهر تو گویم من بی بود و حضور من بگردی نافی! شاعران: امین اصلانی / امیر اصلانی (اَمی) ...

به پدرعزیز: مظفر پورمنوچهری ودل مهربانش!! جانم فدای توکه تکرارنمیشوی خسته ازاین زمانه وازکارنمیشوی اسطوره ی شجاعت و مردانگی وعشق چون کوه ایستاده ای وآوارنمیشوی دستان پینه بسته ات پربرکتندومِهر تاآخرد...

تا تو می آیی، به یادم می تراود یک غزل دل نهیبم میزند: "حَیِّ علی خَیرِالعَمَل" واژه واژه، خط به خط، پر می شود از شرحِ تو دفترِ شعرِ من، ای زیبایِ بی مثل و بدل! می نویسم از لبت، شیرین تر از شیرینِ من...

مریمانه (۲۸) وقتی که افتادم نام تو دستم را گرفت پس بگذار آغاز هر شعرم با نام تو باشد شاید دیگر واژه‌ها دستم را نگیرند!...

صبحِ من خیر شود وقتی که؛ تو سلامت باشی پس صدایِ نَفَسِ نابت را؛ بِدَمان در گوشم تا که عشقت اِی جان؛ بِبَرَد از هوشم....

سوی عشقت من روانم، می خوانی مرا؟ عاشقم سر در گیربانم، می خوانی مرا؟ دل پریشانت شدم، یک دَم صدایم می کنی؟ مهر تو بر جان نشانم، می خوانی مرا؟ ...

احساس میکنم طعم تازه یی از میوه های نارس تو در باغ وجودم جوانه کرده و من در اینجا سخت گله مندم می خواهم بروم ،اما کجا؟ چند فرسخ دور تر از اینجا؟! نمیدانم فقط میخواهم بروم تا گلی را به باغبان هدی...

بسمه اللطیف ناز تمام آرمیدی در کنار من تو با ناز تمام باز موج گیسویت بر راه من گسترده دام چشم هایت بسته اند و از نفس های تو عطر می تراود در اتاق و می کند مستم مدام می‌فزاید در دل پر خواهش من آرزو م...

خوشا آن لحظه ی شیرین که در دلم قند فراوان شد برای دفعه ی اول که اسم کوچکم صدا کردی ...

گفتند شکست مقدمه پیروزی است گاهی شکست مقدمه خود سوزی است اکنون که می خورم غمِ امروز و فردا این ها نشان از شکستِ دیروزی است گفتند غمین مباش که می رسد بهار اکنون غمِ رسیده به من نوروزی است گاهی د...

امروز هم حال دلم بسیار طوفانیست ،، ماندم گرفتار واسیر واژه های گنگ، گیرکرده ام در کوچه ای بن بست و باریکی رو به دیواری بلند افتاده ام در بند دنیا برایم سرد وخاموش است مجنون ومحدود م به ...

ای تنِ تو معبدِ هر ترانه ای برایم از ایوانِ نگاهت شعر بخوان