دیــدنِ دلــبـــر و دلِ دلــدارم ؛؛ آرزوســت .. چـیـدن بـوســه از لـبِ آبــدارم ؛ آرزوســت هـستی‌ و نیستیِ مـنی ، نیستی در خلوتم : آتـش فــنــدک و نــخ ســیـگارم ؛ آرزوسـت عــازم کــشــور نـگـاه گــ...

رفته ای و در دلم اندوه ، مهمان گشته است آسمان عشق ، پُر ، از اشک باران گشته است من خزان بودم و با تو رسم رویش یافتم بی تو هر کفری به دل معنای ایمان گشته اشت خزان تابش ...

همه چیز یک سپید مطلق است اگر که بخوانی. یک تار موی سیاه شاید جهانم را گرفت مهدی میرمیرانی

✍️ جانانم تو را دوست دارم بخاطر حضورت چشم هایت نگاه دلربا و شیرینت دیدگان مثل ماهت چون طلوع می کنی پر می شوم از لبخند سرشار می شوم از دلخوشی گویی عشق را در آغوش می کشم چون می بینمت از تماشای غیر تو ...

بسمه اللطیف حکایت هجران اگر چه کردم ادب پیشه و شکیبایی دلم ز عشق تو هرگز نداشت پروایی امید هست که جان من از نفس هایت جوان شود ز دم معجزی مسیحایی هزار بوسه سپردم سحر به باد صبا که صبحدم بدمد بر ر...

عاشقی راه درازیست بیا برگردیم در دل آینه رازیست بیا برگردیم ته این کوچه متروک قفس می‌بافند بی گمان شعبده‌بازیست بیابرگردیم عهدوپیمان من و تو به هم پیوسته ست آنچه گفتم ...

سگی در چشمهایت خفته ،خلقی مات چشمانت نماز عشق می خوانند و تسبیحات چشمانت پناه آورده سمت کوه ،شیخ روستا انگار در آورده است سر از فتنه و آفات چشمانت نگاه مهربانت سهم چشم دیگران،با من سر جنگ و گلاویز ا...

«جذاب است » این فاصله کوتاه شود جذاب است دیدار تو هر ماه شود جذاب است با آن که دلم سوز خزان را دیده آن روز که گمراه شود جذاب است آهوی دلم طعمه ی گرگ دل توست این گرگ چو روباه شود جذ...

سعدی بگفت از تونظر برنمیتوان انداخت بر راز جهانی تور فهم انداخت دانست و بگفت و عشق خود ابراز کرد کس نفهمید چه بود چه گفت چه ...

از چشمه‌ی چشمان تو جاری شده احساس زیر قدمت ریخته‌ام گوهر و الماس

به روزهای سخت زندگی آمد و یارم شد مثل کوه تکیه گاه بود و پناهم شد رفت و خاطراتش برایم مانده بجا نیست همتا و مانندش به هیچ کجا هر کجا هست خدایا تو یارش باش بوقت سختیها و خطر تو نگهدارش باش...

آمدی دنیا برام بهشت کردی ناامیدی را برام بی معنا کردی چشم های شهلای نازت که دیدم آتیش عشقت افتاد به جانم لب های لرزانت کنارم روی نیمکت زلزله شیرین بر تنم انداخت مهتاب شب تاریک دلم شدی چراغ ره زندگی...

بسمه اللطیف سیر آفاق عشق شب مرا ای دلبرم با بوسه ای بیدار کن وان گه از آغوشت آغوش مرا سرشار کن در نگاهت جان من را غرقه کن ای نازنین آن دم از امداد با من یاری بسیار کن می فشاری با محبت تو مرا بر سین...

هر بهاران عِطر یارم خود نمایی می کند ذره ذره در وجودم مهربانی می کند در میان آن همه نقش و نگار روی او آن لب لعلش برایم گل فشانی می کند چشم و ابرویش نهیبی می زند بر قلب من هر زم...

واژه ها را من به خط کردم، با سخاوت جفت هم شعر شد، شعری وزین شد در نهایت جفت هم گفتم از عشق و محبت، مهربانی، دوستی ای عجب شوقی به دل افکند کلامت جفت هم دوستی را پاس داریم احترامش واجب است کین چنی...

درد من از درد بیماری نبود درد من از درد تنهایی هاست بی وداع مردن میان رنج و بی مهری هاست که هر آن دَم ک بُریدم نَفَسم شِکوِه کردم ، بِدَریدم جَسدم دیدند و نگفتند چرا جان به کفی #نازیلاامیدوار...

وقتی که قلبم بی صدا آرام، خاموشی گرفت آن شعله ی عشقت به جان، رنگ پشیمانی گرفت وقتی تمام خاطرات از ذهن و جانم، پر کشید عشق تو در افکار من، رنگ فراموشی گرفت وقتی زدی در باورم تیر خلاصی از خود...

این غزل سروده ی سال۱۳۸۱است گفتم شبی شعری بسرایم برای تو بامصرعی به قافیه ی چشم های تو شرمنده ام که آمدی وهیچکس نبود رفتم درون خویش،همین پیش پای تو ای آفتاب،غزلی بخوان درتب نگاه تاقطره قطره بازبنوشم ص...

بسمه اللطیف شب مهر و وفا امشب شب مهر و وفا و عشق و یاری است شعر و غزل از نام زیبای تو جاری است بزم محبت شد مهیا و در این بزم پیوستن با تو شروع کامکاری است در جمع ما گردیده خون غم حلال و غم از حضور ...

جمع میشوم در بغلت حبس میکنی مرا غرق میشوم در تنت لمس میکنی مرا حس میکنم تو را شعر میکنی مرا می سراییم … دربطن خواستنت از حد دلتنگیت بند دلبستگیت و تمنای نگاهت متن میکنی مرا وصف میکنی مرا اما در خیالم ...